حتی مراقب باش در کنار چه کسی می نشینی!!
این روزها که توفیق دارم درباره حق و حقیقت در مکتب حسینی علیه السلام صحبت می کنم، بارها و بارها درباره موضوعاتی که خودم مطرح کردم، مورد ابتلا و آزمایش قرار گرفتم
مثلا همین امروز صبح که در روضه مسجد خواهر امام رشت شرکت کرده بودم، در اواخر سخنرانی و قبل از شرروع زیارت عاشورا، یک دفعه ای یک عنصری کنارم نشست که نمی دانستم چه کار کنم.
متاسفانه او فعلا یکی از مسئولین شهری است و قبلا از همان قماشی بود که در مجلس شورای اسلامی برای رهبری نامه نوشتند و پیشنهاد نوشیدن جام زهر را نمودند و در مجلس مفتضح ششم، بارها خون به دل رهبری و ملت عزیز کردند.
او آنقدر سریع کنارم نشست که اجازه عکس العمل از من گرفته شد. وقتی چشم در چشم شدیم، چنان نگاه تندی به او کردم که سلامش را در گلویش قورت داد.
مشکل از اینجا پیدا شد که ده دقیقه ای تا سخنرانی تمام شود کنارم بود و هیچ جوره نمی شد از کنارش فرار کرد و در یک قاب دو نفره و یکهویی با او در لنز دوربین ها بودم.
در دلم گفتم او را چه به این روضه! هیچ سالی این طرفها پیدایشان نمیشد. شاید الان که به انتخابات نزدیک است سر از اینجا درآورده! از طرفی گفتم بالاخره روضه سیدالشهدا است و حسین، رحمت واسعه خداست. به من چه که بخواهم نیت خوانی کنم.
ولی دلم آشوب بود که حالا در روضه حتما باید کنار من می نشست!
می خواستم به او بگویم، جای دیگر نبود و آمدی انیجا نشستی! گفتم مسجد خانه خداست و اینجا جا بود و نشست دیگر.
می خواستم خودم بلند شوم و برم جایی پیدا کنم، گفتم الان سخنرانی تمام می شود و فرجی حاصل می شود.
بهترین کار را این دیدم که سرم را طوری پایین بیاورم که هم او بفمهد از مصاحبت اجباری با او ناراحتم و هم با او در یک قاب نباشم.
بالاخره در حین استماع سخنرانی، در فکر و ذکر او بودم که چرا شهر رشت در دوره او، بدترین تجربه مدیریتی و نظارتی را طی می کند.
وقتی که زیارت عاشورا شروع شد، در یک حرکت برق آسا برای اینکه رو به قبله بنشینم، یک صف و نصفی از او فاصله گرفتم و فکر می کنم به خیر گذشت.
اینکه ما و همه، در مسیر حسینی باشیم و با عنایت ذوات مقدس اهل بیت، مورد رحمت پروردگار متعال قرار بگیریم و نجات یابیم، آروزی ماست
ولی بالاخره هر چه کنیم، تحمل کسانی که نایب امام زمان را اذیت و آزار کردند و میکنند برایمان سخت است و هر طوری شده باید از ایشان اعلام برائت کنیم.
#مرگ_بر_ضدولایت_فقیه
#مرگ_بر_سازشکار
@abdollahi_morteza
هدایت شده از گیلان پرس
🔺مگر اداره کل ارشاد استان گیلان، تعطیل نیست؟!
هر سال تکرار میشود. ماه رجب، شعبان، رمضان؛ ذیحجه و ذیقعده، فروردین و اردیبهشت و خرداد و ... و مناسبتهای زیادی را که در خود داشته و دارند. شما چه #اثر_فرهنگی_شاخصی را تا کنون از اداره کل فرهنگ و ارشاد، دیدهاید؟!
ماه #محرمالحرام هم آمد و در حال گذران است.
در کدام سال دیدهاید که مردم در شهادت و یا موالید ائمه معصومین (ع) و یا وقایع مهمی همچون نیمه شعبان و شبهای قدر، عید فطر، عید قربان و عید غدیر خم که مهمترین مناسبتهای دینی ما هستند، اثری از اداره کل ارشاد و ادارات در شهر و دیارشان بروز و ظهور کرده باشد. (با توجه به این که این مناسبتها و ۱۰ها مناسبت دیگر، عرصه،ای آماده برای تعمیق و تاثیر در #فرهنگ_عمومی است)
آیا صرف اینکه کارمند و یا مدیر اداره هستیم، برای #رفع_مسئولیت کفایت میکند؟
آیا مدیران اصلی میتوانند فقط با #پُز استاد استاد از خود نشان دادن و اینکه ارشاد را سیاسی نکرده،اند بگویند که به فرهنگ خدمت میکنند؟
#سیاست ما میگوید که این #ارشاد_اسلامی، باید در درون مذهب و به دور از شائبههای شخصی اداره شود و نگهبان ارزشهای اصیل انقلاب اسلامی که در مرتبه اول یک #انقلاب_فرهنگی است باشد و خود از انقلابیترین نهادها.
ولی سیاست دیگران میگوید که کاری به چیزی از مناسبتهای مذهبی و دینی نداشته باش و با #قیافه_سیاسی_نکردن اداره، در بیرون به #حزببازی خود مشغول باش ولی در اداره این کارها را نکن.
بگذار روزها بگذرد و #مسئولین فقط #مدیر باشند؛ نه مورد سوال و عهده دارد وظیفه.
حقوقش را که میگیرند! تازه اگر منصفانه نگاه کنیم میگویند که فقط حقوق ناچیز معلمی (یا به عبارت بهتر حقوق چندین میلیونی هیئت علمی دانشگاه را که زیبنده آنهاست!) میگیرند و از کار سخت و طاقتفرسای مدیریت ادارات فرهنگ و ارشاد یک استان حقوقی ندارند و فقط هر از گاهی، چیزکی برایشان واریز میشود و این عین عمل به قانون است. (که مدیر فرهنگ، میلیونها بگیرد؛ سربازان جبهه فرهنگ و موسسات و گروههای میداندار عرصه فرهنگ، برای ۱۰ هزار ریال (یا همان یک تومان با حذف چهار صفر از پول ملی) معطل باشند.)
