eitaa logo
آب وآجر.الهه بیات مختاری
240 دنبال‌کننده
355 عکس
130 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سعدیا دیگر بنی‌آدم برادر نیستند جملگی اعضای یک اندام و پیکر نیستند عضو‌های بی‌شماری را به درد آورده چرخ عضو‌های دیگر، اما یار و یاور نیستند کودک چشم‌آبی غرب و سیه‌چشم عرب در نگاه غربیان با هم برابر نیستند شاید اطفالی که اکنون در فلسطین زنده‌اند تا رسد شعرم به این مصراع، دیگر نیستند از نگاه غربیان انگار در مشرق‌زمین مادران داغ کودک‌دیده مادر نیستند نزد آنانی که می‌گریند در سوگ سگان صحنه‌های قتل انسان گریه‌آور نیستند کاش بی‌بی‌سی سؤال از باربی‌سازان کند: این عروسک‌ها که می‌سوزند دختر نیستند؟‌ ای نتانْیاهو اگر مردی تو با مردان بجنگ گرچه اسرائیلیان از دَم مذکر نیستند بی‌مروت! کودک‌اند این‌ها نه مردان حماس خانه‌اند این‌ها که شد ویرانه، سنگر نیستند کودکان هرچند بسیارند در ویرانه‌ها ساقه‌های تُرد ریحان‌اند لشکر نیستند خادمان کعبه سرگرم‌اند در کاباره‌ها؟ یا که اهل جنگ جز با رقص خنجر نیستند؟ بار دیگر خو گرفت این قوم با دخترکشی؟ یا که غیرت داده از کف یا دلاور نیستند؟ پُشته‌ها از کشته‌ها پیداست، دنیا کور نیست؟ آسمان از ناله پُر شد، گوش‌ها کر نیستند؟ تا به کی کودک‌کشی در غزه؟ آیا غربیان در هراس از انتقام اهل خاور نیستند؟! @aboajor
به صوت وصورت وسیرت به پیغمبر شبیه اش نیست که نامش را کنار حضرت طاها گذارد عشق به قد قامت چو گلدسته علی خیر العمل دارد به هر نیت به جز الله اکبر... لا گذارد عشق میان چک چک شمشیر وقتی تشنه تر میشد زبان را در دهان تشنه ی دریا گذارد عشق به معنی لن تنالو البر حتی تنفقوا یعنی که از مما تحبون بهترین را واگذارد عشق @aboajor
امشب در حاشیه ی جشنواره ی استانی شعر فجر از برگزیدگان خواسته شد با پنج کلمه ی رمضان/ بهار /امید /خدا و نوروز رباعی ای بسراییم حاصل کار این شد
نوروز به ماه رمضان می آید همراه بهار مومنان می آید امسال به امید خدا سال ظهور سالی ست که صاحب الزمان می آید @aboajor
آتش گرفته شاخه ام از داغ نوبری دود سری که سرمه شده در صنوبری آنقدر داغ هست نمیدانم از کجاست در سینه ی من است و یا جای دیگری آیینه در شراب دلم شیشه ریخته است خورده است مستی تو سرم را سکندری شاید خدا نوشته مرا با سکوت ها شاید گرفته است به آه مقدری شاید مسیر رود همین گریه هاست که یک روز می برند مرا جای بهتری جنگ است و لحظه ای متوقف نمیشود وقتی گلوله خورده به بال کبوتری ! دیگر مهم نبود چه آتش گرفته است سیگار یا که بشکه ی باروت لاغری سنگینی سکوتم و ارزانی سرم سخت است سرگرانی و جرم سبک سری خون عدالت است که سرخ است این چنین؟ یا صورت برادرم از نابرابری؟ گردن گرفته است به این جرم تازه شعر باید که متهم کند این بار داوری تاریخ ریخت هرچه که اندوه داشت را روی کتاب پاره ی جغرافی ِ دری ****** ای حرف آمده به لب ِ جام از دهان تو مستی شرابی و یک روز میپری @aboajor
دلم پر آتش و چشم ام پر آب شد هر دو دو خانه وقف تو کردم ...خراب شد هر دو @aboajor
دردی دوباره در تن من جان گرفته است این جمعه هم بدون تو پایان گرفته است تو نیستی و از غم این غصه سال هاست پشت سکوتِ پنجره باران گرفته است تو نیستی و حس غریبی دل مرا مثل غروب های زمستان گرفته است دیری ست بی‌تو نبض زمین کند می‌زند از انتظار صورت انسان گرفته است اینجا هوا برای نفس های مان کم است یک شهر بوی آهن و سیمان گرفته است چیزی که بین ما و خدا بود سال هاست مفهوم ناشیانه ی ایمان گرفته است تعبیر خواب های دل آشفته ی غزل ! امشب بیا که قافیه پایان گرفته است امشب بیا و در دل شعرم ظهور کن بی تو عجیب حال و هوامان گرفته است زمستان ۸۴ @aboajor
امام حسن علیه السلام: إنَّ أَحسَنَ الحَسَنِ الخُلُقُ الحَسَنِ. نیکوترین نیکو، خُلق نیکو است. الخصال، ص 29 میخواهی اگر پاک و خدا جو بشوی از رایحه ای همیشه خوش بو بشوی زیبایی خلقتت کفایت نکند باید که به حسن خلق نیکو بشوی @aboajor
قالَ علی علیه السلام: بَیْنَ الْحَقِّ وَالْباطِلِ أرْبَعُ أصابِع، ما رَأَیْتَ بَعَیْنِکَ فَهُوَ الْحَقُّ وَ قَدْ تَسْمَعُ بِأُذُنَیْکَ باطِلاً کَثیرا. فرمود: بین حقّ و باطل چهار انگشت فاصله است، آنچه که را با چشم خود ببینی حقّ است؛ و آنچه را شنیدی یا آن که برایت نقل کنند چه بسا باطل باشد. تحف العقول باطل چو ندیدنی سر در پشت است حق مثل خطوط واضحی در مشت است زنهار که حق و باطل ات گم نشود چون فاصله ی این دو چهار انگشت است @aboajor
بایزید بسطامی را یکی پرسید: اسم اعظم خداوند کدام است؟ گفت: تو اسم اصغرش را بگو تا من اسم اعظمش را بگویم. از غیر حق دل فارغ کن، آنگاه به هر نام که خواهی برخوان که همه نام هایش اعظم‌اند. @aboajor
قرب تو را دلیل همین بس بُود که من افتاده‌ام به یاد تو هرجا نشسته‌ام! @aboajor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا