eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1هزار دنبال‌کننده
30.7هزار عکس
22.4هزار ویدیو
123 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷خاطره مادربزرگوار شهید بیان زاده از شهادت فرزندش 🌸🍃🌸🍃🌸 🌤هر وقت با سید احمد درباره آینده صحبت می‌کردیم او فقط از شهادت سخن می‌گفت و این از قبل رسیدن به سن ۱۰ سالگی شروع شده بود.. همیشه می‌گفت من شهید می‌شوم و پشت جلد قرآن را نشان می‌داد که نوید آن را داده و نوشته بود او حتی حاضر به لباس خریدن هم نبود و دائماً خبر از شهادت می‌داد، بسیار خونگرم و جسور بود و سطح فهم و شعور بالایی داشت تحصیلات سال‌های اول و دوم ابتدایی را در میدان خراسان و سال‌های سوم چهارم و پنجم را در خیابان زرین نعل میدان شهدا خواند .پس از مهاجرت دوره راهنمایی و دبیرستان را در مدرسه فخرآباد دروازه شمران گذراند. 🦋سید احمد هیچ وقت دروغ نمیگفت و غیبت نمی‌کرد و اگر کسی او را اذیت می‌کرد از پدرش می‌خواست تا دوستانه موضوع را حل کند . او بسیار مهربان و با گذشت بود در حوادث دوران پیروزی انقلاب با اشتیاق در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد. 🔻 در دورانی که مصادف با حوادث انقلاب شده بود و سید احمد با بچه‌های محل از همین خیابان شریعتی به دانشگاه تهران می‌رفت و در تظاهرات شرکت می‌کرد هنگام ورود امام رحمت الله به ایران نیز از اعضای محافظین امام در بهشت زهرا سلام الله بود. در حادثه ۱۳ آبان ۵۷ هنگامی که در اثر تظاهرات و فشار نیروهای گارد پابرهنه برگشت به من گفت مامان منتظر یک زمانی باش که من با دست جدا شده به خانه برگردم و تو هرگز نباید اعتراض کنی . 🌱 فرزندم در یکی از سخنرانی‌های خانم مریم بهروزی از مبارزین و طرفداران قیام امام رحمت الله در مسجد قبا در دوران رژیم شاه مشغول نگهبانی از جلسه بود که متوجه می‌شود که ساواک قصد دستگیری وی را دارد او بلافاصله موضوع را به خانم بهروزی اطلاع می‌دهد و باعث شد تا از دستگیر شدن نجات پیدا کند او از همان کودکی همیشه به ما نوید شهادت شدنش را می‌داد. 💥حاج سید احمد بیان زاده شهید مفتح را بارها هنگامی که برای سخنرانی به مسجد قبا می‌آمدند از ترس اینکه توسط عوامل ساواک دستگیر نشود به منزلمان می‌آورد و در اتاق شخصی خود می‌خواباند و با اسلحه ژسه نگهبانی می‌داد. ☘ سال ۱۳۵۸ به خدمت سربازی رفت ابتدا دوره آموزشی را در افسریه گذراند و سپس به همین منطقه خودشان شریعتی منتقل شد و از اینجا به جبهه اعزام شد. حتی ما را از لباس خریدن برای او منع می‌کرد وقتی به دلیل مجروحیت از رفتن به جبهه منع شد با خرج شخصی به سوسنگرد رفتند و در آنجا به شهادت رسید. وقتی با مخالفت مبنی به رفتن به جبهه روبرو شدند سید احمد و یکی از دوستانش با خرج خودشان به سوسنگرد رفتند و در خط مقدم حضور داشتند این در ماه‌های اول جنگ اتفاق افتاد 🕊🌷 و در نهایت در ۲۰ آبان ماه ۱۳۵۹ در اثر اصابت ترکش به ناحیه گردن به شهادت رسید پیکر سید احمد روز ۲۴ آبان ماه برابر با هشتم محرم پس از انتقال از معراج شهدا به میدان امام حسین علیه السلام به قطعه ۲۴ انتقال داده و به خاک سپرده شد. 🥀آنها وقتی در منطقه سوسنگرد بودند مورد هجوم نیروهای عراقی قرار می‌گیرند که فرمانده آنها دستور عقب نشینی می‌دهد اما سید احمد به همراه دو نفر دیگر از دوستانش از این دستور خودداری می‌کنند آنها در غافلگیری و محاصره ،داخل کانالی قایم می‌شوند و تانک‌های عراقی از روی کانال عبور می‌کردند و به قول سید احمد آنجا فقط خدا آنها را نجات می‌دهد این سه نفر سه روز در سوسنگرد گم شده بودند و در تشنگی زیادی به سر بردند و به سختی زیاد پای پیاده خودشان را به اندیمشک می‌رسانند . 