eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1.1هزار دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
20.4هزار ویدیو
123 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
او با وجود سن کمش آنقدر جدی به نظر می‌رسید که از آن به بعد هیچکس جرات نمی‌کرد به عادل چیزی بگوید. این قضایا تنها به مدرسه ختم نمی شد بچه‌های محله هم از عباس حساب می‌بردند. نه برای اینکه به کسی زور می‌گفت برعکس او از زور گویی خیلی بدش می آمد هر جا که با قدرت کودکانه‌اش می‌توانست جلوی آن را می‌گرفت. در محله ما پسری بود به نام حسن. هزار ماشاالله از هیکل و چاقی بهره عظیم برده بود و روی حساب همین جثه بزرگ به همه زور می‌گفت تا اینکه یک روز دامنه زور گوییش به دامن الیاس برخورد کرد و که دیگر توان تحمل این یکی را نداشت جستی زد و روی سینه حسن افتاد و دندان تیز تازه بر آمده اش را در بازوی گوشت آلوی او فرو کرد و حالا نگیر و کی بگیر! الیاس ایستاده بود به تماشا و چون بدش نمی آمد که برادر بزرگترش از او دفاع کند او را تشویق می‌کرد و حسن بیچاره مرتب التماس می‌کرد یک‌دفعه حس کرد گوشتی در دهانش آمده و دهانش طعم خون گرفته در این لحظه رضایت داد که گوشت بازوی نیمه کنده شده حسن را به او ببخشد و به عذرخواهی و غلط کردن او راضی شود. از آن به بعد حسن نه تنها به الیاس بلکه هیچ کس را از عباس اذیت نمی کرد. اصلا و برخورد آمرانه عباس هر روز قوی‌تر می‌شد تا جایی که مدیر و ناظم‌ها روی صدای تحکم آمیز او حساب می کردند و نظم و ترتیب صف را به او می سپردند وقتی عباس از جلو می‌گفت دیگر هیچ کس صدای کشیدن بچه‌ها را در صف نمی‌شنید او از هیچ کس نمی‌ترسید. و صداقتش او را از همه متمایز می‌کرد. الیاس می‌گفت یک روز در آخر ساعت پشت در کلاس ایستاده بودم و منتظر بودم عباس بیاید. معلم داشت بچه‌ها را به خاطر از رفتن سنگ‌هایی که از حیاط مدرسه انداخته بودند و ماشین‌ها را نشانه گرفته بود مواخذه می‌کرد. با صداقت تمام گفت من سنگ نیانداختم؛ اما با بچه‌ها فضولی کردم. معلم به رسم آن روزها چهار خودکار آماده کرد و لای انگشت‌های او گذاشت چیزی نگذشته بود که صدای آخ و وای عباس بلند شد. در میان همین صداها به اعتراض گفت: اگر بگویم تنبیه می‌کنید اگر راست هم بگویم تنبیه می‌کنید این که عدالت نیست و معلم که از این حرفش خوشش امده بود او را بخشید. به روایت از .... @abbass_kardani
❣﷽❣ 💖(فوق العاده زیبا) 3⃣4⃣ «عارفانه» راوی : استاد محمد شاهی یکبار به 《احمد اقا》گفتم : شما این مطالب را از کجا میدانید؟🤔 (قضیه شهادت جمال و زنده بودن ابوالفضل و چندین ماجرای دیگه که از شما دیده ام!)🌷 《احمد اقا》 طبق معمول حرف از مراقبه✋ و محاسبه زد.💚 میگفت،تا میتوانی دقت کن تا میتوانی گناه نکنی،تا میتوانی مراقب اعمالت باش! 🔆 انوقت خواهی دید که همه زمان و مکان در خدمت تو خواهند بود.