eitaa logo
ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان اردکان
355 دنبال‌کننده
721 عکس
173 ویدیو
13 فایل
دریافت گزارشات، @s_ardakan آدرس دفتر مرکزی ستاد :بلوار آیت الله خامنه ای حفظه الله ، جنب حوزه علمیه امام صادق علیه السلام تلفن :03532252930
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ بسمه تعالی ✅ من ، نخود لوبیا ، نیستم..... در خیابان ، قدم می زدم که ناگهان سر از بازار طلا فروش ها در آوردم. همین که وارد بازار زرگرها شدم ، ناگهان نگاهم به صحنه عجیبی گره خورد.! شاید باورتان نشود.! انگار خواب میدیدم.!! با کمال حیرت، طلا فروشهایی را دیدم که تمام طلا و جواهرات خود را درون یک گونیِ برنجی ریخته و گذاشته بودند دم در مغازه. برخی از مردم هم که مشتری بودند ، یک کیسه پلاستیکی برداشته و هر مقدار که نیاز داشتند از آن بر می داشتند . خیلی عجیب بود.! انگار نخود لوبیا می خریدند.! بعضی هم که رهگذر بودند ، خیلی بی تفاوت از کنار آن جواهراتِ بی حفاظِ رها شده در خیابان ، عبور می کردند . من هم همینطور داشتم با حیرت و سردرگمی نگاه میکردم، که ناگهان با صدای دلنشین مادرم از خواب بیدار شدم، که میگفت:《پسرم ، پاشو برو برای صبحانه نان تازه بگیر 》. گفتم :《 چشم مادر الان میرم.》 سفره نان را برداشتم و رفتم که نان بگیرم. همینطور که داشتم می رفتم و به آن صحنه ای که در خواب دیده بودم فکر میکردم، ناگهان، خودم را جلوی همان بازار طلا فروش ها دیدم . خیلی خنده دار بود . به هر مغازه ای که میرسدیم یک نگاهی میکردم و دنبال صحنه ای میگشتم که در خواب دیده بودم. ولی هرگز اینطور نبود ؛ هیچ طلافروشی ، طلای خود را جلوی در مغازه نگذاشته بود؛ بلکه همه آن ها طلا های خود را درون یک محفظه خاصّ شیشه ای گذاشته بودند و هر کسی اجازه نداشت به آن دست بزند؛ یا بردارد. خیالم راحت شد و از بازار طلا فروش ها خارج شدم، ولی همینطور در فکر خوابم بودم و به سمت نانوایی می رفتم؛ که ناگهان به صحنه عجیبی بر خوردم.!!! چشمتان روز بد نبیند.! انگار تعبیر خوابم را نه در بازار زرگرها، بلکه در کوچه و خیابان یافتم. باورتان نمی شود که در خیابان چه دیدم !؟ زنان مسلمانی را دیدم که زینت ها ی وجودی خودشان را در کوچه و خیابان به نمایش گذاشته و بی تفاوت از نگاه های حرامی که به آنها دوخته شده؛ در حال عبور هستند . از همه بدتر، مردانی بودند، که با رضایت کامل، شانه به شانه همسرشان که خود را با هفت قلم آرایش به نمایش گذاشته ، بی خیال از نگاه های حرام دوخته شده به ناموسشان ، در پیاده رو قدم میزدند. با خودم گفتم ای کاش این صحنه هم خواب باشد تا با صدای مادرم از خواب بپرم ولی افسوس؛ این یک واقعیتی هست که هر روز در کوچه و خیابان ها، میبینیم و خیلی وقت ها ما هم بی تفاوت از کنارش میگذریم. ✍ حمزه دهقانی 🗓 ۱۴۰۰/۳/۶ ✍🏼 روابط عمومی ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان اردکان تلفن ستاد: 32252930 @amrebemarofeardakan