🔹وقتی با نیروهای ایرانی روبرو می‌شوند آنها فکر می‌کنند سید احمد و دوستانش فراری هستند و با توضیح آنها تازه می‌فهمند که درست می‌گویند بعد فرمانده دستور می‌دهد تلفن کنند و به خانواده‌های خود بگویند زنده هستند سید احمد بعد از بازگشت به خانه استراحت یک ماهه در بیمارستان را در دست داشت اما گفت به منزل می‌آیم. وقتی ۱۰ روزی در منزل استراحت کرد گفت محیط تهران مرا رنج می‌دهد. من باید شهید بشوم این در شرایطی بود که تیمسار فلاحی مرخصی زیاد تری به آنها داده بود و گفته بود برای مدت زیادی نیاز به آمدن شما به جبهه نیست. 🌼یک شب به خوابم امد و گفت مامان نگران نباش من پرچمدار امام زمان عجل الله هستم هنگامی که قصد داشت به جبهه برود از همه خداحافظی کرد اما از من و حاج آقا یعنی پدرشان خداحافظی نکرد چون می‌دانست باز نمی‌گردد و همیشه می‌گفت جواب مامان را کی می‌دهد. 💐 خواهرش به دلیل علاقه و ناراحتی زیاد خوابش را نمی‌دید. یک شب در عالم خواب گفته بود چرا احمد خواب تو را نمی‌بینم ؟ گفته بود به خاطر گریه کردن زیاد است. ❤️مژده پسردار شدن به خواهر: یکی از خواهرهای او باردار بود، شب در خواب، احمد را می‌بیند که به او یک توپ کوچکی میدهد و میگوید خدا به شما فرزندی می‌دهد تا من صاحب برادر کوچولو بشوم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┏━━━ 🍃🌷🍃 ━━━┓ @abbass_kardani ┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛ شهیدمدافع حرم عباس کردانی 👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرام بخواب رقیه جان ! دیگر تازیانه ای در کار نیست در آغوش پدر به دور از دلتنگی ها ، آرام بخواب؛ آرامِ آرام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منم ساقی دریادل منم در کربلا، حلّال هر مشکل نه تنها حاتم طایی تمام ماسوا بر درگهم سائل اگر نام مرا خواهی اباالقربه؛ اباالغوث و ابوفاضل 📺 🔄 18 مرداد 1403📅 🎙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┏━━━ 🍃🌷🍃 ━━━┓ @abbass_kardani ┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛ شهیدمدافع حرم عباس کردانی 👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┏━━━ 🍃🌷🍃 ━━━┓ @abbass_kardani ┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛ شهیدمدافع حرم عباس کردانی 👆👆
4_532583168839022488.mp3
5.94M
قافله سالار من کجایی ای دوای دردم هدیه به امام زمان عج الله شادی روح حضرت زینب سلام الله علیها صلوات
⚫️بارها و بارها این را بخوانیم ▪️ خاطره ای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء، شهید سرلشگر خلبان لشگری، اولین اسیر ایرانی در جنگ و آخرین اسیری که آزاد شد. وقتی بازگشت از او : این همه انفرادی را چگونه گذراندی؟ و او گفت: ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته ام را‌ مرور می کردم. سالها در سلول های بود و با کسی ارتباط نداشت، ▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️ را کامل کرده بود، زبان انگلیسی می دانست و برای ۲۶ سال نماز خوانده بود. ▪️ می گفت: از هیجده سال ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "" هم صحبت میشدم! ▫️بهترین که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود، عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مسئله بودم، این را بگویم که من مدت ۱۲ سال ( نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه)در دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم، حسرت ۵ آفتاب را داشتم... ▫️سالروز ▪️ روح بلندش صلوات