مناجات نامه ی تاثیرگذار امیر کبیر
خداوندا
امیر تویی
کبیر تویی
تقی همان شاگرد آشپز است...
#حمام_فین_کاشان
مولای یا مولای انت العظیم و انا الحقیر و هل یرحم الحقیر الا العظیم
@aboajor
بیتی که مصراع دومش را امیرالمونین سرودند
یکى از طلبه هاى نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود . روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرضه مى دارد : شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید ، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم ؟! شب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید : اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فجل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو :
به آسمان رود و کار آفتاب کند .
پس از این خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است ، شما مرا به هندوستان حواله مى دهید !! بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید : سخن همان است که گفتم ، اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن ، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى: (به آسمان رود و کار آفتاب کند) ، پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند، و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد ، مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى کنند !!
وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى کنند ، مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید: (به آسمان رود و کار آفتاب کند) ، فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید : این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید ، و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید ، و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید . مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد ، و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود .
فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند ، و هر کدام در آن سالن پر زینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى که کنار دستش بود ، پرسید : چه خبر است ؟ گفت : مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است . پیش خود گفت : وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است . هنگامى که مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند ، و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست .نگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت : آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم ، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است ، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دین ، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید .
چون صیغه جارى شد ، طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود ، پرسید : شرح این داستان چیست ؟
راجه گفت : من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (علیه السلام) شعرى بگویم ، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم . به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ایران مراجعه کردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پیش خود گفتم : حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید ، نصف دارایى ام را به او ببخشم ، و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم .
شما آمدید و مصراع دوم را گفتید ، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است . طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟ راجه گفت : من گفته بودم :
به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند
طلبه گفت : مصراع دوم از من نیست ، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) است . راجه سجده شکر کرد و خواند :
به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند *
به آسمان رود و کار آفتاب کند
@aboajor
ای صبح
ای بشارت فریاد
ای فلق
امشب خروس را
در آستان آمدنت
سر بریده اند
#هوشنگ_ابتهاج
@aboajor
هلال روی ماه تو همان خورشید تکمیل است
علم کن خیمه را وقت نماز اول ایل است
خدا تابیده از سمت تو باران را به دریاها
زمان در بستر خشک زمین در حال تحویل است
خلیلی باید از نو آتشی برپا کند، سرد است
زمین قربانی کوه سیاه کفر قابیل است
جهانی غرقهی جهل است نوحی کو که با کشتی
بگرداند عذابی را که نازل از شب نیل است
بخوان... (اقرأ) محمد! تا خدا با تو سخن گوید
ببند احرام را خاتم که اینک وقت تعجیل است
ید بیضای تو در سینهی موسی درخشیده است
شفای دیدنت در گاهواره همچو انجیل است
الا ای مدَّثر برخیز و از خود جامه را وا کن
سروش سورهها در آیهی شأن تو تنزیل است
وضو کن آیهی کوثر جهان در اقتدا با توست
نماز سابقون در سورهی ایمان به ترتیل است
خدای مسجدالأقصی، خدای نجم در أسراء
عیان میخواهد آن نوری که در چشم تو تأویل است
▫️
حرا آیینه در دست و خدا آیینهگردان است
ببند احرام را خاتم که اینک وقت تعجیل است
#الهه_بیات_مختاری
@aboajor
خمید پیکرم از انتظار و جان به لب آمد
قدح به یـاد تو کج کردهام بیـا که نریزد
#بیدل_دهلوی
@aboajor
مستی آن نیست که در سلسله ی انگور است
این همه مستی و مستانگی از می دور است
هرچه از باده و پیمانه و ساغر گفتند
شک نکردیم که خال لب تو منظور است
بوی فردوس هوای حرمت را دارد
عرش از آمدنش روی زمین معذور است
(مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهت)
گوشهی چشم تو در پردهای از ماهور است
بی شفاخانه ی چشمت همه بیمارانند
نرگس ات گر نکند غمزه جهانی کور است
شرح این شور به چشم همگان پیدا نیست
سرّ این سوز بر آسودهدلان مستور است
به دل سنگ خودت نقش قدمگاه بزن
راه فیروزه شدن از خود نیشابور است
طوس را سرمهی چشمان ملائک کردند
این چنین است خراسان شما مشهور است
#الهه_بیات_مختاری
زمستان۸۴
@aboajor
در بزم او مجالِ نشستن نیافتیم
چون نرگس ایستاده کشیدیم جام را
#صیدی_طهرانی
@aboajor
آیا دادن این چشم ها در راه خدا چیزی جز مصداق آیه ی ( لَن تَنالوا البرَّ حَتّی تُنفِقوُا مِمّا تحبّون ) بود؟!
هرگز به نیکی نمى رسید مگر این که از آنچه دوست مى دارید، در راه خدا انفاق کنید.۹۲آل عمران
#شهید_ابراهیم_همت
@aboajor
چه مست آمده ای چون شراب تا که بریزی
به دست آینه ها خون تکه تکه ی من را
#الهه_بیات_مختاری
@aboajor