eitaa logo
مرتضی عبداللهی 🇵🇸
247 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
134 ویدیو
9 فایل
مطالعات و دغدغه هایم در علم، فرهنگ، اقتصاد و سیاست در انقلاب اسلامی برای رسیدن به خورشید ولایت عظما عجل الله فرجه مرتضی عبداللهی دانش آموخته حوزه علمیه قم در پیامرسان ایرانی: eitaa.com/abdollahi_morteza ارتباط: @abdollahigilani
مشاهده در ایتا
دانلود
قانون خوب حجاب دختران خارجی در مطالعه ، امروز به قانونی که از مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی است برخوردم: شوراي عالي انقلاب فرهنگي در جلسه 545 مورخ 1383/6/17 امكان ادامه تحصيل دانشجويان دختر مسلمان محجهٔ دانشگاههاي فرانسه، آلمان و تركيه در دانشگاههاي ايران را به شرح زير تصويب كرد : مسلمان محجهٔ دانشگاههاي فرانسه، آلمان و تركيه در صورت تمايل مي توانند در همان رشته و در چارچوب ضوابط مربوط و مازاد بر سهميه موجود در دانشگاههاي ايران به تحصيل خود ادامه دهند. وزارت علوم، تحقيقات و فناوري و وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي و نيز دانشگاه آزاد اسلامي موظفند تمهيدات لازم را در اين خصوص فراهم نمايند. همچنين به و ساير مجامع علمي و فرهنگي جهان اسلام پيشنهاد مي شود براي تأسيس دانشگاه در كشورهايي كه دختران مسلمان از داشتن حجاب منع شده اند اقدامات بايسته را به عمل آورند پ.ن: عجیب اینکه این قانون در زمان سیدمحمد تصویب شده و او به عنوان رئیس جمهور و رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی آن را ابلاغ کرده است @abdollahi_morterza
مزار مجاهد شهید آیت الله شیخ فضل الله نوری در حرم کریمه اهل بیت فاطمه معصومه (س) @abdollahi_morteza
یادش بخیر، حضور جمع کثیری از چهره های مهم جبهه مقاومت در مراسم چهلم شهادت شهید حسین پور در گیلان که حاج قاسم شهید نیز سخنرانی مفصلی کرد و همانجا بود که وعده معروف نابودی داعش تا کمتر از سه ماه دیگر را مطرح کرد صلابت حاج قاسم همگان را چنان به وجد آورده بود که مشتاقانه به تمام سخنانش گوش می دادند 💠 سردار سلامی، فرمانده سپاه پاسداران: شهید حسین‌پور، سپه سالار عرصه نبرد و فرمانده نابغه‌ای بود که شخصیتی با ایمان، شجاع و *افسانه ای* داشت. 16 مرداد، سالروز شهادت 🌹فرمانده نخبه جبهه مقاومت 🌷فرمانده قرارگاه حیدرون 🌹سردار شهید سرافراز گیلانی 🌷 *شهید مرتضی حسین پور شلمانی* گرامی باد. @abdollahi_morteza
در این شب عزیز یادی کرده باشم از تمام کسانی که آرامش و راحتی زندگی ما مرهون زحمات و مدیون شخصیت انهاست. اینان که محب واقعی امیرالمومنین و شیعه حقیقی او هستند. همانها که در میان چندین میلیارد جمعیت آدمی در اخر الزمان ، کم یابند و خریدارشان فقط خداست. عید اکمال دین و اتمام نعمت، عیدالله الاکبر بر شما مبارک 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 پ.ن: 1. کوچکتر از این روزها که بودم، در کنار شهید مدافع حرم آقا برای آماده سازی مسجد، برای روضه با صفای صبح های دهه اول محرم 2. در این تصویر فقط چهره شهید واضح است و ما بقی دوستان و بنده که در کنار شهید هستیم در هاله ای از ابهام قرار دارد 😎 3. یاد همه جدی و شوخی ها، دعوا و آشتی های آن دوران، بخیر. شهید @abdollahi_morteza
