الهي ؛ قدرت مبارزه با خودمان را بده . . .🌱

ذکریایوما

تنها بودن رو از ارباب یاد بگیریم ... 🕊 • و الوتر الموتور | ای تک و تنهای غریب •

°• در غربت #مرگ، بیم تنهایی نیست یاران عزیز آن طرف بیشترند

هیچ خیری دیگر بعد فاطمه نیست در دنیا ...🖤 مظلوم علی ...🥀

حدیث کساء 🌱🖤

فاطمیه خط قرمز ماست ...🩸

شب شهادت خانوم باید تا صبح ماتم داشته باشی مثل حسین ع ... تا صبح زانو بغل کنی مثل مولا ... تا صبح آه بکشی مثل زینب س ... تا صبح حالت خوش نباشه مثل حسن ع ... هی بگن چته ، هی بگی هیچی نیست فقط بی مادر شدم ... التماس دعا هرجا سوختید 🥀

یا یومّا... 🥀

یک عمر در ایـن کوچـه نشستیـم و نـوشتیم: ای شهـر! مگریک‌زنِ‌غم‌دیده‌زدن‌داشت؟! "روزهای‌بی‌مادری‌نزدیک‌است💔"

-حلالم‌کن‌حیدرنیومد...💔

امام حسن مجتبی علیهالسلام: 🔸«اَلْغَفْلَةُ تَرکُکَ الْمَسْجِدَ، وَ طَاعَتُکَ الْمُفْسِدَ» 🔹 غفلت تو در این است که رابطه خود را با مسجد قطع می‌‌کنی و راه مُفسدین و تبهکاران را پیشه می‌‌گیری. 📓بحار الانوار ج ۷۸ ص۱۱۵ج

روضه فاطمیه با نوای مداح شهید حاج سیدمجتبی علمدار😭🥀 #رفیق💔

اعمال هركس به اندازه معرفتش قیمت دارد. خلوص عمل ، بسته به میزان معرفت است. اعمالی كه از محبت سرچشمه می گیرد خلوصش بیشتر است. ♥️ • میرزا اسماعیل دولابی •

سلام فردا با ۱۰۰ نفر از دانش آموزای جنوب و جنوب غرب تهران داریم میریم اردو مشهد به خاطر وضعیت اقتصادی همه ی پول اردو رو ازشون نگرفتیم اگه دوست داشتید تو ثواب زیارت این بچه ها شریک بشید ممنون تون میشم ما رو یاری کنید (قطره اگه بیافته تو اقیانوس دیگه میشه جزئی از اقیانوس) ۶۰۳۷۹۹۱۷۵۲۷۰۵۶۸۵ احمدرضا یوزباشی •| @tab_o_tab |•

آقا مهدی زین الدین .... ♥️ تکلیف چیه ؟ همونو انجام بده ... تکلیفتم خدا تعیین میکنه نه بندش ، یادت باشه ! 😊

چه کند علی با این‌همه تنهایی 🖤🥀

حتی‌خدا‌به‌خاطر‌دستِ‌بریده‌ات واجب‌نکرده‌بین‌نمازش‌قنوت‌را 🤲🏻❤️‍🩹 #غیرت‌الله

ولی؛ هرکی با عباس ع بست ضرر نکرد ...❤️‍🩹

#به‌وقت‌اولین‌تولد‌بعد‌از‌شهادت💔 انتشار برای نخستین بار جشن میلاد شهیدان محفل دلدادگی است... به قول سیدمهدی: مرا به وقت تولد چنین سفارش شد ڪه مشقِ زندگے ات گشته تا به گور حسین... تولدت مبارک رفیق آسمانی:) #شهیدالقدس‌سیدمهدی‌‌جلادتی 🆔 @shahid_seyedmahdi_jaladati

ننه‌ زهرا ؛ کــم آوردم 💔′:)) _ اگه مردم بیا کنارم ‌. . .

#خاطرات_شهید 🍃برای جذب جوانان خیلی تلاش می کرد. یک روز سید بر خلاف همیشه با لباس نامتعارف دیدم، با شلوار کتان شیک. به شلواری که پوشیده بود اشاره کردم. سید گفت: «به نظر تو از لحاظ شرعی اشکال دارد؟» گفتم: «نه، اما برای شما خوب نیست.» گفت: «می دانم، اما امروز رفته بودم با یه سری از جوان ها فوتبال بازی کنم، بعد باهاشون صحبت کنم و دعوتشون کنم به هیات. وقتی با تیپ و ظاهر خودشون باهاشون حرف می زنی بیشتر حرفت را قبول می کنند.» 🍃یه روز یه خانم آمد جلوی هیات و گفت: «من دو تا پسر دوقلو هفده ساله دارم که چند وقتی هست با شما آشنا شدند. خانواده ما هیچ کدام اهل دین و مذهب نیستند. مدتی پیش بچه های من موقع فوتبال با شما آشنا شدند و از شما زیاد تعریف می کردند. من فکر می کردم شما مربی فوتبال هستید. چند وقتی هست رفتار و اخلاق بچه های من تغییر کرده. یک روز از بین درب اتاق شان مشاهده کردم دارند نماز می خوانند.» 🍃همین مادر ادامه داد: «تا اینکه فهمیدم مدتی روزها به مکانی می روند و شبها برمی گردند. فکر کردم می روند باشگاه. اما وقتی برمی گشتند چشمانشان کبود بود. معلوم بود خیلی گریه کردند. ناراحت بودم گفتم شاید کسی آنها را اذیت می کند. تا اینکه امروز آنها را تعقیب کردم و فهمیدم می آیند اینجا. همسایه ها پرسیدم گفتند مسئول اینجا آقای سید علمدار است و جوان ها اینجا برنامه سخنرانی و مداحی دارند. من مطمئن شدم خدا دست بچه های من را گرفته. برای همین آمدم از شما تشکر کنم و بگم بیشتر مراقب بچه های من باشید.» چند روز بعد همین مادر پاکت پولی به سید داد و گفت کل پس انداز من همین سی هزار تومان هست که آوردم برای هیات. من هر چه دارم از شما دارم.» 📚کتاب علمدار، صفحه 122 الی 124 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