موقعیتش را که دارند! امتیازات لازمه را که برخوردارند! از سفر داخلی و خارجی که محروم نیستند! فرهنگ هم کار خودش را میکند دیگر!
شاید واقعا سوال ما اشتباه است و #انتظاری_بیهوده از چنین اداراتی داریم.
شاید اشتباه میکنیم که میپرسیم #ارشاد_گیلان در بخشهای مختلف ظاهری و باطنی #فرهنگ_عمومی چه کار کرده است؟
در احیا و تقویت مصادیق گوناگون فرهنگ عمومی مانند وجدان کاری، صبور بودن، احترام به پدر و مادر و دیگران، دوری از عافیتطلبی و ... چه کار کرده است؟
واقعا نمیدانم وزارتی به نام فرهنگ و ارشاد اسلامی در کدامین مناسبت اسلامی در ایران، دارای تاثیر است؟
نمیخواهم در اینجا هم، همان نظریه سابق خودم در باب #انحلال برخی از #نهادهای_بیخاصیت ـ و حتی بدخاصیت ـ درون حاکمیت را تکرار کنم. ولی در رصدی که از درون نهادها و #دیوانسالاری حاکم بر آنها داشتهام؛ به جرات میتوانم بگویم که فقدان یک #اداره_کج_بنیان همچون فرهنگ و ارشاد، به مراتب نفعش بیش از وجودش است؛ چه اینکه در طول سالیانی دراز هر سازمان و ارگانی که زیر نظر اینچنین نهادهایی رفتهاند، خود نیز به بیماری لاعلاجی گرفتار شدهاند؛ مانند اوقاف و امور خیریه، کانونهای فرهنگی، حج و زیارت و ...
پیشنهاد میدهم، اینچنین نهادهایی که نتوانستند تاکنون، کاری در خور در جبهه فرهنگی که دشمن علیه ملت و جوانان ما ایجاد کرده انجام دهند؛ در #گام_دوم_انقلاب، گردش چرخ فرهنگ مملکت را بدون این سازمانها هم تجربه کنیم و همین بودجه ـ به اصطلاح ناچیز ـ آنها را در خزانه ملت ذخیره کنیم تا دعای خیر ملت، بدرقه راهمان گردد.
✍ #مرتضی_عبداللهی
Join 🔜 🔻 @Gilan_Press
http://eitaa.com/Gilan_Press
فحش خور ملس
چند مطلب اخیری را که درباره موضوعات گیلان نوشتم بازتاب زیادی در مجامع رسمی و مجازی داشت
و انواع تحسین و تکذیب و تماسهای توجیهی(😜) را حواله نویسنده کرد
وجه جمع همه انها این است که نوشته هایم دقیقا به هدف خورده اند و
لازم است رصد فکری فرهنگی فضای گیلان به صورت عمومی، مورد توجه دوستان جبهه انقلاب اسلامی قرا گیرد
علی برکت الله😊
شاید برخی از این تایید و تکذیبها را برایتان بنویسم
@abdollahi_morteza
خدمات فرهنگی انقلاب اسلامی در گیلان؛ ایثارگری
یکی از #خدمات_مهم_فرهنگی_انقلاب_اسلامی، دمیدن روح خودباوری و #استقلال ملت از بیگانگان بود که توانست امواج بزرگ فضائل اخلاقی را در جامعه ایجاد کند و آن را تا عالیترین مراتب #کمالات_اخلاقی پرورش دهد.
یکی از این فضیلتها، #ایثار و بذل جان انسانهای آزاده در راه رسیدن به آرمانهای مقدس جمهوری اسلامی است.
نمونه بارز ایثار و گذشت را می توان در تعداد شهدا و ایثارگران استان گیلان دید که تا سال 1397 به این ترتیب است:
شهدا: 7133 نفر
جانبازان: 22834 نفر
آزادگان: 2646 نفر
با دقت در آمار شهدا و ایثارگران #اصناف مختلف مردم، میتوان به راحتی دریافت که این تعالی معنوی در اقشار مختلف، به وجود آمده است و در سنین و اقشار گوناگون، شاهد جانبازی و نثار جان در راه استقلال و #آزادی کشور بودهایم.
به عنوان نمونه تعداد شهدای برخی از اقشار مردم استان گیلان تا سال 97 چنین است:
#شهدای_بمباران:232 نفر
#شهدای_انقلاب: 63 نفر
#شهدای_مدافع_حرم: 15 نفر (تعداد کل شهدای گیلانی مدافع حرم 22 شهید است، ولی تعدادی از خانواده این شهدا به دلیل سکونت در استانهای دیگر، تحت پوشش اداره کل بنیاد شهید استان گیلان قرار ندارند.)
#بانوان_شهید: 33 نفر
#شهدای_ترور: 144 نفر
#شهدای_روحانی: 152 نفر
#شهدای_اهل_تسنن: 153 نفر
لازم به توجه است که در میان شیرزنان شهید گیلانی، دو بانوی شهید در جبهههای جنگ و دو بانوی شهید دیگر در ایام انقلاب اسلامی به شهادت رسیدهاند.
همچنین با مطالعه برخی آمار از شهدا میتوان به عمق ارتباط روحی و اعتقادی مردم با انقلاب اسلامی پی برد؛ به عنوان نمونه، 12 خانواده گیلانی از تنها فرزند خود گذشتند و او را تقدیم جمهوری اسلامی کردند و یا 152 خانواده که فقط یک پسر داشتند، توانستند با ایثار بزرگ خود، این جوانان رشید را در راه آرمانهای اسلام عزیز، رهسپار راه شهادت نمایند.
