بسم رب القلم
چند روزی است به دنبال بهانه ای میگردم تا قلم بردارم✍ و مقداری از تیزی نوکش بکاهم و چند قدمی بر روی خطوط دفترم، نگارشی کنم تا با ساییدن نوک قلم، او را از #خموشی و #تنبلی در آورم که در این وضعیت #هلاک نشود تا اینکه اکنون و در این زمان که ۵۲ دقیقه از بامداد میگذرد و در این مکان که از بهترین مکان هاست(مزار شهدای گمنام) شروع کرده ام به نوشتن و توفیقی حاصل شده است.الحمدلله...
⏰ساعتی پیش با دوستی صحبت و بحث میکردم. دل پر #دردی داشت.❤️🩹 دلش از همه جا و همه کس ضربه خورده بود و سرگردان در تپش بود.گاه به رهبر گیر میداد و زخم آن را میگشود،گاه به #دولت و چپاول گری های افسار گسیخته ایشان و #آقازاده ها بد و بیراه میگفت، گاه به #روحانیت و #عمامه_به_سرها،گاه به #بچه_بسیجی_ها و گاه....یکی یکی زخم های دلش را باز میکرد و خونشان شروع به چکیدن میکرد.❣
دلش شده بود پر از خون و آتش... ❤️🔥
با او صحبت میکردم.می خواستم به گونه ای التیامی باشم بر #درد ها و زخم های قلبش، هر چند اندک، اما نمی شد.می خواستم به گونه ای آرامش کنم و با واقعیت و #حقیقت روبرویش کنم اما کار بدتر می شد و شدت خونریزی بیشتر...😔
حق به او می دادم چونکه می دیدم که تا این زمان، آن افرادی که باید به ما کمک میکردند تا روش های مراقبت و حفاظت از قلب را بیاموزیم و مرهم ها و نحوه و زمان استفاده از آن ها را بیاموزیم، کم کاری کرده بودند و ما را با کار های بسیار کوچک و سطح پایین و گاه اشتباه سرگرم کرده بودند.
هیچ کس به ما توجه نکرده بود و برایمان دل نسوزانده بود،هیچ کس به ما #فکر_کردن را نیاموخته بود،هیچ کس به ما #استقلال و #عزت را نیاموخته بود،هیچ کس به ما #آزادی حقیقی را نیاموخته بود،هیچ کس به ما چیزی نیاموخته بود یا اگر هم آموخته بود،فقط قشر را آموخته بود و نه مغز را...
چه باید کرد؟الان هم آنقدر جراحی و معالجه قلبش سخت شده و برایش درد آور است که کسی جرئت نزدیک شدن به او را ندارد.
بحثمان پایان یافت چون هر چه پیش می رفتیم هم او در اثر افزایش شدت خونریزی بیشتر #درد میکشید و هم من در اثر مقاومت او....
خدا خودش به داد من و دوستم برسد که اگر نرسد معلوم نیست چه بلایی برسرمان بیاید.خدا خودش برما رحم کند.🤲
پ.ن:متن مربوط به چند ماه قبل است و در زمان حال نوشته نشده...
#دل_نویس
#مقصر_کیست
#درد_ها
✍ابوالفضل حیدری دخت
https://eitaa.com/abolfazl_heydaridokht