🙌 بعد نگاهی به من کرد و گفت:[باید بیایید بالا تا بعضی چیز ها را ، باید بیایید بالاتر تا بتوانم برخی چیزها را .] بعد حرفی زد که هنوز هم فهمیدن آن برایم دشوار است‼️ گفت: خدا به من عمر افراد را نشان داده⁉️خدا به من فیوضاتی که به افراد میشود را نشان داده 💢من میبینم برخی افراد که جمعه شب هابه جلسات حاج اقا حق شناس می آیند، انسان های بزرگی هستند🌷، که باطن انسان هارا به خوبی میبینند،لذا به اعمالت دقت کن❗️ بیشتر مطݪبی ڪه از احمدآقا می شنیدیم درباره ی خودسازی بود. یک بار به همراه چند نفر از بچه ها دور هم نشسته بودیم. احمدآقا گفت : بچہ ها ، بعد گفت : بچہ ها یکی از بین ما . خودسازی داشته باشیم تا شهادت قسمت ما هم بشود. بعد ادامه داد : بچه ها ، حداقل سعی کنید از گناه پاک باشید. اگر سه روز مراقبه و محاسبه ی اعمال را انجام دهید حتماً به شما عنایاتی می شود. بچه ها از احمد آقا سوال ڪردند : چی ڪار کنیم تا ما هم حسابـے به خدا . احمدآقا گفت : . مطمئن باشید که گوش و چشم شما باز خواهد شد. و این اشاره ای به همان حدیث معروف است که می فرماید : هر کس چهل روز اعمالش برای خدا خالص باشد خداوند چشمه های حکمت را بر زبان او جاری خواهد کرد. *** احمدآقا به دلایلی اظهار لطف بیشتری به من داشت. خانواده ی ما بسیار شلوغ بود و خانه ی کوچکی داشتیم. برادر من هم شهید شده بود. برای همین خیلی به تربیت من دقت می کرد. همیشه برخی صحبت ها را از طریق من به دیگر بچه ها انتقال می داد. به یاد دارم یک بار به من گفت : به این رفقای مسجد بگو نگویند. وقتی کلام دروغ از دهان کسی خارج می شود به قدری بوی گند در فضا منتشر می شود که اصلاً تحمل آن را ندارم❗️ ... 📚منبع: کتاب عارفانه از انتشارات شهید هادی تایپ با کسب اجازه از انتشارات و مولف می باشد. 🌹🍃🌹🍃 @abbass_kardani
او با وجود سن کمش آنقدر جدی به نظر می‌رسید که از آن به بعد هیچکس جرات نمی‌کرد به عادل چیزی بگوید. این قضایا تنها به مدرسه ختم نمی شد بچه‌های محله هم از عباس حساب می‌بردند. نه برای اینکه به کسی زور می‌گفت برعکس او از زور گویی خیلی بدش می آمد هر جا که با قدرت کودکانه‌اش می‌توانست جلوی آن را می‌گرفت. در محله ما پسری بود به نام حسن. هزار ماشاالله از هیکل و چاقی بهره عظیم برده بود و روی حساب همین جثه بزرگ به همه زور می‌گفت تا اینکه یک روز دامنه زور گوییش به دامن الیاس برخورد کرد و که دیگر توان تحمل این یکی را نداشت جستی زد و روی سینه حسن افتاد و دندان تیز تازه بر آمده اش را در بازوی گوشت آلوی او فرو کرد و حالا نگیر و کی بگیر! الیاس ایستاده بود به تماشا و چون بدش نمی آمد که برادر بزرگترش از او دفاع کند او را تشویق می‌کرد و حسن بیچاره مرتب التماس می‌کرد یک‌دفعه حس کرد گوشتی در دهانش آمده و دهانش طعم خون گرفته در این لحظه رضایت داد که گوشت بازوی نیمه کنده شده حسن را به او ببخشد و به عذرخواهی و غلط کردن او راضی شود. از آن به بعد حسن نه تنها به الیاس بلکه هیچ کس را از عباس اذیت نمی کرد. اصلا و برخورد آمرانه عباس هر روز قوی‌تر می‌شد تا جایی که مدیر و ناظم‌ها روی صدای تحکم آمیز او حساب می کردند و نظم و ترتیب صف را به او می سپردند وقتی عباس از جلو می‌گفت دیگر هیچ کس صدای کشیدن بچه‌ها را در صف نمی‌شنید او از هیچ کس نمی‌ترسید. و صداقتش او را از همه متمایز می‌کرد. الیاس می‌گفت یک روز در آخر ساعت پشت در کلاس ایستاده بودم و منتظر بودم عباس بیاید. معلم داشت بچه‌ها را به خاطر از رفتن سنگ‌هایی که از حیاط مدرسه انداخته بودند و ماشین‌ها را نشانه گرفته بود مواخذه می‌کرد. با صداقت تمام گفت من سنگ نیانداختم؛ اما با بچه‌ها فضولی کردم. معلم به رسم آن روزها چهار خودکار آماده کرد و لای انگشت‌های او گذاشت چیزی نگذشته بود که صدای آخ و وای عباس بلند شد. در میان همین صداها به اعتراض گفت: اگر بگویم تنبیه می‌کنید اگر راست هم بگویم تنبیه می‌کنید این که عدالت نیست و معلم که از این حرفش خوشش امده بود او را بخشید. به روایت از .... @abbass_kardani
🔴 یادداشت منتشر نشده از شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی خطاب به برادرزاده‌اش مهدی جان! 1⃣ تمام کسانیکه به کمالی رسیدند خصوصا کمالات معنوی که خود منشأ و پایه دنیوی هم می‌تواند باشد، منشأ همه آنها است. سحر را دریاب نماز شب در سن شما تأثیری شگرف دارد اگر چندبار آنرا با رغبت تجربه کردی، لذت آن موجب می‌شود به آن تمسک یابی 2⃣ زیربنای تمام بدیها و زشتی‌ها است 3⃣ احترام و در مقابل بزرگترها خصوصاً پدر و مادر به خودت عادت بده بدون شرم دست پدر و مادرت را ببوسی، هم آنها را شاد می‌کنی و هم اثر وضعی بر خودت دارد عمویت 91/8/17
🔰 ❌ مردم از ترس با هم دست نمی دهند 💠 باشه قبول دست ندهید ولی ای کاش از ترس خدا هم : 👈 با دست نمی‌دادند ! 👈 به دست نمی زدند ! 👈 به دست درازی نمی کردند ! 👈 از و دست می کشیدند ! 👈 از دستگیری میکردند ! 👈 از و تهمت دست می کشیدند ! 🔸 وقتی برای آن ویروسی که فقط "احتمال می دهیم که به آن مبتلا می شویم یا خیر ! اینقدر اهمیت می دهیم و دست از خیلی چیزها می کشیم و مراقبت میکنیم 🔹ای کاش نسبت به گناه هم انقدر اهمیت میدادیم و دوری میکردیم و برای همه ی این "قطعی هایی که خداوند راجب آن به صراحت فرموده ؛ ارزشی قائل بودیم و از آنها پرهیز می کردیم. ❣✨❣✨❣✨❣✨❣ 💠 بله : پس ای فرزند آدم این را بدان ⬇️ 🔸که هر روز گرفتار سه مصیبت هستی و از هیچكدام از آنها پند و عبرت نمی گیرید... که اگر عبرت بگیرد 👈 دنیا و مشكلاتش برایتان ، آسان و سهل می شود. ✅ مصیبت اول اینكه، هر روز از عمرتان كاسته می شود. 🔹و اگر زیانی در اموالتان پیش بیاید غمگین می شوید ، و با اینكه میدانید سرمایه ممكن است بار دیگر دیر یا زود برمیگردد ؛ ولی عمر ، بله عمر ! اصلا قابل برگشت نیست. ✅ دوم: هر روز، روزی خود را می خورند، و اگرحلال باشد باید حساب آن را پس بدهند ؛ و اگر حرام باشد ، باید بر آن كیفر ببینند. 🔸و اما سومی که مهمتر از این دو است... ✅ هر روز را كه به پایانش می رسید یك قدم به آخرت نزدیك میشوید اما نمی دانید به سوی بهشت می روید یا به طرف جهنم ! ⚠️ پس مراقب اعمالتان باشید. 👌 @abbass_kardani🌹
🔻مراقبت از خود🔻 ✍ یه قاعده‌ای در قرآن داریم، که می‌فرماید: 🕋 یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا، قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نٰاراً (تحریم/۶) 💢 ای کسانی که ایمان آورده‌اید! خود و خود را از آتش جهنّم حفظ کنید. 📣 درسته که در آیات و روایات، خیلی توصیه شده که در اصلاحِ اهلِ ، نهایتِ تلاشمون رو بکنیم، ☝️ امّا حواسمون باشه که اوّلین گام در اصلاحات، اصلاحِ خود است. یعنی👈 گامِ اوّل است. ✔ اولیٰ‌ترین فرد به مراقبت و محافظت، خودِ انسان است. لذا آیه ابتدا می‌فرماید:👈 «قُوا أَنْفُسَکُمْ» و بعد می‌فرماید:👈 «وَ أَهْلِیکُمْ» یعنی در مسائل تربیتی و اخلاقی: اوّل خود، بعد .☝️ 🗝⛓ تا زنجیر از پای خودمون باز نکنیم، نمی‌تونیم دیگران رو آزاد کنیم. ✅️ ، شرطِ موفقیّت در ساختن و است.👌 توی خونه‌ها: ❌ اگر پدر و مادر عصبانی نشن، بچّه‌ها هم یاد می‌گیرن عصبانی نشن. ❌ اگر پدر و مادر بخونند، بچّه‌ها هم یاد می‌گیرن نماز بخونند. ❌ اگر پدر و مادر نگن، و نکنند، بچّه‌ها هم یاد می‌گیرن. ❌ اگر پدر و مادر قرآن بخونند، بچّه‌ها هم یاد می‌گیرن که قرآن بخونند. ❌ و... 📣 خلاصه اینکه بزرگترین استادِ تربیتی برای بچّه‌ها، پدر و مادر هستند. پدر❗️ مادر❗️ حواستون باشه. 📣 قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نٰاراً. خودتون و بچّه‌هاتون رو از آتشِ جهنّم حفظ کنید.🔥 ❌ با بچّه‌هامون رو جهنّمی نکنیم. اوّل خودمون کنیم.☝️ یوقت می‌بینی بخاطرِ اعتیادِ ما به یه گناه، بچّه‌هامون هم گرفتار میشن.😰 🕊🌿🌷🍀🕊🌿🌷🍀🕊 @abbass_kardani 🕊🍀🌷🌿🕊🍀🌷🌿🕊
او با وجود سن کمش آنقدر جدی به نظر می‌رسید که از آن به بعد هیچکس جرات نمی‌کرد به عادل چیزی بگوید. این قضایا تنها به مدرسه ختم نمی شد بچه‌های محله هم از عباس حساب می‌بردند. نه برای اینکه به کسی زور می‌گفت برعکس او از زور گویی خیلی بدش می آمد هر جا که با قدرت کودکانه‌اش می‌توانست جلوی آن را می‌گرفت. در محله ما پسری بود به نام حسن. هزار ماشاالله از هیکل و چاقی بهره عظیم برده بود و روی حساب همین جثه بزرگ به همه زور می‌گفت تا اینکه یک روز دامنه زور گوییش به دامن الیاس برخورد کرد و که دیگر توان تحمل این یکی را نداشت جستی زد و روی سینه حسن افتاد و دندان تیز تازه بر آمده اش را در بازوی گوشت آلوی او فرو کرد و حالا نگیر و کی بگیر! الیاس ایستاده بود به تماشا و چون بدش نمی آمد که برادر بزرگترش از او دفاع کند او را تشویق می‌کرد و حسن بیچاره مرتب التماس می‌کرد یک‌دفعه حس کرد گوشتی در دهانش آمده و دهانش طعم خون گرفته در این لحظه رضایت داد که گوشت بازوی نیمه کنده شده حسن را به او ببخشد و به عذرخواهی و غلط کردن او راضی شود. از آن به بعد حسن نه تنها به الیاس بلکه هیچ کس را از عباس اذیت نمی کرد. اصلا و برخورد آمرانه عباس هر روز قوی‌تر می‌شد تا جایی که مدیر و ناظم‌ها روی صدای تحکم آمیز او حساب می کردند و نظم و ترتیب صف را به او می سپردند وقتی عباس از جلو می‌گفت دیگر هیچ کس صدای کشیدن بچه‌ها را در صف نمی‌شنید او از هیچ کس نمی‌ترسید. و صداقتش او را از همه متمایز می‌کرد. الیاس می‌گفت یک روز در آخر ساعت پشت در کلاس ایستاده بودم و منتظر بودم عباس بیاید. معلم داشت بچه‌ها را به خاطر از رفتن سنگ‌هایی که از حیاط مدرسه انداخته بودند و ماشین‌ها را نشانه گرفته بود مواخذه می‌کرد. با صداقت تمام گفت من سنگ نیانداختم؛ اما با بچه‌ها فضولی کردم. معلم به رسم آن روزها چهار خودکار آماده کرد و لای انگشت‌های او گذاشت چیزی نگذشته بود که صدای آخ و وای عباس بلند شد. در میان همین صداها به اعتراض گفت: اگر بگویم تنبیه می‌کنید اگر راست هم بگویم تنبیه می‌کنید این که عدالت نیست و معلم که از این حرفش خوشش امده بود او را بخشید. به روایت از .... @abbass_kardani
✅ به دخترم نگویید! نگویید من به سفر رفته‌ام نگویید از سفر باز خواهم گشت نگویید زیباترین هدیه را برایش به ارمغان خواهم آورد به دخترم واقعیت را بگویید، بگویید بخاطر آزادی تو هزاران خمپاره دشمن سینۀ پدرت را نشانه رفته‌اند بگویید خون پدرت بر تمام مرزهای غرب و جنوب کشورش پریشان شده است بگویید موشک‌های دشمن انگشتان پدرت را در سومار دست‌های پدرت را در میمک پاهای پدرت را در موسیان سینه پدرت را در شلمچه چشمان پدرت را در هویزه حنجرۀ پدرت را در ارتفاعات الله اکبر خون پدرت را در رودخانۀ بهمنشیر و قلب پدرت را در خونین شهر پرپر کرده‌اند اما ایمان پدرت در تمام جبهه‌ها