برخی از ویژه آمارهای شهدای استان گیلان تا سال 1397 چنین است:
#خانواده_4شهید: 1
#خانواده_3شهید: 14
#خانواده_2شهید: 139
#شهید_تک_فرزند: 12 نفر
#شهید_تک_پسر: 152 نفر
اصل این متن را می توانید در مقاله « خدمات فرهنگی انقلاب اسلامی در گیلان در مقایسه آماری با قبل از انقلاب»، در مجله مدرسه اسلامی علوم سیاسی شماره 5 پاییز و زمستان۹۷ مشاهده نمایید.
#هفته_دفاع_مقدس
#خدمات_انقلاب_اسلامی
#مرتضی_عبداللهی
@abdollahi_morteza
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این خنده ها یا جاهلانه است و یا احمقانه
جاهلانه چون اصلا نمیفهمد که گرگ کثیف فرانسوی در کنار روباه خبیث انگلیسی چه میگویند
و احمقانه چون جواب اینهمه اصرار و دلیل تراشی بیخود، خنده نبود بلکه باید با قول سدید، دندان آن یاوه گو را در دهانش خورد میکرد
پ.ن: البته بی انصافی نکرده باشم، چون بای بای را خوب فهمید.
هدایت شده از گیلان پرس
🔺اصلاحطلبی در گیلان به کُما رفت!
✍ برگزاری جلسه اخیر شورای عالی #اطلاحطلبان_گیلان، حاکی از عمق اختلاف، چند دستگی و شکافت نسلی شدید در طیف به اصطلاح اصلاح طلبان گیلان بود که نشان داد، بیمار مذکور به کُما رفته است.
این رویداد مهم که ظهور و بروزش جدید بود، نشان از #اختلاف_تاریخی و ریشهدار در میان طیفی در گیلان است که از همه حربههای روشنفکری، اپوزیسیونی و حتی تلوّن رفتاری و کرداری برای به دست آوردن نتایج دلخواه و احیای آن بیمار استفاده کرده است و در دوره اخیر، دست به احیا از طریق #تنفس_مصنوعی هم زده بود ولی میتوان گفت که این پیکره دیگر زنده نمی شود و این #تشتت_رفتاری_اصلاحطلبان، در آیندهای نزدیک، منجر به بروز #صفبندی و بلکه دشمنی در این خط کج و معوج نزولی خواهد شد.
اما عمل خداپسندانه در مواجهه با این بیمار مرگ مغزی آن است که اعضایش را اهدا کنیم؛ البته نه هر عضوی، چرا که اعضای پیر و فرسوده اگر موجب مرض دیگران نشوند، آنها را شفا نخواهند داد.
فلذا سخن در این است که #جوانان_اصطلاحطلب استان که عضو قابل استفاده این پیکره هستند خود را دریابند.
آینده خود را در پیران اصلاحطلب استان ببینند که اینان با شعار آزادی، #دیکتاتوریترین اعمال را به انجام رساندهاند. با شعار زنده باد مخالف من، یک #تمامیتخواه واقعیاند. با لبخند ظاهری، همه را از صحنه خارج میکنند و حتی به جوانهای همفکر خود هم رحم نمیکنند.
جوانان اصلاحطلب بدانند که #پیروی از #پیران_اصلاحطلب عاقبت خوشی برای آنها نخواهد داشت.
برخی که نه در مجلس شورا و نه در مجلس شهر، سابقه خوشی از خود به جا نگذاشتهاند.
حال و روز امروز شورای شهر رشت را ببینید که اینان چگونه با مسئولیت خود برخورد میکنند و چه بر سر مردم مظلوم رشت میآورند.
به جوانترهای طیف اطلاحطلب توصیه میکنم که خود را پاسوز #پیرمردان نکنند که از حالا مطمئن باشند کاری از پیش نخواهند برد. اینان اگر خردورز بودند، #مجلس_ننگین_ششم را در تاریخچه نظام اسلامی به ثبت نمیرساندند. اینان اگر اهل فکر بودند، هرگز، دم خود را به دم #آمریکا نمیبستند و پیشنهاد #جام_زهر به رهبری که جهان معترف به شجاعت و عمق درایت اوست نمیدادند.
شما جوانان اطلاحطلب هم مخاطب مقام معظم رهبری در #بیانیه_گام_دوم هستید که باید ایران را برای رسیدن به #خورشید_ولایت_عظمی (عج) آماده کنید. پس ببینیم و ببینید که در کدام جبهه قرار می گیریم و بکوشیم و بکوشید که زیر پرچم هر کسی قرار نگیریم.
