قطعهای از بهشت
#قسمت42🌹 ميگويند اگر ميخواهي شيعهے واقعي آقا ابا عبداالله ؏ را بشناسي سه بار در مقابل او نام مقدس
#قسمت43🌹✨
هادے هر جا ميرفت براي هيئت امام حسين ؏ هزينه ميكرد.
دربارهے هيئت رهروان شهدا كه نوجوانان مسجد بودند نيز هميشه جزء بانيان هزينههاے هيئت بود.
زماني که هادے ساکن نجف بود، هر شب جمعه به کربلا ميرفت. در مدت حضور در کربلا از دوستانش جدا ميشد و خلوت عجيبي با #مولاے خود داشت.
خوب به ياد دارم که هادي از ميان همهي شهداي كربلا به يك شهيد
علاقهي ويژه داشت. بعضي وقتها خودش را مثل آن شهيد ميدانست و جملهي آن شهيد را تكرار ميكرد.
هادي مي ُ گفت: من عاشق جون، غالم آقا ابا عبدالله؏، ُ هستم. جون در
روز عاشورا به آقا حرفهايي زد كه حرف دل من بهمولا است.
او از سياه بودن و بدبو بودن خودش حرف زد و اينكه لياقت ندارد كه خونش در رديف خون پاكان قرار گيرد. من هم همينگونهام. نه آدم درستي
هستم. نه...
در اين آخرين سفر هادي مطلبي را براي من گفت كه خيلي عجيب بود!
هادي ميگفت: يك بار در نجف تصميم گرفتم كه سه روز آب و غذا كمتر
ً بخورم يا اصلا نخورم تا ببينم مولاي ما امام حسين ؏ در روز عاشورا چه حالي داشت.
اين كار را شروع كردم. روز سوم حال و روز من خيلي خراب شد. وقتي خواستم از خانه بيرون بيايم ديدم چشمانمسياهي ميرود.
من همه جا را مثل دود ميديدم. آنقدر حال من بد شد كه نميتوانستم روي پاي خودم بايستم.
از آن روز بيشتر از قبل #مفهوم كربلای و تشنگي و امام حسين ؏ را ميفهمم.
#ادامھدارد 🌿
#تقدیمبهشهداےمدافعحرم ✨
#شهیدطلبھمدافعحرممحمدهادےذوالفقارے 🌹