می‌جنگد به دخترم واقعیت را بگویید! بگذارید قلب کوچک دخترم ترک بردارد و نفرت همیشگی از در آن بدواند بگذارید دخترم بداند که چرا عکس پدرش را بزرگ کرده‌اند چرا مادر دیگر نخواهد خندید چرا گونه‌های مادر بزرگش همیشه خیس است چرا عموهایش، محبتی بیش از پیش به او دارند و چرا پدرش به خانه بر نمی‌گردد @sahm133 بگذارید دخترم به‌جای عروسک بازی نارنجک را بیاموزد به‌جای ترانه، فریاد را بیاموزد و به‌جای جغرافیای جهان، تاریخ جهان خواران را بیاموزد به دخترم دروغ نگویید نمی‌خواهم آزادی دخترم، قربانی نیرنگ جهان‌خواران باشد به دخترم واقعیت را بگویید می‌خواهم دخترم دشمن را بشناسد امپریالیسم را بشناسد استعمار را بشناسد به دخترم بگویید من شدم بگذارید دخترم تنها به دریای خون شهیدان هویزه بیندیشد سلام مرا به دخترم برسانید و این اشعار را که نوشتم برایش نگهدارید که بزرگتر شد خودش بخواند . . . شهیدان زنده‌اند الله اکبر بخون غلتیده‌اند الله اکبر نامه شهید غواص محمد_شیخ_شعاعی خطاب به والدین و همسرش 💠💠@abbass_kardani💠💠
🌹🥀🕊🥀🕊🥀🌹 فیلسوف ، متفکر و معلم با چه رابطه‌ای دارد ؟ هیچ کس نیست که را نشناسد و یا نداند که تا چه اندازه ضرورت دارد. مشکل کار در مرحله اجراست ، آن وقتی که انسان می‌خواهد یک اصل را رعایت کند می‌بیند منافعش در یک طرف قرار گرفته و در طرف دیگر ، می‌بیند یا باید بگوید ، کند و سود را ببرد و یا باید راست بگوید ، بورزد و از سود صرف‌ نظر کند. اینجاست که می‌بینیم بشر که دم از اخلاق و می‌زند ، پای عمل که می‌رسد ضد و ضد عمل می‌کند. آن چیزی که پشتوانه اخلاق و عدالت است و اگر در وجود پیدا کند انسان به سهولت راه و را در پیش ‌می‌گیرد و سود را کنار می‌زند ، تنها است ، ایمان به خود عدالت و ایمان به خود ، و آن وقت انسان این ایمان را پیدا می‌کند که به اصل و اساس تقدس یعنی خدا داشته باشد.... 📚 آزادی معنوی، صفحه ۹۲ 🌹 🕊 🌸 اللهم عجل لولیک الفرج 🌸
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ ✔️ فکر گناه هم نکنید ✨ فرمود : 💫روزی حضـرت عیسی علیه السلام در جمع حواریون نشسته بودند . عـرض کـردند ما را از نصایح و پندیات بهره مند ساز. 💫حضرت عیسی علیه السلام فرمـودند مـوسی علیه السـلام به اصحاب خود فرمود ؛ سوگند نخورید، ◽️ولی مـن می گویم سـوگند خـواه دروغ و خواه راست نخورید. عرض کردند ما را بیشتر موعظه کن 💫حضرت به حواریون فرمودند : برادرم موسی می‌گفت :‌ زنا نکنید ◽️ ولی من به شما می گویم : حتی فکـر زنا نکنید ؛ زیرا گناه مثـل این است که در اتاقی آتش روشـن کنند که اگـر خانـه را هم به آتش نکشد، دیوارها را سیاه می کند. 📚سفینه البحار، ج ۳، ص۵۰۳ 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
یه صندوق درست کرد و گذاشت توی خونه بعد همه روجمع کرد واز گناه بودن و غیبت گفت. مبلغی رو هم به عنوان جریمه تعیین کرد عهد بستند هرکسی از این به بعد دروغ بگه یاغیبت کنه، اون مبلغ رو به عنوان جریمه بندازه توی صندوق... قرار شد پولهای صندوق هم صرف کمک به جبهه کنن باعث شد تمام اعضای خانواده خودشون رو از این گناه‌ها دور کنن؛ اگه هم موردی بود، به هم تذکر می‌دادند ارسالی از اعضای محترم برا سلامتی و حاجت روایی و عاقبت بخیری این عزیز صلوات🤲 ممنونم ازلطف و حمایت شما عزیزان منتظر ارسالیهای زیباتون هستیم لطفا به این آدرس ارسال کنید 👇👇👇👇👇👇👇 @mahdi_fatem313