💯
📿 نماز اول وقت و رضا شاه
بر بالین دوست بیماری عیادت رفته بودیم،
پیرمرد شیک وکراوات زده ای هم آنجاحضور داشت.
چند دقیقه بعد از ورود ما اذان مغرب گفتند.
آقای پیر کراواتی باشنیدن اذان، درب کیف چرم گران قیمتش را بازکرد و سجاده اش را درآورد و زودتر از سایرین مشغول خواندن نمازشد !
💥برای من جالب بود که یک پیرمرد شیک و صورت تراشیده کراواتی اینطور مقید به نماز اول وقت باشد،
بعد از اینکه همه نمازشان راخواندند
من از او دلیل نمازخواندن اول وقتش راپرسیدم؟
🗣و او هم قضیه نماز ومرحوم شیخ و رضاشاه را برایم تعریف کرد :
در جوانی مدتی ازطرف سردار سپه(رضاشاه) مسئول اجرای طرح تونل کندوان در جاده چالوس بودم،
ازطرفی پسرم مبتلا به سرطان خون شده بود و دکترهای فرنگ هم جوابش کرده بودند و خلاصه هرلحظه منتظرمرگ بچه ام بودم . . !!
روزی خانمم گفت که برای شفای بچه، مشهد برویم و دست به دامن امام رضا علیه السلام بشویم...
آنموقع من این حرفها را قبول نداشتم اما چون مادربچه خیلی مضطرب و دل شکسته بود قبول کردم...
❣رسیدیم مشهد و بچه را بغل کردم و رفتیم وارد صحن حرم که شدیم خانمم خیلی آه و ناله و گریه میکرد...😭
گفت برویم داخل که من امتناع کردم، گفتم همینجا خوبه.
بچه را گرفت و گریه کنان رفت داخل .
🔰 پیرمردی توجه ام را به خودش جلب کرد که رو زمین نشسته بود و سفره کوچکی که مقداری انجیر و نبات خرد شده در آن دیده میشد مقابلش پهن بود و مردم صف ایستاده بودند و هرکسی مشکلش را به پیرمرد میگفت و او چند انجیر یا مقداری نبات درون دستش میگذاشت و طرف خوشحال و خندان تشکرمیکرد ومیرفت.!
به خود گفتم ما عجب مردم احمق و ساده ای داریم، پیرمرد چطور همه را دل خوش كرده آنهم با انجیر و تکه ای نبات..!!
حواسم ازخانم و پسرم پرت شده بود و تماشاگر این صحنه بودم که پيرمرد نگاهی به من انداخت و پرسید: حاضری باهم شرطی بگذاریم؟
گفتم: چه شرطی و برای چی؟
شیخ گفت : قول بده در ازاء سلامتی و شفای پسرت یکسال نمازهای یومیه را سر وقت اذان بخوانی.!
😳متعجب شدم که او قضيه مرا ازکجا میدانست!؟ كمی فکرکردم دیدم اگر راست بگوید ارزشش را دارد...🤔
خلاصه گفتم : باشه قبوله و با اینکه تا آن زمان نماز نخوانده بودم واصلا قبول نداشتم گفتم : باشه.!
همینکه گفتم قبوله آقا، دیدم سر وصدای مردم بلند شد و در ازدحام جمعیت یکدفعه دیدم پسرم از لابلای جمعیت بیرون دوید و مردم هم به دنبالش،
چون شفاء گرفته وخوب شده بود.!!
من هم از آن موقع طبق قول وقرارم با مرحوم "حسنعلی نخودکی" نمازم را دقیق و سر وقت میخوانم.!
🚇اما روزی محل اجرای تونل کندوان مشغول کار بودیم که گفتند سردارسپه جهت بازدید در راهه و ترس و اضطراب عجیبی همه جا را گرفت چرا که شوخی نبود رضاشاه خیلی جدی و قاطع برخورد میکرد.!
در حال تماشای حرکت کاروان شاه بودیم که اذان ظهر شد،
مردد بودم بروم نمازم را بخوانم یا صبر کنم بعد از بازدید شاه نمازم را بخوانم
چون به خودم قول داده بودم و به آن پایبند بودم اول وضو گرفتم و ایستادم به نماز . . .
رکعت سوم نمازم سایه رضاشاه را کنارم دیدم و خیلی ترسیده بودم..!!
اگرعصبانی میشد یا عمل منو توهین تلقی میکرد کارم تمام بود...
نمازم که تمام شد بلند شدم دیدم درست پشت سرم ایستاده، لذا عذرخواهی کردم و گفتم :
🙏قربان درخدمتگذاری حاضرم
شرمنده ام اگر وقت شما تلف شد و...
رضاشاه هم پرسید :مهندس همیشه نماز اول وقت میخوانی!؟
گفتم : قربان ازوقتی پسرم شفا گرفت نماز میخوانم چون درحرم امام رضا علیه السلام شرط کردم !
رضا شاه نگاهی به همراهانش کرد و با چوب تعلیمی محکم به یکی زد و گفت:
مردیکه پدرسوخته، کسیکه بچه مریضشو امام رضا شفا بده، ونماز اول وقت بخوانه دزد و عوضی نمیشه.!
اونیکه دزده تو پدرسوخته هستی نه این مرد.!
⭐️بعدها متوجه شدم، آن شخص زیر آب منو زده بود و رضاشاه آمده بود همانجا کارم را یکسره کند اما نماز خواندن من، نظرش راعوض کرده بود و جانم را خریده بود.!!
ازآن تاریخ دیگر هرجا که باشم اول وقت نمازم را میخوانم و به روح مرحوم"حسنعلی نخودکی" فاتحه و درود میفرستم . . .
✍خاطره #مهندس_گرایلی سازنده تونل کندوان