🌸🌸🌸🌸🌸 الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین علی بن ابیطالب و اولاده المعصومین علیهم السلام 🌺🌺🌺🌺🌺🌺
هدایت شده از مرتضی عبداللهی 🇵🇸
وقتی مسلم بن عقیل سلام الله علیه را بالای دارالعماره بردند رو به سوی قبله و کعبه کرد و به مولایش حسین سلام داد. دلش می تپید که حسین با نامه تایید او از کوفیان، به این دیار غریب خواهد آمد: در دل چنین زمزمه داشت: جان آقا نکند تشنه بیایی اینجا آب هم نیست در این شهر، طرفدار شما و به حال دلش چنین میسرود: دل من بر سر این دار صفایی دارد وه که این شهر چه بام و چه هوایی دارد شب که شد داد زدم کوفه میا کوفه میا مرغ حق در دل شب صوت رسایی دارد پیکرم تا به زمین خورد صدا کرد حسین شیشه از بام که افتاد صدایی دارد پشت دروازه مرا فاتحه ای مهمان کن تا بدانند که این کشته خدایی دارد هم سرم بی بدن و هم بدنم بی کفن است حالم از قسمت آینده نمایی دارد
احب الله من احب حسینا السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین فرا رسیدن ایام سوگواری علیه السلام و ماه شور و شعور حسینی، ماه پیروزی بر شمشیر بر عزاداران امام عشق تسلیت باد @abdollahi_morteza
دیشب و امشب از شبکه باران برنامه نکاتی درباره حق جویی و حقیقت مداری در مکتب حسینی علیه السلام ساعت 21:40 تکرار فردا صبح ساعت 11:30 در ساعت 23:45 از @abdollahi_morteza
دیشب و امشب از شبکه باران برنامه نکاتی درباره حق جویی و حقیقت مداری در مکتب حسینی علیه السلام ساعت 21:40 تکرار فردا صبح ساعت 11:30 در ساعت 23:45 از @abdollahi_morteza
روضه شبها با موضوع استقامت و پایداری در راه حق در نهضت حسینی علیه السلام در زادگاه مرحوم آیت الله العظمی شهر به میزبانی هیاتهای جوان، حزب اللهی، منظم و فعال محبان فاطمه و خادمین الحسین در مسجد حضرت ولی عصر عج بالامحله @abdollahi_morteza
بعد از شهادت حاج_قاسم، باید منتظر لهیب آتش جهنم برای این ستاره های بی فروغ بود اکنون، ایالات غیر متحده بلکه ایالات دشمن آمریکا را به چشم میبینیم دیر نیست که عقلانیت حسینی در کفرستان غرب، به اهتزاز درآید هیهات من الذله @abdollahi_morteza
مردان و زنان رنج و برنج امسال به دلیل تصادم باران های شدید تابستانی با فصل درو برنج در استانهای شمالی، مزارع بسیاری آسیب دیدند و درو برنج به خاطر خم شدن ساقه های برنج و پرآب بودن زمین‌های کشاورزی به سختی انجام میشود امروزه کشاورزان بسیاری از کارهای جمع آوری محصول را توسط ماشینهای کشاورزی انجام می‌دهند ولی حجم زیاد باران موجبات باتلاقی شدن زمین‌ها را فراهم آورد و این ماشین‌ها نمی‌توانند داخل زمین کشاورزی بروند. بازگشت به دست چین کردن برنج و جمع آوری آن، یاد آور کشاورزی قدیم مردمان این سامان بود مردان و زنان رنج و برنج دوشادوش یکدیگر برای نجات محصولات خود سرسختانه تلاش میکنند قطع باران در دو روز گذشته به کمک ایشان آمده است و الحمدلله امسال نیز همچون سال گذشته، سالی پرمحصول برای کشاورزان زحمتکش رقم خورده است @abdollahi_morteza
پای منبر نشینی مسئولین خیلی باید از نفس گذشته باشی که سیاسی معنوی یک باشی ولی هر شب نزدیک یک ساعت پای منبر یک روحانی بنشینی و موعظه شوی مردم که همیشه اهل و وعظ بوده اند ولی این تصویر، نشان داد که مسئولین بیشتر نیاز به تذکر و پای منبر نشینی دارند و باید به تاسی از رهبری عزیز، خود را در معرض و سنجش دیگران قرار دهند @abdollahi_morteza
رژیم که نه، قبیله های حاکم بر جغرافیای جنوبی زوال را به زوال خود گره زدند و آن را تسریع بخشیدند ارتباط تنگاتنگ آواره در سرزمین‌های اشغالی، با اعقاب خود در شبه جزیره و سایر نواحی جنوبی خلیج فارس و حتی با برخی از یهودیان دین ستیز در که با القاب مسلمانی زندگی می‌کنند بر اهلش پوشیده نیست ولی با این کار نه فقط خود را از محاصره بیرون نیاورد که راهی برای انفجار تتمه سلسله های چاق پادشاهی در منطقه و استقرار جمهوری در کشورهای اسلامی را هموارتر کرد و البته زوال قطعی خود را به فنای خاندانهای فربه و تنبل منطقه پیوند زد و در انتحاری بی‌نظیر، راه را برای مبارزان و غیوران شجاع مسلمان گسترده تر کرد کاری که مدتها انتظار آن میرفت، انجام گرفت و انشااله مقدمات قیام‌های محلی را فراهم کرده است پ. ن: 1. در مطالعات در احوال یهود ایران و منطقه، به کرات به افرادی برخوردم که با اسم و رسم حاجی و مسلمانی ولی یک یهودی ریشه دار بوده اند و امروزه نیز متاسفانه در بازارهای ایران برخی از همین افراد و اقوام با پوشش های عجیب و غریب دارای اثر و ثروت هنگفت هستند و کمتر کسی به آنها توجه دارد. 2. حتی افرادی را می‌توان نام برد که هم اکنون دارای مناصب حکومتی و دولتی در ایران هستند که باطن آنها جزء احفاد خیبریه است 3. سرنخهای این افراد را در مطالعات در جریان و کلوپهای آن و می توان پیدا کرد @abdollahi_morteza
چهره در نقاب / چه کسانی از مرحوم صانعی، سود بردند! ضعف مفرط علمی و جایگاهی جریان نواندیش دینی در ، دست‌اندازی آنان به چهره افرادی که خصوصا از شاگردان حضرت امام رحمت الله علیه بوده اند را همواره طلب میکند تا بازتاب چهره شخصیتهای حوزوی اولا موجبات مخفی ماندن رخِ در نقاب کشیده ایشان شود و ثانیا با ایجاد خطای دید، ضعف خود را در پناه نام ایشان ارتقا بخشند. در این میان، سادگی، اهداف سست و یا کمبود توجه و نگاه بیرونی به برخی از شخصیتهای حوزوی، موجبات بازیچه قرار گرفتن افراد را فراهم می‌آورد و دشمن نیز با استمرار طرح های به ظاهر مقدس، دمای دغدغه‌مندی ایشان را بالا می‌برد و کافی است به نقطه جوش برسد که دیگر با ایجاد خسارت و هزینه‌کرد سنگین باید آن را فرونشاند. نواندیشان دینی که فرزندی بیرون جهیده از آغوش سکولارهای حوزوی اند، برخلاف ادعایشان و با اقدامات زیر زمینی و هوایی خود، از سیاسی ترین عناصر موجود در حوزه هستند که به کرات نشان داده‌اند، شخصیتهای حوزوی ابزاری هستند برای طرح نظرات ایشان و رسیدن به اهداف آنها و اگر این شخصیتها زبان اینان نشوند، خود گوش و چشم آنها خواهند بود تا این شخصیتها را بالاخره به آنچه که در ذهن خود دارند برسانند و حاضرند در این راه به کذب، افترا، خبر ناصحیح و ... تمسک کنند و آنچه که از فتوا و رفتار نیاز دارند را به دست آورند. بعد از مرحوم منتظری، این جریان به آقای صانعی به عنوان