چه زیباست نصیحت این شهدا:
ما از حلالش گذشتیم•••
شما نمیتوانید از حرامش بگذرید⁉ ️
#شهیدابراهیم_هادی
@abbass_kardani✅
•┈┈••✾•🔹🔷🔹•✾•┈┈••
#طنز_جبهه4⃣1⃣
🌷☘🌷☘
🔹در منطقه المهدی در همان روزهای اول جنگ،پنج جوان به گروه ما ملحق شدند.
آنها از یک روستا با هم به جبهه آماده بودند.
🔸چند روزی گذشت.دیدم اینها اهل نماز نیستند!
تا اینکه یک روز با آنها صحبت کژدم.بندگان خدا آدم های خیلی ساده ای بودند...
آنها نه سواد داشتند نه نماز بلد بودند.فقط به خاطر علاقه به امام آماده بودند جبهه...
از طرفی خودشان هم دوست داشتند که نماز را یاد بگیرند.
🔹من هم بعد از یاد دادن وضو،یکی از بچه ها را صدا زدم و
گفتم:این آقا پیش نماز شما،هر کاری کرد شما هم انجام بدید.
من هم کنار شما می ایستم و بلند بلند ذکرهای نماز را تکرار می کنم تا یاد بگیرید.
🌷☘🌷☘
🔸ابراهیم به اینجا که رسید دیگر نمی توانست جلوی خنده اش را بگیرد.چند دقیقه بعد ادامه داد:
در رکعت اول وسط خواندن حمد،امام جماعت شروع کرد سرش را خاراندن،یکدفعه دیدم آن پنج نفر شروع کردند به خاراندن سر!!😂😂
خیلی خنده ام گرفته بود اما خودم را کنترل می کردم.
🔹اما در سجده وقتی امام جماعت بلند شد مُهر به پیشانیش چسبیده بود و افتاد.
پیش نماز به سمت چپ خم شد که مهرش را بردارد.
یکدفعه دیدم همه آنها به سمت چپ خم شدند و دستشان را دراز کردند.
اینجا بود که دیگر نتوانستم تحمل کنم و زدم زیر خنده!😂😂😂
🌷☘🌷☘
خاطره ای از زبان
#شهیدابراهیم_هادی🌹
#لبخند_بزن_بسیجی 😁
🍃🌹🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تلنگر
فیلم دیده نشده از بچه های گردان کمیل
که همگی عزیزان شهید شدند...
از دوستان #شهیدابراهیم_هادی
🌹یاد دلاور مردان ۸ سال دفاع مقدس و مدافعین حرم گرامی🌹
« اللهم عجل لولیک الفرج »
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷 @abbass_kardani🌷
#خاطرات_شهدا
در يكی از عملياتها ، بر روی ارتفاعات بازی دراز ، به سنگری رسيديم كه تعدادی عراقی در آن حضور داشتند ، با اسلحه اشاره كردم و اون ها رو بيرون آوردم.
اما وقتی كه گفتم به سمت پايين حركت كنين ، هيچ حركتی نمیكردند.
ما ۲ نفر بوديم و آنها ۱۵ نفر و طوری بين ما قرار گرفتن كه هر لحظه ممكن بود به هر دوی ما حمله كنن ، شايد هم فكر نمیكردن ما فقط ۲ نفر باشيم.
دوباره داد زدم ،
حركت كنيد و با دست اشاره كردم ولی همه ی عراقی ها به افسر درجه داری كه پشت سرشان بود نگاه می كردند.
افسر بعثی هم ابروهايش را بالا می انداخت ، يعنی نرويد.
خيلی ترسيده بودم تا حالا در چنين موقعيتی قرار نگرفته بودم. يك لحظه با خودم گفتم ،
همه را ببندم به رگبار ، اما كار درستی نبود.
هر لحظه ممكن بود اتفاق بدی رخ دهد ، از ترس اسلحه را محكم گرفته بودم ، از خدا خواستم كمكم كنه.
یک دفعه از پشت سنگر ابراهيم را ديديم كه به سمت ما میآمد.
آرامش عجيبی پيدا كردم ، به محض رسيدنش ، در حالی كه به اسرا نگاه می كردم گفتم ،
آقا ابرام ، کمک ! ،
پرسيد ، چی شده؟
گفتم ، اون افسر بعثی نمی ذاره اينها برن پايين ، و بعد با دست افسر را نشان دادم ، لباس و درجه اش با بقيه فرق داشت و كاملاً مشخص بود.
