مادر، همان ستارهای است که طلوع و غروبش فرق نمیکند ؛ همیشه هست. او قصیدهی ناگفتهی ادبیات زندگی من، آرامشی آبی در میان هیاهوی روزگار. حضورش، خلاصهای است از تمام زیباییهای جهان. برای این حضور ِیگانه، تنها سایهی مهرت را ستایش میکنم.
دربارهاِلی.
/ گوشهی ناچیزی از تابستون، تابستونِ404.
بنابر بیمحتوا بودن پاییز،
اثری بارگذاری نخواهد شد..
هدایت شده از Willi
هرشبِ عمرم بهیادت اشک میریزم عزیز؛
بعد حافظخوانیِ شبهای یلدا بیشتر..