#اصلاح_طلبان_گیلان
#جوانان_اصلاح_طلب
✍ #مرتضی_عبداللهی
Join 🔜 🔻 @Gilan_Press
http://eitaa.com/Gilan_Press
May 11
همه محبین ابی عبدالله علیه السلام با تمام وجود، خود را به ان اکسیر اعظم نزدیک میکنند
پ.ن: بچه این بانوی ایرانی، بدون اینکه کمربند ایمنی داشته باشه، چنان بر روی چرخ ساده خرید جاخوش کرده و خوابیده بود که مورد حسرت و ترحم هر بیننده ای قرار میگرفت
#اربعین
هدایت شده از مَنار || حوزه و روحانیت تراز انقلاب اسلامی
مشاهداتی از وضعیت حوزه علمیه نجف و روحانیون عراق
برخی از مشاهداتم درباره حوزه و روحانیت در عتبات عالیات را از سفر امسال اربعین حسینی به صورت فهرستوار بیان می کنم:
۱. برخی از مدارس دینی نجف اشرف، تعطیل شده است
۲. طلاب پاکستانی، افغانستانی و هندی زیادی برای درس خواندن در آنجا هستند
۳. حوزه نجف و طلاب آنجا، اطلاعاتی از حوزه های ایران و تولیدات ان ندارند
۴. سردرگمی ساختاری، علمی و انگیزه ای در طلاب مشاهده می شود
۵. استفاده روحانیون، از ماشینهای غول پیکر شاسی بلند، گویا به یک شانیت اجتماعی تبدیل شده است
۶. تشتت مرامی و مسلکی در نگاه های اعتقادی و سیاسی و پیروی از رهبرساخته های جدید، زمینه انحراف دینی را در طلاب ایجاد کرده است
۷. تبلیغ وسیع شخصیتهای حوزوی و استفاده از عکس آنها به عنوان خیرمقدم به زوار در مسیر مشهود بود
۸. متاسفانه جریان شیرازی در حد افراط در تبلیغ، به نصب بنرهای تبلیغ مرجع خودخوانده شان و برپایی مواکب خدماتی دست زده بودند
۹. شخصیتهای جدیدی را دیدم که بنرشان در مسیر عربی زده شده بود که حضرت آیت الله العظمی ... قدم شما را گرامی میدارد
۱۰. موکبهایی را هم در شهر کربلا دیدم که مزین به نام شهیدی روحانی و تمثال او با لباس روحانیت و لباس نظامی بود
۱۱. تنها کار روحانیون در مسیر پیاده روی و شهرهای عتبات، دایر کردن چادر پاسخ به سوالات شرعی بود که بیشتر این چادرها مراجعه کننده ای نداشت و دو نفر روحانی مستقر در چادرها مشغول مطالعه بودند
۱۲. در حسینیه ها و مساجدی که روحانی عرب مستقر بود، زوار و سایر عراقیون به آنها اقتدا میکردند ولی اگر در جایی روحانی ایرانی جلو می ایستاد آنها اقتدا نمی کردند
۱۳. البته بعد از مشاهده قرائت صحیح امام جماعت ایرانی برخی بقیه نماز را به او اقتدا میکردند که اینها استثنا بود
۱۴. مردم عراق از پیر و جوان و زن و مرد، به شدت به روحانیون احترام میگذارند _ خصوصا به سادات_ و با اصرار بسیار درخواست حضور حداقل چند دقیقه ای را در موکب یا خانه شان از ایشان داشتند و می گفتند این مایه برکت برایشان است.
۱۵. درخواست دعا برای خودشان و اهل و عیال و مریضشان را مرتب از روحانیون تقاضا میکردند
۱۶. زمزمه هایی از اینکه روحانیون چه میکنند و برخی سران روحانی احزاب چه کارها دارند میکنند را بارها شنیدم
۱۷. یاوه گویی برخی خناسان، ذهن برخی _خصوصا جوانان _ را نسبت به مرجعیت اعلی عراق و مواضعش در وقایع اخیر عراق دچار شبهه و تردید کرده بود.
مسائلی دیگر نیز وجود دارد که جای طرح آنها در فضای مجازی نیست.
#اربعین
#روحانیت_در_عراق
#مرتضی_عبداللهی
@manaar
ترویج کارِ خوبِ یک دندانپزشک گیلانی
دیروز بعد از اتمام نماز جمعه شهر رشت، برای دقایقی به محضر امام جمعه محترم رشت رسیدم که توفیق آشنایی با یک پزشک خوب گیلانی نیز نصیبم شد.
ایشان یک دندانپزشک ساکن شهر صومعه سرا بودند که در آنجا مطب هم دارند و پنج شنبه هر هفته را به ویزیت و طبابت رایگان می پردازند. علاوه اینکه دهه محرم و دهه فاطمیه نیز برای نیتی که دارند این کار را توسعه می دهند.
در سوال و جوابها، دندانپزشک خیّر گفتند که مردم آن سامان چو بضاعت مالی خوبی ندارند از صبح زود می آیند و نام می نویسند و حدود 20 ، 25 نفر را به صورت رایگان، همه کارهای دندانپزشکی از کشیدن دندان معمولی و دندان عقل تا پر کردن و عصب کشی را انجام می دهم.
البته من پیش خودم فکر کردم که ایشان هزینه ابزارها را حتما می گیرند ولی خودشان در خلال صحبتهایشان مثال زدند که در دهه محرم برای حدود 240 نفر عصب کشی کردم و الان حداقل برای هر نفر یک میلیون تومان دکترها دریافت می کنند و من هیچ چیزی از مردم نمیگیرم و روشن شد که ایشان حتی هزینه ابزار استفاده شده را هم دریافت نمی کنند و گفتند به خاطر امیرالمومنین علی علیه السلام و اهل بیت این کار را بیش از 14 سال است که انجام می دهند.
البته آیت الله فلاحتی در ابتدای دیدارمان رو به بنده گفته بودند که کجا دیده اید که یک مدیر اداره ای، حقوق نگیرد و کارش را هم خوب انجام دهد؟! عرض کردم در اوایل انقلاب اینکه کار کنند و حقوق نگیرند رسم بود و به شهید بزرگوار ابوالحسن کریمی و شهید سید اسدالله لاجوردی مثال زدم. گفتند که این دندانپزشک چند سال مدیر بودند و به خاطر مدیریتشان حقوقی از بیت المال نگرفتند. و این کار را خیلی تحسین کردیم.
بعد خود آقای دکتر گفتند که بیش از سه سال مسئولیتی در همان شهر صومعه سرا داشتند که به تازگی از آن مدیریت برداشته شدند و یکی از دلایلش هم همین نگرفتن حقوق بود. عجیبتر آنکه گفته اند که تعدادی از دکترها او را تحت فشار و شکایت قرار داده اند که چرا درمان رایگان انجام می دهی و انواع تهمت ها را روانه ایشان کرده اند.
در هر صورت، کار خوب این دندانپزشک گیلانی چنان برایمان دلچسب بود که همانجا عرض کردم که این کارهای خیریه و خداپسندانه و اینکه مدیری با چنین روحیه ای به خدمت مشغول می شود باید ترویج شود.
روحیه آیت الله فلاحتی هم در شناسایی اینگونه افراد و اینکه به صورت صمیمانه و خالصانه از آنها تقدیر می کند و آنها را معرفی و ترویج می کند، ستودنی است.
