اسمش عباس است.... عباس یکی از خلبانان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بوده است ... برای گذراندن دوره برای دوماه به آمریکا رفت.... یک روز ژرنال اورا به اتاق خود احضار کرد وعباس به اتاق او رفت ...اون ژرنال برایش کاری پیش آمد وبه بیرون اتاق رفت ... عباس نگاهی به ساعت خود کرد وقت نماز بود واز این مدتی که ژرنال نبود استفاده کرد... روزنامه که با خود داشته به گوشه اتاقی پهن کرد و شروع کرد به نماز خواندن .... وسط نماز بود که ژرنال وارد اتاق شد عباس متوجه ورد او شده بود عباس میخواست نماز را ادامه ندهد وبشکند ولی او ادامه داد نماز تمام شد وری صندلی نشست اون ژرنال آمریکا ی ازش پرسید که چکاری میکردی .... عباس گفت که داشتم عبادت میکردم اون ژرنال گفت برام بیشتر توضیح بده ... عباس گفت که ما در ساعت های خواصی خداراعبادت میکنیم . ژرنال به عباس لبخندی زد و پرونده اش رو امضا کرد او به عباس دست داد وعباس هم به اون احترام گذاشت... راز نماز اول وقت...
🦋🦋شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات 🦋🦋
🦋🌹🦋 @abbass_kardani 🦋🌹🦋
همسر سردار شهید #حسن_باقری:
🌹 وقتی این مرد بزرگ از جبهه به #خانه می آمد آن قدر کار کرده بود که شده بود یک پوست و استخوان و حتی روزها گرسنگی کشیده بود، جاده ها و بیابانها را برای شناسایی پشت سر گذاشته بود، اما در خانه اثری از این #خستگی بروز نمی داد.
🌹 می نشست و به من می گفت در این چند روزی که نبودم چه کار کرده ای، چه کتابی خوانده ای و همان حرفهایی که یک #زن در نهایت به دنبالش هست.
🌹 من واقعاً احساس #خوشبختی می کردم.
🌱 یک گل صلوات هدیه به این شهید بزرگوار و همه شهدا 🌷🍃
🦋🦋یاد شهدا کمتر از شهادت نیست 🦋🦋
🌹🦋🌹 @abbass_kardani 🦋🌹🦋
#سهچیزکمیاب
💠 رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) :
🌹سيَأتي عَلَيكُم زَمانٌ لا يَكونُ فيهِ شَيءٌ أعَزُّ مِن ثَلاثٍ: دِرهَمٍ حَلالٍ، أو أخٍ يُستَأنَسُ بِهِ، أو سُنَّةٍ يُعمَلُ بِها.
✨ روزگارى به شما روى خواهد آورد كه در آن، چيزى كميابتر از اين سه نيست:
1️⃣ درهمى (مالِ) حلال
2️⃣ يا برادرى (مؤمن) كه با او انس گيرند،
3️⃣ يا سُنَّتى كه بدان عمل كنند. (یعنی اکثر مردم از سنت رسول خدا و معصومین علیهم السلام رویگردان شدهاند و گرفتار بدعتها هستند.)
📚 کنزالعمال ج۱۱، ص۱۲۶
🦋🌹🦋 @abbass_kardani 🦋🌹🦋
♥️ #امام_علی (ع) فرمودند:
🌴أَيُّهَا النَّاسُ، اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِنْ قُلْتُمْ سَمِعَ، وَإِنْ أَضْمَرْتُمْ عَلِمَ، وَبَادِرُوا الْمَوْتَ الَّذِي إِنْ هَرَبْتُمْ مِنْهُ أَدْرَكَكُمْ، وَإِنْ أَقَمْتُمْ أَخَذَكُمْ، وَإِنْ نَسِيتُمُوهُ ذَكَرَكُمْ.
🍃 اى مردم! از خدايى بترسيد كه اگر سخنى بگوييد مى شنود و اگر چيزى را در دل پنهان داريد مى داند و بر مرگ پيشى گيريد كه اگر از آن فرار كنيد به شما دست مى يابد و اگر بايستيد شما را مى گيرد و اگر فراموشش كنيد شما را فراموش نخواهد كرد.
📚 نهج البلاغه حکمت ۲۰۳
🦋🌹🦋 @abbass_kardani 🦋🌹🦋
💎 اهمیت رعایت نکات بهداشتی در سیره اهلبیت (علیهالسلام)
🔰فرازهایی از کتاب «مفاتیحالحیات» تالیف آیتالله جوادی آملی:
🔻امام صادق (ع):
🔅سلامتی نعمتی پنهان است؛
هرگاه باشد، فراموش شود و هرگاه از دست رود، به یاد آید.
🔻 رسول خدا(ص) میفرماید:
🔅ای انسان!
طهارت و پاكیزگی را بیشتر رعایت كن تا خدا بر عمرت بیفزاید.
🔻رسول خدا(ص):
🔅 هیچ كس نباید شب با دست چرب بخوابد و اگر چنین كرد و شیطان به او آسیب رساند جز خودش را سرزنش نكند.
🔅هرگاه از خواب برخاستید به ظرفی دست نبرید مگر اینكه سه بار دستانتان را بشویید...
🔹امام صادق(ع):
🔅هركس پیش و پس از غذا دستش را بشوید در گشایش و سلامتی زندگی میكند
🔻رسول خدا(ص) میفرماید:
🔅هنگام عطسه كردن دستانتان را جلو صورت بگیرید و با صدای آهسته عطسه كنید.
🔻رسول خدا (ص) در احادیثی می فرماید:
🔅اسلام پاکیزه است ،پس خود را پاکیزه کنید، چرا که جز پاکیزه به بهشت وارد نشود.
🔅نظافت از ایمان است و ایمان با صاحبش در بهشت اند.
🔅پشت در خانه خاکروبه جمع نکنید که آن، جای شیطانها (آلودگی) است.
بدترین بندگان چرکین هایند. خدا چرکین بودن و ژولیدگی را دشمن می دارد.
🔻امیرمومنان (س):
🔅خانه هایتان را از تارهای عنکبوت پاکیزه نگه دارید، چرا که مایه فقر است.
🦋🌹🦋 @abbass_kardani 🦋🌹🦋
22.mp3
9.19M
🔈 #شرح_و_بررسی_کتاب_آن_سوی_مرگ
🔇 جلسه بیست و دوم
صوتی #کتاب_آن_سوی_مرگ 👆👆👆
کتابی #بسیار_جالب 👌 و بر اساس واقعیت ؛ کسانی که مرگ را تجربه کرده اند
لطفا از اول جلسه که در کانال گذاشته شده بررسی کنید تا بیشتر متوجه داستان بشید.
@abbass_kardani🌹
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
🔈 #شرح_و_بررسی_کتاب_آن_سوی_مرگ 🔇 جلسه بیست و دوم صوتی #کتاب_آن_سوی_مرگ 👆👆👆 کتابی #بسیار_جالب 👌 و
سلام
جلسه بیست ودوم#آن سوی مرگ
راباهم میشنویم.
▪️اگر به جای گفتن
دیوار موش دارد و موش گوش دارد
بگوییم :
"فرشته ها در حال نوشتن هستند..."
نسلی از ما متولد خواهد شد که به جای مراقبت مردم، "مراقبت خدا" را در نظر دارد!
قصه از جایی تلخ شد که در گوش یکدیگر با عصبانیت خواندیم:
*بچه را ول کردی به امان خدا !
*ماشین را ول کردی به امان خدا !
*خانه را ول کردی به امان خدا !
و اینطور شد که "امانِ خدا" شد: مظهر ناامنی!
ایکاش میدانستیم امن ترین جای عالم، امانِ خداست...
@abbass_kardani
رسم #عاشقی پای فرزندان علی در میان باشد خودم بند پوتین هایت را می بندم.