ابراهيم اسلحه اش را به دوشش انداخت و جلو رفت ، با یک دست يقه افسر بعثی و با دست ديگر كمربند او را گرفت و در يک لحظه او را از جا بلند كرد و چند متر جلوتر جلوی پرتگاه قرار داد.
تمامی عراقی ها از ترس روی زمين نشستن و دستشان را بالا گرفتن.
افسر بعثی مرتب به ابراهيم التماس میكرد و می گفت ،
الدخيل الدخيل ، ارحم ارحم و همينطور ناله می كرد.....
#شهیدابراهیم_هادی
📕 سلام بر ابراهیم1
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅یادشهداکمترازشهادت نیست ✅
🌹 🌹 @abbass_kardani🌹🌹
#خاطرات_شهدا
دوره جوانی ابراهیم بود ، در بازار کار میکرد ، ابراهیم هفته ای یکبار ما را در چلوکبابی محل دعوت میکرد.
چند هفته گذشت ، یکبار گفت ، امروز مصطفی پول غذا را حساب کرد ، همه از او تشکر کردیم.
هفته بعد گفت ، امروز سعید پول غذا را حساب کرد و همینطور هفته های بعد !
ابراهیم شهید شد.
یکروز دور هم نشسته بودیم ، بحث چلوکباب شد.
مصطفی گفت ، یادتان می آید که ابراهیم گفت مصطفی امروز پول غذا را می دهد؟!
آن روز هم پول را ابراهیم داد ، اما برای اینکه من خجالت نکشم اینطوری گفت !
سعید با تعجب گفت ، من هم همینطور !
و بقیه هم همین را گفتند !!
آن روز فهمیدیم در تمام مدتی که ما با ابراهیم چلوکباب می خوردیم تمام پول غذا را خودش میداد ، چون ما از لحاظ مالی ضعیف بودیم ؛ اما این کار را کرد که ما هم از غذای خوب لذت ببریم.
چه آدمی بود این ابراهیم....
#شهیدابراهیم_هادی
📕 سلام بر ابراهیم2
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
شهدا را یادکنید با ذکر صلوات محمدی
💥🌷💥 @abbass_kardani 💥🌷💥
#خاطرات_شهدا
وقتی به منزل ابراهیم رفتیم
بعد از تعارف معمول ، ابراهیم شروع به صحبت کرد و گفت ،
استاد ( علامه جعفری ) ما توی جبهه به خیلی از مسائل یقین پیدا می کنیم !!
بعد دستش را شبیه یک دایره کرد و گفت ،
اگر دنیا مثل کُره باشد ، امام زمان (عج) مانند این دست های من به دنیا احاطه دارد.
خداوند نیز بر تمام دنیا شاهد و ناظر است...
#شهیدابراهیم_هادی
🌹🌹یاد شهدا کمتر از شهادت نیست 🌹🌹
🌹💦🌹 @abbass_kardani 🌹💦🌹
#خـــاطرات_شهدا
قلب رئوف ابراهیم ، بزرگترین نعمتے بود ڪه خدا به این بنده اش داده بود.
یڪبار در دوران مجروحیت ابراهیم به دیدنش رفتم ، یڪے از علما هم آنجا بود.
ابراهےم از خاطرات جبهه میگفت.
یادم هست ڪه گفت ، در یڪے از عملیاتها در نیمه شب به سمت دشمن رفتم ، از لابه لاے بوته ها و درختها حسابے به دشمن نزدیک شدم.
ےڪ سرباز عراقے در مقابلم بود ، یڪباره در مقابلش ظاهر شدم ، ڪس دیگرے نبود ، دستم را مشت ڪردم و با خودم گفتم ، با یک مشت او را مے ڪشم.
اما تا در مقابلش قرار گرفتم ، یڪباره دلم برایش سوخت.
اسلحه روے دوشش بود و فڪر نمے ڪرد اینقدر به او نزدیک شده باشیم.
چهره اش اینقدر مظلومانه بود ڪه دلم برایش سوخت ، او سربازے بود ڪه به زور به جنگ ما آورده بودند.
به جاے زدن او را در آغوش گرفتم. بدنش مثل بید میلرزید.
دستش را گرفتم و با خود به عقب آوردم.
بعد او را تحویل یڪے از رفقا دادم تا به عقب منتقل شود و خودم براے ادامه عملیات جلو رفتم...
#شهیدابراهیم_هادی
📕 سلام بر ابراهیم2
@abbass_kardani