امروزه که متاسفانه خبرهای فساد و اختلاس با ضریب فزاینده ای در فضای مجازی و حقیقی منتشر می شود؛ باید تلاش کنیم این نوع اقدامات جهادی ترویج شود که اشاعه آنها خودش تعاون بر نیکی است و مورد رضایت امام زمان (عج).
#دندانپزشک_گیلانی
#کار_جهادی
#مرتضی_عبداللهی
@abdollahi_morteza
اصلاح فرهنگ مسئولین؛
فرهنگ گیلان، با این پدر خوانده های زورکی، به قهقرا میرود
ایام #دفاع_مقدس گذشت. دهه #عاشورا گذشت. اتفاق بزرگ فرهنگی #اربعین گذشت.
عمر ما و شهر ما می گذرد و مردم به کار خود مشغولند. کجا باید اثری از نهادهای مسئول در فرهنگ شهر و استان را مشاهده کنیم؟!! (این را قبلا نوشته بودم ولی صدها بار دیگر می گویم تا کسی به جواب برخیزد.)
این فقط برخی مسئولین هستند که اصلا وظیفه ای ندارند که بخواهند به آن مشغول باشند!
****
بانویی سوار بر ماشین است، #کشف_حجاب کرده!
بانویی ترک موتور نشسته، کشف حجاب کرده!
بانویی در گوشه خیابان ایستاده، کشف حجاب کرده!
بانویی در خیابان قدم می زند، کشف حجاب کرده!
پیرزنی با چادر گل گلی، مدتهاست که در خیابان شلوغ شهر بر روی موتور قرمزش نشسته و به ریش همه می خندد!
ما نیز چقدر زیبا از کنار این #طنز_تلخ گذشتیم و با لبخندی، جوابش را دادیم.
***
شهر، #ترافیک است و مردم با #فحش و دعوا راهشان را باز می کنند!
مردی کنار خیابان، بساط کتاب فروشی پهن کرده و هر #کتب_ضاله ای را می فروشد!
دسته ای از نوجوانان، چنان مبتذلانه با یکدیگر سخن می گویند که از هر ده کلمه اش، هفت تا را باید نشنیده بگیری!
پیران را در مرکز شهر ایستاده می بینی، چون جوانان خسته و بی حال بر صندلی ها تکیه زده اند!
***
به جای مسجد، #صلیب است که در مرکز شهر رخ می نماید!
وقت اذان باید منتظر #صدای_اذان گوشی ات باشی و الا کسی در شهر، تو را به سوی #معبود نمی خواند!
***
هتل ایران که مرکز تجمع #کلوپهای_فراماسونری در رشت بوده به یک مرکز فرهنگی تبدیل شده!
به مرکز فرهنگی شهر (که به نام پیامبر خاتم (ص) است) بروی، باید آنقدر بگردی تا شاید اثری از #فرهنگ_محمدی (ص) در آن بیابی!
***
تولیدات برخی از مراکز علمی فرهنگی شهر را که حوزه ای هنری هستند بنگری، پر از تعریف و تمجید از #دوران_سیاه_پهلوی است ولی بازهم همانها می گویند در #جمهوری_اسلامی آزادی نیست!
#کتابخانه_مرکزی شهر سالهاست که ساخته می شود!
از #تالار_مرکزی شهر هم که انتظاری جز برگزاری برنامه های بی مناسبت با فرهنگ و مذهب را نباید داشت!
***
#میراث_فرهنگی را که فقط در حفظ خانه این و آنی که هیچ ربطی به فرهنگ تشیع و انقلاب اسلامی ندارد، به #فرهنگ_میراثی تبدیل کرده اند.
#شورای_شهر بخش فرهنگی دارد و نام اسلامی را هم یدک می کشد.
شهرداری ها هم نگاهشان به فرهنگ، فقط همان ویترین برنامه های مناسبتی در شهر است و خلاص.
الحمدلله همه اداره ها هم بخش فرهنگی و بودجه فرهنگی دارند و برخی حتا صدای فرهنگ و ارشادات اسلامی شان گوش فلک را پر کرده است!
***
ولی ساختارهای فرهنگی دچار خَمودی مفرَط شده اند و سازمانهایی که اساسا ربطی به فرهنگ ندارند مانند #منطقه_آزاد ،دستانشان را تا مرفق در فرهنگ گیلان فرو کرده اند. ماحصل حضور فرهنگی آنها، #تغییر_سبک_زندگی مردم منطقه و #مانور_تجمل شده است و بس.
همه بودجه را این مراکز فرهنگی دارند و بعد می گویند چرا شما به #امام_جمعه و حوزه های علمیه انتقاد نمی کنید؟!
***
واقعا بزرگترین مسئله در گیلان، #فرهنگ آن است. ولی نه #فرهنگ_مردم ؛ بلکه #فرهنگ_مسئولین آن.
تا کی، این پدرخوانده های زورکی که با ریخت و قیافه اتو کشیده دموکراسی طلبانه با دیگران رفتار میکنند باید بر فرهنگ ما مسلط باشند؟!
فرهنگ گیلان نیاز به #انسانهای_فرهنگی دارد نه #دیکتاتورهای_از_فرنگ_برگشته .
به نظر می رسد کسی باید تصدی #اصلاح_فرهنگ_مسئولین را برعهده بگیرد.
#فرهنگ_گیلان
#دیکتاتورهای_فرهنگی
#مرتضی_عبداللهی
@abdollahi_morteza
نظر ارسالی یکی از دوستان کانال
سلام علیکم و رحمت ا...