@abbass_kardani
#کرامات_شهدای_دفاع_مقدس
#سردار_شهید_رضا_چراغی
🍃نیت_عاشقانه🍃
روزي از «رضا» پرسيدم: تا به حال چند بار مجروح شده اي؟ تبسمي كرد و گفت: يازده بار! و اگر خدا بخواهد به نيت دوازده امام، در مرتبه ي دوازدهم شهيد مي شوم.»
او همان طور كه وعده داده بود، مدتي بعد در منطقه ي «شرهاني» به وسيله ي تركش خمپاره راه جاودانگي را در پيش گرفت.
راوي : همسر سردار شهيد «رضا چراغي» _ فرمانده ي لشگر محمد رسول الله (ص)
❤️شادی ارواح طیبه شهدا وسلامتی خانواده شهدا صلوات❤️
@abbass_kardani
برای امام زمان لوتیوار زندگی کن.mp3
7.86M
❁﷽❁
#حاج_حسین_یکتا
🎵 برای امام زمان لوتی وار زندگی کنیم
@abbass_kardani🌹
─═हई╬💫 « قسمت من » 💫╬ईह═─
پارت : ۸
* سریع و کلافه رفتم پیش شیدا ، هر کار میکردم تا بتونم خودمو اروم کنم و به اون پسره احمق فکر نکنم نمیشد ، اخرم شیدا این حالمو ک دید پرسید :
- چیزی شده مانا؟؟
- ن چ چیزی !!
- یه جوری شدی ، بهم ریختی انگار .
- ن خوبم ، فقط اینجا یکم زیادی شلوغه ...
- خب عروسیه دیگ ، چیز عادیه شلوغی و صداهاش .
- اره ،،، میگم سمیرا رو ندیدی؟؟
- ن نمیدونم کجا واسه خودش میچرخه .
چند دقیقه ک گذشت و همینطور به تماشا رقاص ها و بقیه میگذروندم همون پسره بی شخصیتو دیدم ک داره با یکی دیگ صحبت میکنه و شربت کوفت مکنه . همینطور ک غضبناک بهش نگاه میکردم یه فکری بسرم زد ، رو ب شیدا گفتم :
- شیدا اون پسره رو میبینی ؟؟
بهش اشاره کردم . شیدا هم جایی ک دستم ب طرفش بود و نگاه کرد و دیدش .
- خب ک چی !! خوشگله نه ؟؟
- برو ازش ساعتو بپرس .
شیدا با تعجب بهم خیره شده .
- وااا مگه ساعت نداری ، خو از گوشیت ببین
- دارم بابا ، میخوام یه کاری کنم .
- چیکار ؟؟
- اااا انقد سوال نپرس ، برو جون مانا انجام بده اینی ک بهت گفتم .
- اخه نمیگه دختره چرا اومده از من ساعت میپرسه ، اونم با وجود اینهمه ساعت و گوشی و ادم .
- تو کاری ب اینا داشته باش . برو دیگگگگه ، خواهشششش
- از دست تو مانا ... باشه
- مرسی عشقمممم .
ی چشمک زدم بهش و راهیش کردم تا بره . خیلی عادی به پسره نزدیک شد و خیلی ریلکس ازش ساعتو پرسید ، اونم دستشو برگردوند تا ساعتشو ببینه و جواب شیدا رو بده کهههههههه .......
تمام شربتی ک تو لیوان بود ریخت رو لباس گرون قیمت و شیکش .
اخیشششششش دلم خنک شد ...
وقتی اینطور شد شیدا حسابی شرمنده شد و ترسیده بود ، پسره با عصبانیت رو به شیدا بلند شد ، اما چیزی بهش نگفت ، منم سریع رفتم طرفشونو دست شیدا رو گرفتم و اوردم سمت میزمون و یه پوزخند بهش زدم و به گند رو لباسش اشاره کردم و زدم به خنده . اما فقط اتیشی بهم نگا میکرد و چیزی نگفت و سریع از تالار خارج شد .
شیدا با نگرانی گفت :
- وااای مانا دیدی چیشد؟؟
- بله ، عالی شد .
