eitaa logo
آب وآجر.الهه بیات مختاری
242 دنبال‌کننده
359 عکس
133 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق در لحظه پدید می‌آید، دوست داشتن، در امتداد زمان، عشق معیارها را در هم می‌ریزد، دوست داشتن بر پایه معیارها بنا می‌شود، عشق ناگهان و ناخواسته شعله می‌کشد، دوست داشتن از شناخت و خواستن سرچشمه می‌گیرد، عشق قانون نمی‌شناسد، دوست داشتن اوج احترام به مجموعه‌ای از قوانین عاطفی است، عشق فوران می‌کند، دوست‌داشتن جاری می‌شود، عشق ویران کردن خویشتن است، دوست داشتن ساختنی عظیم! @aboajor
دهان در بوی گل دارد لبش نوشیده دریا را سرش چون کوزه ای دست شراب ناب افتاده @aboajor
آویختند دست تو را دور گردنم تا هیچ گاه گریه نگیرد دل مرا @aboajor
تو دلتنگی کافه ی عصرها بخند و گل سینی چای باش تو تکرار آرایه ی زندگیم شب شعر آیینی چای باش @aboajor
گیر کرده‌ام شبیه سطری بلند در گلوی زنی که شاعر نیست سیدمحمد مرکبیان @aboajor
کلید صبح در پلک‌های توست دست مرا بگیر از چهارراه خواب گذر کن بگذار بگذریم زین خیل خفتگان دست مرا بگیر تا بسرایم: در دست‌های من بال کبوتریست‏. @aboajor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز خواهد شد و در آن تو را دوست خواهم داشت، روز خواهد شد پس نگران نباش اگر بهار تاخیر کرده است و غمگین نباش اگر باران متوقف شده است. بناچار رنگ آسمان تغییر خواهد کرد و ماه بر مدار می‌گردد، روز خواهد شد! آن روز خواهم دانست چرا تمدن، زنانه است و چرا شعر، زنانه است و چرا نامه‌های عاشقانه زنانه هستند و چرا زنان، هنگامی که عاشقند به گنجشک و نور و آتش بدل می‌شوند! @aboajor
چهارشنبه ۱۸مهرماه خیابان آبکوه سالن نور ساعت ۱۸تا۲۱ @aboajor
به این سجل بگو که فصل چندمم که تو شناسنامه ی خودم گمم شبیه گریه ی درخت بادوم ام خدای خسته توی معبد رم ام کتاب باز گریه ی جهان شدم رسول درد آخرالزمان شدم میزان من کج کرده کل کهکشانم را @aboajor
آیینه در برابر آیینه ام گذار خورشید را به خاطر تو ترک میکنم من درد مشترک شب فریاد بودنم اما سکوت تلخ تو را درک میکنم اما گرفته ام به دلم درد را بغل در آستانه ی همه ی فصل های سرد امشب تولد چه کسی را مبارکم امشب کنار سن خودم میکنم نبرد جنگی برابر همه ی نابرابریم کیکی مقابل همه ی تلخ کامی ام امشب شروع میشوم از هفت سالگی افسوس رخنه کرده غمی در تمامی ام با چشم های منبسط ام شمع روشن است من فوت میکنم که نسوزد ولی دلم من فوت میکنم و چه تاریک میشود تنهایی جهان بزرگی مقابلم دارد خطوط خنده ی من میبرد جلو این گریه ی همیشه ی در شعر مانده را این نعره ی بلند کشیده میان آه این آی بی کلاه سرم رفته خوانده را من خواب مانده کودکی ام در اذان صبح زیر درخت چادر مادر میان روز لای ملافه های کج خواب های راست روی لحاف_کرسی آبی دست دوز حالا نشسته ام به سی و چند سالگی با صورتی جوان تر ازین دردهای پیر با پوستین مشتعلی بر تنم که هست در ابتدای باقی این فصل سردسیر هر روز ،روز مرگ مرا میبرد جلو تقویم بی قواره ی شمسی سررسید نزدیک میشوم به شبی که بگویدم حالا بلند شو که شب عمر سررسید این زندگی مذاق مرا روبراا نکرد یا وا نشد گره به شب دردپوشی ام آری برای کام تو شیرین نبوده ام من آن شراب تلخ که هرگز ننوشی ام @aboajor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا