💟خاطرات_شهدا
#شهید_محمدمهدی_رضوان🌹
مادر_شهید نقل میکند: در تولد ۱۹ سالگیاش به من گفت که «مادر! سال دیگه تولد ۲۰ سالگی منه یک تولد خاص! شما باید برای من یک تولد خاص بگیرید»
اما من حرف فرزند خود را نفهمیدم! گفت «سال دیگه تولدم یک تولد خیلی قشنگی میشه؛ میخوام همه را دعوت کنم» من فکر کردم که میخواهد همه رفقای خود را دعوت کند . گفتم «باشه مادر جان! سال دیگه برایت جشن تولد میگیرم و همه رفقایت را دعوت کن»
آنموقع نفهمیدم که منظور فرزندم چه بود اما بر سر مزارش تولدش راگرفتیم و خیلی خاص بود!»
آرزوی هر مادری است که دامادی پسرش را ببیند، اما محمدمهدی میگفت: «شهادت خیلی زیباتر از داماد شدن است»؛ ۱۰ روز قبل از شهادتش، گفت که «دوست داری زنگ خانه ما را بزنند و بگویند که پسرت تصادف کرد و مُرد! یا این قشنگتر است که بیایند و بگویند که پسرت شهید شد پس برای من دعای شهادت کن و من را با دعاهای خود بیمه نکن!» 😉
او به آرزویش رسید وقتی در حال گشت عملیاتی برای تأمین امنیت منطقه بود،توسط اراذل واوباش بهطور ناجوانمردانهای با ضربه به سرش به کما رفت و سه روز بعد به شهادت رسید🕊️🌹
*۱۹آبان ماه سالروز_شهادت #شهیدامنیت_محمد_مهدی_رضوان گرامی باد.*
▫️تاریخ تولد: ۲۶ / ۴ / ۱۳۷۹
▫️تاریخ شهادت: ۱۹ / ۸ / ۱۳۹۸
⬅️نثار روح مطهرشان صلوات💐
💠💠@abbass_kardani💠💠
🌷یهبار وقتی اومد خونه، داشت نفس نفس میزد. گفتم: چرا با آسانسور نیومدی؟! گفت: وقتی رفتم سوار بشم دیدم، دو تا دختر جوون تو آسانسور هستن و درست نیست که باهاشون سوار آسانسور بشم. گفتم: خب صبر میکردی وقتی پیاده شدن میومدی. گفت: بوی ادکلن این خانمها تو فضای آسانسور پیچیده.... با پله راحتتر بودم و اذیت هم نمیشدم.
#شهید_محمدمهدی_رضوان
راوی: مادر گرامی شهید
#شهادت
#جمعه
#ماه_رجب