- چراا ، همش تقصیر توعه ، گفتی ساعتو بپرسم ، اونم شربتا ریخت رو لباسش و نابود شد ،
- حقشه ، هنو کمشه پسره عوضی
- وااا ،،، چرا اینطور میگی ؟؟ مگه چیکارت کرده؟
ماجرا رو براش تعریف کردم تا از همه چی اگاه بشه . اخرم با خنده گفت :
- پس حقشه پسره دیوونه .
- اره ک حقشه
- ولی عجب مارمولکی هستی ها مانا ...
- ب من میگن مانا خانم نه برگ چغندر
با هم زدیم زیر خنده .
مدتی گذشته بود ک سمیرا اومدم پیشمون . با لبخند گفت :
- سلام به دوستای گلم ، خیلی خوش اومدین خوشحالم کردین .
با دلخوری بهش گفتم :
- سلام سمیرا خانم ، نمیومدین دیگ ، مهمونای دیگتون منتطرن بفرماید ، ما ک کسی نیستیم .
خیلی ناراحت و شرمنده گفت :
- وااای ببخشید تو رو خدا ، والا وقت سرخاروندن ندارم ، ول نمیکنن ک ادمو .
شیدا گفت :
- اره دیگ ،،، خواهر عروس بودن هم این سختیا رو داره ،
- اره والا ، به هر حال شما ببخشید منو شرمنده ک نتونستم بیشتر پیشتون باشم . دیگ چخبرا ؟؟
- خبرا ک دست شماست سمیرا خانم .
- ن بابا ، من ک خبری ندارم ...
بعد با ذوق پرسید :
- بچه هااا ... لباسم چطوره ؟؟ ارایشم چی !!
و با نیش باز یه چرخ زد و منتظر بهمون نگاه کرد .
گفتیم نزنیم تو ذوقش و با لبخند گفتم :
- خیلی خوشگل شدی سمیرا ، دفعه اول ک دیدمت همینطور خیرت شده بودم .
ذوق زده گفت :
- وااااقعااا ، وااای میدونستم . معلوم نی امشب چن تا کشته مرده دادم .
- اووووه حالا انقد تحویل نگیر از خودت ی تعریف کردم .
- حقیقته خب . پ خبر کنم اورژانس دم در باشه برا پسرامون .
هر سه تامون از این خودشیفته بودنش خندیدم .
شیدا گفت :
- راستی سمیرا ،،، تو ک انقد از خان داداشت تعریف میکردی چرا معرفیش نکردی بهمون؟؟ نکنه نیومده ؟؟
- ایییی واااای ، کلا یادم رفته بودش . الن بهتون نشونش میدم .
ب اطراف نگاهی انداخت و گفت :
- اااااا کجاست ، همین جا زود ک ، کجا غیبش زده !!!
من گفتم :
- اونم برادر عروسه ، مث تو معلومه سرش خیلی شلوغه دیگه .
- نه بابا از اول برا خودش اینجاست ، هیچ کار نکرده ک .
همینطور ک داشت دنبالش میگشت ب سمت در سالن نگاه کرد و لبخند اومد رو لبش .
- اهاااان ، اقا سهرابمون هم اومد ، اونهاش بچه ها .