ایشان رجوع کردند و البته مرحوم آقای ، هرگز در جایگاه علمی و عملی آقای نبود، ولی دستمایه شدن ایشان، این عبرت را برای همه دارد که عدم هوشیاری شخصیتهای حوزوی در برابر خناسان داخلی و خارجی و تکیه بر مبادی غلط اطلاعات و یک طرفه به قاضی رفتن، می‌تواند چگونه موجبات از مقام دینی را باعث شود و با طرح دینی، سیاسی و اجتماعی آواز دهل شنیدن را فقط از دور خوش کند. البته بعد از ارتحال آقای صانعی، این جایگاه باز هم ضعیف تر میشود و آقایان اینبار به چهره هایی متوسل میشوند که یا از شیوخ درجه چندم به حساب می ایند و یا ناچارند ضعف ایمان، عقیده و ساختار خود را با در عدم برخورداری از آزادی بیان به جامعه حقنه کنند. در هر صورت، برای دشمنان و دگراندیشان در مذهب، هنوز در قم به منتظری ها و صانعی هایی نیاز است که در پرتو جلوه های رفتاری آنان، شقاقی درون بازنگه دارند و هر از گاهی از آن به عنوان تیرهای سه شعبه مسموم بهره برند و در وقت مقتضی آن را بر چله کمان نهند و تصمیمی از اسلام اصیل، نظام و رهبری را گوش تا گوش ذبح کنند و خنده کنان، پیروزی بر کلمه طیبه الهی را به جشن بنشینند. البته که اضغاث احلام، تعبیر ندارد. @abdollahi_morteza
👇👇👇👇 لینک عضویت در کانال @abdollahi_morteza
امروز و فردا یک داستان کوتاه در کانال قرار میدهم اتفاقی در یک روز خسته: 👇👇
مأموریت نجات، پشت چراغ قرمز این داستان، واقعی است... قسمت اول (از سه) برخلاف معمول، چون چند تلفن داشتم و نمی خواستم خیلی مزاحم راننده شوم، صندلی عقب نشستم و البته از فرط خستگی و فشار خواب، دلم میخواست کمی هم تا مدرسه مثلا در ماشین استراحت کنم. هنوز دکمه های لباس را کامل نبسته بودم و کفشها را یکی پوشیده و یکی نپوشیده، با دست پر از کتاب و وسایل، به زور درب ماشین را باز کردم و البته قبلش گفتم چند لحظه لطفا صبر کنید و بعد صحبت تلفنی را در مبل راحت سه نفره جناب پراید ادامه دادم. ♦️♦️♦️ با راننده مسن، سلام نیم بندی کردم و مسیر هم معلوم. دنده را با تردید روی یک گذاشت و بسم الله نگفته حرکت کرد. از همان اول، به جای اینکه به سمت اخر کوچه برود به سمت اول کوچه رفت و وسط تلفن، یادآوری کردم که از آخر کوچه به سمت راست باید می رفتی و دنده عقب گرفت و برگشت و مسیری که از روی نقشه هم کاملا معلوم بود را پی گرفت. گرمِ گوش سپردن به سخنان مهم آن طرف خط بودم که راننده در سر دو راهی، باز هم راه ضالین را انتخاب کرد. منِ گوشی به دست هم برای اینکه به آن شخص محترم بی ادبی نشود، به زبان ناشنوایان به راننده اشاره کردم که از آن وَر برو. @abdollahi_morteza 👇👇👇 به فلکه اول که رسید، دو دور دور فلکه چرخید و به آقای دکتر محترم پشت خط گفتم ببخشید کار مهمی پیش آمده، خطرناک است، خداحافظ. گوشی را قطع کردم و به قاعده خودم بیشتر ایمان آوردم که در ماشین عمومی با تلفن صحبت نکن. دیگران اذیت میشوند. ممکن است موجب انحراف بقیه شوی. به راننده‌ی از دیار ذهن شلوغان برگشته گفتم لطفا از سمت راست. اینجا که طواف میکنی فلکه بسیج است و طواف جز بر گِرد بیت الله الحرام، واجب نیست. 🛑🛑🛑 گفتم معلومه ذهنت مشغول است. راننده محترم هم انگار فهمیده باشد که همه آنچه در ناصیه دارد را می دانم! با لحنی پشیمان از کرده خودش گفت: نمی دانم چرا اینطور شده ام. راه را بلدم و اینجا را هم میشناسم ولی به خاطر مشکلات ـ که خدا باعث و بانی اش را لعنت کند ـ ذهنم خیلی مشغول است. آب دهانی قورت داده که نکند ترجیع بند بعدی کلامش به صنف ما چیزی بپراند، آمین با اخلاص متوسطی گفتم و شدم سنگ صبور مشکلات یک قشر زحمت کش و آرام آرام به سمت مقصد از راه مستقیم روانه شدیم. من هم چون این اشتباهات را محاسبه نکرده بودم و الان دیگر وقت کلاسم نزدیک شده بود و بچه ها منتظرم بودند تاکید کردم که اگر امکان دارد کمی سریعتر برویم که صد البته رعایت احتیاط نیز شرط عقل است. 🍀🍀🍀 از زیر گذر که رد شدیم، از دور چراغ سبز، روی خوشش را به ما نشان داد و گمانم این بود که با سرعت از آن رد خواهیم شد ولی مثل همیشه یک آدم قانون مداری پیدا می شود که قبل از بیان حکم، تن به امتثال امر دهد و سرعت خود را کم کرده راه دیگران را برای ویراژ دادن نیز ببندد. حالا دیگر چراغ زرد و بعد قرمز 150 ثانیه ای رخ نمود. یعنی هر کاری دلت میخواست می توانستی پشت این چراغ انجام دهی. تا به حال 150 ثانیه اینقدر برایم معنا نداشت. خصوصا که در حال عجله، ثانیه به ثانیه آن با فاصله گذاری اجتماعی از پی هم عبور می کردند. امروز همه محتاط بودند. کرونا دمار از روزگار چراغ راهنمایی که همیشه مثل سرو ایستاده است را هم درآورده. ماجرا از همان آدم قانون مدار متشخص شروع شد... ادامه دارد... @abdollahi_morteza
مأموریت نجات، پشت چراغ قرمز قسمت دوم (از سه) ماجرا از همان آدم قانون مدار متشخص شروع شد.. قبل از اینکه پشت سر او برسیم، دیدم که چیزی مثل موشک از زیر ماشین رد شد. نفهمیدم چه بود! پشت چراغ رسیدیم کنارش. راننده جوان ماشین پشت سر ما مثل اینکه صحنه آهسته را دیده بود، پشت چراغ از ماشین پیاده شد و یکدفعه ای دو سه تا ماشین دیگه هم کنار هم ایستادند و حالا که 130 ثانیه مانده بود همه پیاده شدند. باز وقت برای هر کاری بود. یکی سرش را کرد زیر همان ماشین آدم قانون مدار. راننده هاج و واج نگاه کرد. شیشه را آورد پایین و با تکان سر پرسید چی شده؟ به او گفت گربه بود. یکی دیگر از جلو و یکی از بغل دور و بر ماشین را چک کردند. فضا خیلی سریع امنیتی شد و آن ماشین، برای همه مشکوک به نظر رسید. ☘️☘️☘️☘️ راننده هم برای اطمینان خاطر در ثانیه 100 از ماشین پیاده شد و خودش هم چرخی دور ماشین زد و گفت آره گربه بود ولی چون او را دیدم سرعتم را کم کردم و فکر کنم رد شد. خیال راننده از همه راحت تر بود. حالا هم ماهیت آن موشک برایم روشن شد و هم فلسفه قانون مداری را فهمیدم که نجات جان یک موجود زنده آنقدر مهم است که چراغ سبز را با سرعت رد کنی. «توقف پشت چراغ قرمز، بهتر از زیر گرفتن موجود زنده است.» مثل «دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است!» آنقدر وقت بود که همه پیاده با هم گپی بزنند. راننده عقبی گفت از تو رد نشد. یا لِه کردی اش که هیچ اثری از آن نیست و یا نمی دانم. راننده مسن ماشین ما هم حس مسئولیتش گل کرد و در ثانیه 38 از ماشین پیاده شد و بعد از اینکه همه رفتن، او مشغول وارسی ماشین شد. من هم در را نصفه باز کردم و یک پا بیرون که یعنی مثلا هم رفته باشم به کمک و هم کاری از من بر نمی آید گفتم حاجی بیا الان چراغ سبز میشه. او هم با تأنی مثال زدنی تا ثانیه 8 مشغول گپ و گفت با راننده مجاور شد و بعد یا علی گویان آمد و کمربند را بست. حالا لاستیک به لاستیک ماشین آدم قانون مدار بودیم و آنقدر طول کشیده بود که همه مثل استارت اول مسابقه دوی صد متر، پا روی گاز و آماده شلیک چراغ سبز برای فتح خیابان بودند. ثانیه های معکوس به 4 رسید و از پنجره ماشین که هنوز پایین بود دیدم یک دُمی از کنار لاستیک عقب ماشینِ کناری تکان خورد. @abdollahi_morteza نفهمیدم چطور دوباره در را باز کردم و به حالت فرار از ماشین بلند گفتم حاجی صبر کن پیداش کردم. گربه هست. اینا اینا. فقط دو ثانیه مانده بود. راننده ماشین ما مثل شیر غران، کمربند را باز کرد و جستی زد دوید به سمت ماشین گربه ای. صدای گاز ماشین کناری بلند شده بود که راننده پرید جلوش و گفت وایسا پیدا شد. آنقدر خوشحال بود که اصلا طعم تلخ مشکلاتی که چند دقیقه قبل داشت من و او را اذیت میکرد فراموشمان شد. 🌸🌸🌸 همه آن مسئولین چک و خنثی که دقایقی پیش این صحنه را برای ما به وجود آورده بودند، از صحنه گریخته بودند و ما مانده بودیم و ماموریت نجات یگ گربه. بوق پشت بوق. داد و فریاد پشت سر هم بلند بود که آقا وسط خیابان دارید چکار می کنید.؟! 🔻🔻🔻 من هم تا چشمم به چراغ سبز 30 ثانیه ای افتاد، برزخ شدم. یک طرف رد شدن از یک چهارراه عذاب آور و رسیدن به کلاس و نظم و خُلف وعده نکردن و یک طرف نجات جان یک گربه. تزاحمی برپا بود. تعارضی برپا بود. اجتماع امر و نهی در بالاترین سطح خود فعال بود. بالاخره غوغایی بود. همه اصول و فقه با هم به جنگ برخاسته بودند. از اخلاق و دین هم رگه هایی مشاهده میشد. چرا در این مواقع، چراغ سبز به سرعت ابر و باد می گذرد؟ چرا عجله دارد؟ چرا اصلا همیشه، زمان کمی برای عبور وقت داری؟ آیا نمیشود برای این کار بشر دوستانه و خداپسندانه، وقت چراغ ما را بیشتر کنند؟! 🐱🐱🐱 حالا فهمیده بودیم که گربه زیر ماشین است ولی بیرون نمی آمد. راننده محترم ما آستینش را بالا زد و دور لاستیک چرخاند. بچه گربه را لمس کرد ولی نمیتوانست جلبش کند. وسط خیابان، پشت چراغ سبز، درازکش رفت زیر ماشین و دستش را تا مرفق کرد در پاچه ماشین و گربه بخت برگشته را که اگر ماشین حرکت میکرد مثل گوشت چرخ کرده میریخت بیرون، از لابلای کمک و لاستیک ماشین به زور بیرون کشید. بچه گربه که الان بخت یارش شده بود، میوووی لطیفی کرد و خوشحال از این پیشامد، به همه انسانهای دور و برش نگاه پیروزمندانه ای انداخت و دُمی چرخاند. 🐈🐈🐈🐈 چراغ سبز به نیمه رسیده بود و ماشین هایی که تازه از راه می رسیدند بوق زنان اعتراض خود به توقف ما در وسط خیابان را نشان می دادند. من هنوز نیم بند بیرون و درون ماشین در آسمان و زمین بودم و به ماشینهایی که بوق می زدند دستی تکان می دادم که مثلا یعنی اینها با من هستند و این کارشان موجّه است. کسی هم نبود بگوید که وجاهت خودت از کجاست؟! ولی وقتی راننده، گربه را گرفت و خودش و او از زیر ماشین بیرون آمدند، دلم آشوب شد... ادامه دارد... @abdollahi_morteza