زیارت قبول
متن های شما رو در نقد وضعیت فرهنگی شهر میخونم و قاعدتا با قسمت زیادیش موافقم
انشاا... اگه فرصتی شد سوالات و نقدهای خودم رو خدمت شما عرض خواهم کرد
مثلا اسمی از نهادهای فرهنگی غیردولتی نیاوردید
نظر ارسالی یکی از دوستان کانال:
با متنهای انتقادی تان به فرهنگ گیلان موافقم، ولی از دفعات قبل تندتر شده است. چرا؟
مرتضی عبداللهی 🇵🇸
نظر ارسالی یکی از دوستان کانال: با متنهای انتقادی تان به فرهنگ گیلان موافقم، ولی از دفعات قبل تندتر
باید عرض کنم که
اولا ممنون از نظرتان
ثانیا لحن تند برخی از مسولین فرهنگی استان در مواجهه با این انتقادات، و برخورد هتاکانه برخی از جریانات سیاسی مدعی آزادی بیان، لزوم شفاف و صریح سخن گفتن را ایجاب میکند که البته باید به دور از هرگونه توهین، تهمت و افترا به بیان حقایق پرداخته شود
ثالثا قبلا نوشته بودم که شاید برخی از این تایید و تکذیبها را بازگو کنم ولی فعلا شرایطش فراهم نیست
کعبه ی اهل ولاست صحن و سرای رضا
شهر خراسان بود
کرب و بلای رضا
در صف محشر خدا مشتری اشک اوست
هر که در اینجا کند گریه برای رضا
کیست پناه همه جز پسر فاطمه؟
چیست رضای خدا غیر رضای رضا؟
بر سر دستش برند هدیه برای خدا
ریزد اگر در اشک، دیده به پای رضا
زهر جفا ریخت ریخت، شعله به کانون دل
خون جگر بود بود، قوت و غذای رضا
نغمه قدوسیان بود به آمین بلند
حیف که خاموش شد صوت دعای رضا
یاد کند گر دمی ز آن جگر چاک چاک
خون جگر جوشد از خشت طلای رضا
از در باب الجواد می شنوم دم به دم
یا ابتای پسر، وا ولدای رضا
بوسه به قبرش زدم، تازه ز طوس آمدم
باز دلم در وطن کرده هوای رضا
گر برود در جنان یا برود در جحیم
بر لب میثم بود مدح و ثنای رضا
غلامرضا سازگار
سالروز شهادت امام غریب حضرت شمس الشموس علی بن موسی الرضا علیه السلام تسلیت باد
@abdollahi_morteza
داستان خنده دار بازگشت از سفر اربعین
یکی از جذابیتهای سفر امسالم این بود که در راه برگشت از #کربلا به سمت مرز، مثل سالهای قبل، #توفیق_اجباری این را داشتم که کنار راننده بنشینم و اندر مسائل پیچیده بشری سخن بگویم تا ایشان خوابش نبرد.
البته از قبل به دوستان گفته بودم که من کنار راننده نمی نشینم و رفته بودم صندلی عقب جا خوش کرده بودم که بخوابم ولی بعد از دقایقی، ناچار به تغییر صندلی شدم و باز من ماندم و راننده و یک راه برهوت.
غیر از عمل کردن به جای قرص بیدارباش، دلم هم نمی خواست فرصتی را برای به دست آوردن اخبار و اطلاعات اوضاع پیچیده عراق را از دست دهم؛ برای همین در این سفر، ساعتها با افراد مختلف عراقی از سنین مختلف سخن گفتم و بحث کردم.
بعد از اینکه راننده، تلفنی با چند دوست مذکر و مونثش سخن به درازا کرد در همان ابتدا به او گفتم که هرجا احساس خستگی کردی بزن کنار و استراحت کن. او هم گفت خسته هستم ولی توکل بر خدا می رویم.
راستش وقتی «توکل بر خدا» را گفت؛ بی اختیار گفتم «پناه بر خدا» و مطمئن شدم که من هم باید در کنار توکل، «توسل» داشته باشم. آرام آرام زیر لب آیت الکرسی را با تکرار چندباره برخی قسمتهایش خواندم و انا انزلناه را هم به آن اضافه کردم که کار از محکم کاری عیب نمی کند.
اما همینکه از کربلا خارج شدیم و در اتوبان نجف کربلا قرار گرفتیم و تلفنهایش به پایان رسید، با خمیازه های پی در پی شوفر جوان روبرو شدم و اندکی بعد از شهر کِفِل، رسما خواست در حین رانندگی بخوابد.
***
وضع را که اینطور دیدم، پیشنهاد تجربه رانندگی در کشور خارجه را به یکی از دوستان دادم و او هم از باب قاعده حفظ جان مومن، سریع قبول کرد. تنها چیزی که با شک و تردید به زبان آورد این بود که: «سیطره ها را چه کار کنیم؟» من هم با اعتماد به نفس بالا گفتم: مشکلی نیست و خودم حلش می کنم.
به راننده جوانِ خسته و خواب آلود گفتم، خسته شدی ما شوفر داریم. او حاضر است رانندگی کند.
هنوز کلامم تمام نشده بود که با دو دلی نگاهم کرد ولی چون به من اطمینان کرده بود، بدون هیچ تاملی فقط پرسید: راه را بلدی؟
با گفتن «انشااله» این معضل را حل کردم.
سریع زد روی ترمز و جایش را با دوست ایرانی ام که الان باید در نقش یک راننده عراقی ظاهر میشد عوض کرد و هنوز روی صندلی عقب جاگیر نشده بود که دیدم خوابید
***
یادم رفت که بگویم که از ابتدای همنشینی در کنار راننده جوان عرب که نامش محمد بود، او را به اسم کوچک صدا زدم و کلی زندگی اش را از او سوال کردم. اینکه اهل کجاست و وضع زندگی شان چطور است. چه کار می کند و علایق شخصی اش چیست. حتی نظراتش را درباره شخصیتهای عراقی و وضع سیاسی امروز عراق پرسیدم و او که می دید اطلاعاتم از عراق به روز است سعی می کرد اخبار جدید و به روز تری را بازگو کند.
البته نا گفته نماند که محمد از همان ابتدا دوست داشت با من به زبان انگلیسی صحبت کند و تمام تلاشش این بود که سوالات عربی من را با انگلیسی پاسخ گوید. انگلیسی اش هم چندان خوب نبود ولی به لطف دانشگاه رفتنش و فضای مجازی، دست و پا شکسته انگلیسی را می دانست ولی من همان ابتدا آب پاکی را روی دستش ریختم و گفتم خیر و برکتی در انگلیس و انگلیسی نمی بینم لذا یا فارسی حرف می زنم یا عربی. او هم به ناچار زبان خودش را ترجیح داد و البته تا توانست از بذل لهجه مخصوص محلی خود دریغ نکرد.