سرهامونو به سمت جایی ک سمیرا اشاره کرد برگردوندیم و با گفتن مشخصات پسری ک داشت میومد و ما دنبالش گشتیم و در اخر با دیدنش هم چشم و هم دهن منو شیدا نیم متر باز شد و با هم گفتیم :
- اینههههه ؟؟؟؟
#ادامه_دارد
نویسنده : ♡«ℳ£みЯムŋム»♡
باعرض سلام وخدا قوت خدمت شما بزرگوارانی که این رمان دنبال میکنید شرمنده به خاطر اشتباهی که امروز در قسمت رمان پیش امد راستش چون باید سر زمین کمک کنم به پدرم خسته بودم وعجله رفتن متوجه نشدم عذر خواهی میکنم وممنونم از توجه شما بزرگواران
#حدیث_علوی
🌷امیرالمؤمنین علیه السلام:
#آبروی تو 👇
چون یخی جامد است که "درخواست" آن را قطره قطره آب می کند، پس بنگر آن را نزد چه کسی فرو می ریزی
مَاءُ وَجْهِكَ جَامِدٌ، يُقْطِرُهُ السُّؤَالُ؛ فَانْظُرْ عِنْدَ مَنْ تُقْطِرُهُ
پس سعی کنید خود رو اسیر هوای نفسانی نکنید تا آجر به آجر آبرویی که برای خود ساختید و بالا بردید رو فقط در یک لحظه غفلت ، خراب و نابود نکنید ، که اگر این شد بازگشت آن ؛ کار بسیار سختی است و دیگر به آن اعتبار و آبرویی که قبل ساختید را ، باز سخت خواهید گشت.
⚠️ پس حسابی مراقب باشید.
📚نهج البلاغه حکمت ۳۴۶
@abbass_kardani🌹
🔰 #سبک_زندگی
❌ مردم از ترس #کرونا با هم دست نمی دهند
💠 باشه قبول دست ندهید
ولی ای کاش از ترس خدا هم :
👈 با #نامحرم دست نمیدادند !
👈 به #مال_حرام دست نمی زدند !
👈 به #بیت_المال دست درازی نمی کردند !
👈 از #کم_کاری و #کم_فروشی دست می کشیدند !
👈 از #یتیمان دستگیری میکردند !
👈 از #دروغ و تهمت دست می کشیدند !
🔸 وقتی برای آن ویروسی که فقط "احتمال می دهیم که به آن مبتلا می شویم یا خیر ! اینقدر اهمیت می دهیم و دست از خیلی چیزها می کشیم و مراقبت میکنیم
🔹ای کاش نسبت به گناه هم انقدر اهمیت میدادیم و دوری میکردیم و برای همه ی این "قطعی هایی که خداوند راجب آن به صراحت فرموده ؛ ارزشی قائل بودیم و از آنها پرهیز می کردیم.
❣✨❣✨❣✨❣✨❣
💠 بله : پس ای فرزند آدم
این را بدان ⬇️
🔸که هر روز گرفتار سه مصیبت هستی
و از هیچكدام از آنها پند و عبرت نمی گیرید...
که اگر عبرت بگیرد 👈 دنیا و مشكلاتش
برایتان ، آسان و سهل می شود.
✅ مصیبت اول اینكه، هر روز از عمرتان كاسته می شود.
🔹و اگر زیانی در اموالتان پیش بیاید غمگین می شوید ، و با اینكه میدانید سرمایه ممكن است بار دیگر دیر یا زود برمیگردد ؛ ولی عمر ، بله عمر ! اصلا قابل برگشت نیست.
✅ دوم: هر روز، روزی خود را می خورند،
و اگرحلال باشد باید حساب آن را پس بدهند ؛ و اگر حرام باشد ، باید بر آن كیفر ببینند.
🔸و اما سومی که مهمتر از این دو است...
✅ هر روز را كه به پایانش می رسید یك قدم به آخرت نزدیك میشوید اما نمی دانید به سوی بهشت می روید یا به طرف جهنم !
⚠️ پس مراقب اعمالتان باشید.
#تلنگر👌
@abbass_kardani🌹
♥بنای ازدواجم با مصطفی عشق او به ولایت بود، دوست داشتم دستم را بگیرد و از این ظلمات و روزمرگی بیرون بیاورد.همین مبانی بود که مهریه ام را با بقیه مهرها متفاوت کرده بود.
مهریه ام قرآن کریم بود و تعهد از داماد که مرا در راه تکامل و اهل بیت و اسلام هدایت کند.♥♥♥♥♥
اولین عقد در شهر صور بود که عروس چنین مهریه ای داشت یعنی در واقع هیچ وجهی در مهریه اش نداشت.♥
(راوی: همسر شهید مصطفی چمران)♥♥♥
@abbass_kardani