قطعهای از بهشت
#قسمت19✨ #اهݪڪاࢪ🌹 بارها ديده بودم كه توي هيئت يا مسجد، كارهايي را انجام ميداد كه كسي سراغ آن كار
#قسمت20🌹
هادي در اردوهاي جهادي نيز همين ويژگي را داشت. بيكار نميماند.
از لحظه لحظه وقتش استفاده ميكرد.
در كارهاي #عمراني خستگي را نميفهميد. مثل بولدوزر كار ميكرد.
وقتي كار عمراني تمام ميشد، به سراغ بچههايي ميرفت كه مشغول كار فرهنگي بودند.
به آنها در زمينهي فرهنگي كمك ميكرد. بعد به آشپز جهت پخت غذا ميرفت و...
با آن بدن نحيف اما هميشه اهل كار و فعاليت بود. #هادي هيچ گاه احساس خستگي نميكرد.
تا اينكه بعد از پايان اردوي جهادي به تهران آمديم.
فعاليت بچههاي مسجد در منطقهي پيراشگفت مورد تحسين مسئولان قرار گرفت.
قرار شد از بچههاي جهادي برتر در مراسمي با حضور رئيسجمهور تقدير شود.
راهي سالن وزارت كشور شديم. بعد از پايان مراسم و تقدير از بچههاي مسجد هادي به سمت رئيسجمهور رفت.
او توانست خودش را به آقاي احمدينژاد برساند و از دوركمي با ايشان صحبت كند.
اطراف #رئيسجمهور شلوغ بود. نفهميدم هادي چه گفت و چه شد.
اما هادي دستش را از روي جمعيت دراز كرد تا با رئيسجمهور، يعني بالاترین
مقام اجرايي كشور دست بدهد، اما همينكه دست هادي به سمت ايشان رفت، آقاي احمدےنژاد دست هادي را بوسيد!
رنگ از چهرهي هادے پريد. او كه هميشه ميخواست كارهايش در خفا
باشد و براي #كسي حرف نميزد، اما يڪباره در چنين شرايطي قرار گرفت.
#ادامھداࢪد
#التماسدعاےشهادت ❤️
#تقدیمبہشهدایمدافعحرم
#شهیدطلبھمدافعحرممحمدهادےذوالفقاࢪے ✨