بگذرم که او دل پری از وضعیت عراق داشت و سودای دکتر شدن و خارج رفتن در سر می پروراند و بی باکانه عبارات بدی را نثار جریانات و حتی شخصیتهای محبوب عراقی می کرد.
***
حالا من ماندم و رفیق تپل ایرانی ام و مسیر خراب برگشت که در روز هم رفتنش سخت است؛ چه برسد در نیمه های شب و با سرعت زیاد ماشینهای عراقی.
مسیر هم که به لطف جی پی اس رایگان موسسات خیریه گوگل! برایمان همچون کف دست شده بود و از دیده خودمان هم بیشتر به او اطمینان داشتیم. البته ناگفته پیداست که تردد زیاد ماشینهای عبوری به سمت مهران هم به اطمینان ما می افزود ولی جاهایی هم بود که حس می کردیم «تنهای جاده ایم» و حتی در برخی موارد می دیدیم که راننده های عراقی دیگر، دارند روی راه بلدی ما حساب می کنند!!!
چندبار نام شهرها و روستاهایی که باید از آنها گذر می کردیم را مرور کردیم: «حله، القاسم، مدحتیه، شوملی، نعمانیه، کوت، جصان، بدره، مهران» تا اگر اینترنت یاری نکرد و یا گوگل گولمان زد، مجبور به تبعیت کورکورانه از دیگران نشویم! حالا در آن نیمه های شب، شده بودیم روشنفکر!
#اربعین
#مرتضی_عبداللهی
ادامه در زیر👇👇👇
ادامه داستان:
راننده جدید ـ که به مرتضی معروف بود ـ قبل از اینکه پشت فرمان جاخوش کند، دغدغه اش را مطرح کرده بود ولی اینبار با اضطراب خاصی مجددا گفت: «حاجی سیطره ها رو چه کار کنیم؟ ما رو نگیرند؟» به خاطر اینکه دیگر ادامه ندهد و فکر دستگیر شدن و زندان رفتن و کتک خوردن را نکند گفتم مشکلی نیست انشااله.
هنوز حرفم از گلویم خارج نشده بود که به سیطره اول رسیدیم. سریع آیه شریفه «وجعلنا» را خواندم. مرتضی که با هیکل درشتش، چفیه ای را به سر بسته بود و با ظاهر سازی ویژه، خود را شبیه عراقی ها کرده بود، تمام استعداد خود را به خرج داد تا با ادای «سلام» غلیظ و دست تکان دادن، از کنار مامور سیطره رد شود. ولی سلام کردن همان و به چپ و راست رفتن همان. تا به نظامی گفت سلام، برگشت رو به من گفت حاجی چه کار کنم؟!!
من هم وقتی دیدم از ترس دست و پایش را گم کرده و ماشین را چپ و راست می کند خنده ام گرفت که اولا سلام نه و سلام علیکم. بعد چرا اینقدر غلیظ؟! در همین افکار خنده دار بودم که سریع چراغ روشنایی داخل ماشین را به رسم خود عراقی ها روشن کردم و وقتی نظامی دید که شیخی جلوی ماشین نشسته و برایش دست تکان می دهد و «حیاک الله» می گوید، با احترام با ما خداحافظی کرد و از اثر «وجعلنا» از این مرحله جان سالم به در بردیم.
وقتی رد شدیم مثل دو تا آدم خلافکار بودیم که از دست ماموران مبارزه با مواد مخدر جان سالم به در برده اند.
ولی این اول راه بود.
حسمان در سیطره های بعدی، فرق می کرد و حال اسرای ایرانی را داشتیم که از زندانهای صدام با کلی طرح و نقشه در حال فرار بودند و در راه به پست ماموران عراقی می خوردند و با کلی ترفند و نقشه می خواستند از دست آنها فرار کنند.
عجیب اینجا بود که نزدیک سیطره که می رسیدیم هر دو خنده مان می گرفت و نمی دانم چرا خنده مان قطع نمی شد. اصلا نمی دانم این چه نوع از خنده بود که در نیمه های شب به سراغمان آمده بود.
راننده که واقعا دست و پایش را گم می کرد؛ در یکی از سیطره ها وقتی نزدیک سیطره شدیم، چند مامور عراقی تمام مسلح، کنار هم ایستاده بودند و از دور لیزر آبی رنگی را به درون ماشین و روی چهره مرتضی گرفتند.
تو نگو این کار را نکن که راننده بیچاره هول می کند. سرعت هم بالا بود و نفهمیدیم که این نور آبی چه می خواهد که به کنارشان رسیدیم. من هم طرفند قبلی را باز اینجا تکرار کردم ولی اینبار فقط صدای غرغر ماموران بود که به گوشم رسید و چیزی از ما خواستند که نفهمیدم چه بود. مرتضی از غرغر اینها اضطرابش دو چندان شد و راه هم که مارپیچ شده بود مزید بر علت شد و ماشین مثل کشتی طوفان زده به چپ راست رفت. مامور یک اوووو بزرگی کشید و دوباره فریادی زد که اینبار هم نباید حرفش را می فهمیدم.
وقتی از آنها عبور کردیم یادم آمد که برق داخل ماشین را روشن نکرده بودم که آنها داخل ماشین را ببینند و برای همین داد و فریاد کردند. شاید هم باید می ایستادیم و برگه عبور یا مدارک ماشین و یا گذرنامه ها را نشان می دادیم که در هر صورت نایستاده بودیم.
در همین فکرها بودم که مرتضی با اضطراب گفت حاجی چه کار کنم؟ گفتم مستقیم برو. ولی ماشین را کشید به منتهی الیه سمت راست و به صورت مارپیچ از کنار موانع رد شد.
