دربارهاِلی.
برایِدیشب *
راهرفتن رو وسطوسط ِکاشیهای صحن، پیداکردن کلی کتاب ِموردعلاقه، دوستشدن با دوتادوقلویکوچولو، لبخند بسیاربسیار عمیقو اشكهایی که از سردلتنگی بود :)
هدایت شده از *
دلم میخواد انقدر بیکار باشم که ی عالمه کتاب بخونم، فیلم ببینم، آشپزی کنم، بیرون برم و زندگی کنم، که متاسفانه درس و مشق و امتحان دست و پامو بسته.
دربارهاِلی.
؛
امروز خیلیخوشگذشت، خیلیخیلیزیاد.
شاید نسبتبهمعلما بیشتر بهما خوشگذشت ؛
" ( مدرسهخیلیخوبه / انگاراومدیم پیکنیک )
بمونهیادگار |
۱۴م ِاردیبهشتماه ِچهارصدوچهار.