خانه کتاب ابرک
. میز هنر و ادبیات اندیشکده هیأت و آیین های مذهبی برگزار می کند: بیست و چهارمین نشست علمی آرمان هی
.
لینک جلسه ی آنلاین
برای دوستانی که پیگیر بودند
https://www.skyroom.online/ch/sazmanh/armaneheyat
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
سلام به همگی
همراه های عزیزِ ابرک😍
لازم دونستیم بخاطر همراهی همیشگی تون
در جریان اتفاقاتی که این مدت بر ما گذشت قرار بگیرید 😢
https://eitaa.com/joinchat/3637706850C4f6c9b4d19
.
9.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
این پیام یک خداحافظی نیست 🥲
ابرک هست فقط جور دیگری هست🤗
با توجه به افزایش نجومی اجارهبها (حدودا ۴برابر) و عدم همراهی مالک در برگزاری برنامههای جانبی، مجبور شدیم برخلاف4 میلمان ابرک را جابجا کنیم. 🥲
هنوز مکانی برای کتابفروشی نیافتیم اما انگیزه و علاقه داریم که در قالب کارگاه و جلسه و محتوای آموزشی در خدمتتون باشیم😍
پس ما رو همراهی کنید.❤️
https://eitaa.com/joinchat/3637706850C4f6c9b4d19
#ابرک
.
May 11
.
همراهان همیشگی ما
در غم وشادی
شما هستید.. ❤️
https://eitaa.com/joinchat/3637706850C4f6c9b4d19
.
.
دوستای عزیزی که روشنی چشم ما بودن 🥲
.
https://eitaa.com/joinchat/3637706850C4f6c9b4d19
.
.
دوستان عزیزی که نه یکی نه دوتا
بلکه سه تا از یک کتاب سفارش دادن.. 😍
گوارای چشمانتون. ❤️
برای سفارش اینجا هستیم.
@abrakbook
#بزرگ_شدن_در_سپیدان
.
خانه کتاب ابرک
. دوستان عزیزی که نه یکی نه دوتا بلکه سه تا از یک کتاب سفارش دادن.. 😍 گوارای چشمانتون. ❤️ برای سفا
.
نظر خانم مرضیه حقخواه در مورد کتاب بزرگ شدن در سپیدان
هو النور
برای بعضی کتابها دست و دلم به خریدن یک جلد نمیرود. بعضی کتابها نخوانده داد میزنند که باب هدیه دادن هستند.
این کتاب خیلی خیلی تازه و داغ است؛ اثر دوست خوبم خانم زینب ایمانطلب که نظرات دقیقی دربارهی کتاب کودک و نوجوان دارد؛ و منتشر شده توسط نشر راهیار، که حالا بعد از خواندن چند اثر محدود بزرگسال و چندتایی کودک میتوانم رویش قسم بخورم. پس نخوانده معلوم است که کتاب هم فرم قوی دارد و هم محتوای متعالی.
سفارشهایم همین امروز رسید. همین امروزی که اعصابم از حرفهای مادرها در جلسهی مدرسه خرد بود. (همان جلسهای که ذکرش در پست قبل گذشت) کتاب را دادم به زهرا گفتم کتاب جدید خریدم بیا بخوان ببین چهطور است. گفت نه حوصله ندارم. هر بار میخورَد توی ذوقم ولی به روی خودم نمیآورم. تصمیم گرفتم از راه درست وارد شوم.
یکی دو ساعت بعد کتاب را برداشتم و گفتم میخواهم برایتان بخوانم. نق و نوق کردند. شروع کردم به خواندن. دیگر چیزی نگفتند. دو فصل خواندم. مجذوبش شدند. ولی حسین داشت خسته میشد. حق هم دارد. برای سنش کمی زود است. گفتم اگر شبی دو فصل بخوانیم هشت روزه تمام میشود. بستم و گذاشتم کنار.
سفرهی شام را که جمع میکردم از گوشهی چشمم دیدم زهرا دوباره رفت کتاب را برداشت و ورق زد. تا آخر عکسهایش را دید. بعد آمد چند نقاشی از انتهای کتاب را نشانم داد. و بعد شروع کرد به خواندن ادامهی داستان. من را میگویی؟ ذوق کردم. اما در دلم. به ظاهر اما اعتراض کردم. گفتم مگر قرار نبود فقط روزی دو فصل بخوانیم؟ با خنده گفت نه! من دوست دارم ادامهاش را بخوانم.
معمولا کتاب که میخواند اگر نخوانده باشم میگویم بیا برایم تعریف کن داستانش چیست. اگر خوانده باشم میگویم بیا دربارهاش باهم حرف بزنیم. راضی نمیشود. حوصله نمیکند. اما این کتاب را هی دوست داشت برایم بگوید. چند جاییاش را هم بلند برای من و پدرش خواند. آخر چند روز است که در خانهی ما حرف از بچههای غزه است. کمی قبلتر داشت میپرسید: یعنی آنها غذا چه میخورند؟ از کجا غذا میآورند؟ کتاب داشت به خیلی از سوالاتش پاسخ میداد. با سوده و سعید و دنیای خیالی سپیدان همراه شده بود. آخر هم به زور راضیاش کردم کتاب را ببندد و بخوابد تا برای مدرسه خواب نماند. او هم حالا مثل سعیدِ داستان چشم انتظار است که زودتر به دنیای سپیدان برگردد.
#بزرگ_شدن_در_سپیدان
#زینب_ایمان_طلب
#نشر_راهیار
#جنگ
#کودکان_غزه
#فوعه_و_کفریا
#رمان_کودک
#رمان_ایرانی
https://eitaa.com/joinchat/3637706850C4f6c9b4d19