باز این خنده های مرگبار ما بود که بی اختیار از دهانمان خارج می شد و انگار که در مسابقات اسکی مارپیچ اول شده باشیم و داریم ذوق می کنیم.
هنوز سرعت بالا بود و داشتم یقین می کردم که الان اسلحه را بلند می کنند و به ما ایست می دهند و اگر نایستیم این صدای تیر است که ما را مجبور به توقف می کند. با سرعت زیاد و بدون اینکه جرات کنم به عقب برگردم، در آینه یک نیم نگاهی به عقب انداختم، دیدم فقط چند قدم به سمت ما آمدند و عکس العمل دیگری نشان ندادند. به مرتضی گفتم نایست و مستقیم ادامه بده.
می دانستم که اینها مثل پلیس های ایران نیستند که آژیر کشان به تعقیب متخلف بپردازند. برای همین خیالم راحت شد که از این معرکه هم جان سالم به در برده ایم.
بعد از این واقعه سنگین بود که حس کردم مرتضی خسته شده و رو کرد به من و گفت حاجی، محمد را بیدار کن تا بقیه را خودش رانندگی کند.
ولی محمد مثل یک میت خوابیده بود.
دوست دیگرم پاشد و سر بلند کرد و وقتی دید برادر ایرانی پشت فرمان است گفت: آقا ما را نگیرند بگویند ماشین را دزدیده اید و راننده را اسیر گرفته اید! بغل دستی اش هم بلند شد و گفت آقا ما را به جای مهران اشتباهی دست داعش ندهید. این مسیر که شما می روید به سمت بغداد است! (نمی دانم خواب نما شده بود و الا از کجای تاریکی شب در بیایان فهمید که به سمت بغداد می رویم.)
بقیه هم که الحمدلله درخواب ناز بودند و فقط دوستان گروه خودمان هر از گاهی بیدار می شدند و تکه ای می انداختند و همه می خندیدیم و بعد ادامه خواب.
#اربعین
#مرتضی_عبداللهی
ادامه در زیر 👇👇👇
ادامه از بالا
مثلا در همان ابتدای تعویض راننده، محمد گفته بود که دنده ماشین غلیظ است. من که نمی دانستم منظور از غلیظ چیست فقط گفتم اشکالی ندارد. مرتضی که نشست پشت ماشین تا حدود 100 کیلومتر با این دنده غلیظ مکافات داشتیم. دنده دو و سه را تا عوض کند جان ماشین به لبش می رسید و قااااری می کرد که انگار می خواهد بزاید.
در همان ابتدا یکی از دوستان متعهد ما از خواب بیدار شد و گفت آقا درسته راننده نگفت ماشین رو سالم تحویل بدهید ولی حداقل دنده ماشین رو که در آوردید بعد بهش تحویل بدهید و گرفت خوابید. یکی دیگر از دوستان متعهد گفت که ماشین رو با دنده به شما تحویل داده بود یا نه؟! خلاصه همین سوژه خنده ما شده بود تا بالاخره از غلظت دنده ماشین کم شد.
***
یکی دو سیطره بی حال عراقی را هم پشت سر گذاشتیم و هر چه عقب نگاه کردم دیدم این محمد میل بیدار شدن ندارد.
بالاخره بیدارش کردم و با خنده گفتم محمد خسته نباشید! بیدار شد خندید و گفت مشکلی نیست؟ گفتم نه الحمدلله. گفت برای من هم مشکلی نیست. دوباره خوابید. برخی از رفقا گفتند آقا مرتضی یک یا علی بگی به جای مهران می ریم تا تهران؛ این رو هم بعدش بیدار می کنیم.
به شوملی که رسیدیم مرتضی گفت مسیر داره سخت میشه. دیگه محمد رو بیدار کنیم تا خودش رانندگی کنه. البته مسیر هم خلوت شده بود و کمی هم خوف بر انگیز بود. معلوم هم نبود واقعا برخی جاها را درست می رویم یا نه. حتا دو سه مورد به جی پی اس اعتنا نکردیم و به اجتهاد خودمان در مسیر یابی تکیه کردیم.
گفتم تا مهران برو. هر وقت خوابت گرفت بگو راننده رو تعویض کنیم. محمد رو چندبار صدا کردیم ولی میل بیدار موندن نداشت و ما هم میل ماندن نداشتیم. به نعمانیه که رسیدیم دیگر باید راننده تعویض می شد.
این کار را بعد از کوت وقتی به روستای جصان رسیدیم انجام دادیم.
یعنی کمتر از یک ساعت به مرز مانده بود که ماشین را در کنار یک موکب بزرگ نگه داشتیم. هنوز یک ساعت تا اذان صبح وقت مانده بود که دوستان پیاده شدند تا کمی تجدید قوا کنند و بالاخره موکب داران هم به ثوابی برسند. توقف ما کمی طولانی شد. محمد نشست پشت فرمان و یاعلی.
مرتضی هم رفت عقب سرجای خودش نشست. و از شدت فشار رانندگی در کشور خارجه خوابش برد. بعد که بیدار شد بهش گفتم لااقل پنج دقیقه صبر میکردی ببینی راننده، ماشینت! را خوب میراند یا نه، بعد می خوابیدی! گفت از عمد سریع خوابیدم چونکه بعد از مهران هم باید رانندگی می کردم لذا نیاز به استراحت داشتم.
بالاخره تا اینجا به خیر گذشت. اما همینکه محمد نشست پشت فرمان پرسیدم چطوری؟ گفت خیلی خوب و الحمدلله مشکلی نیست. کمی سخنان دیشب را ادامه دادیم ولی مسئله ای جدید اتفاق افتاد که همه خنده های دیشب را از یادم برد. محمد اصرار بر سرعت رفتن داشت و من هم اصرار بر اینکه وقت نماز شده و جایی نگه دار که نماز صبح را بخوانیم.
ادامه داستان در قسمت بعد.
#اربعین
#رانندگی_در_خارج
#مرتضی_عبداللهی
@abdollahi_morteza