کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
ابوحلما💔 قسمت سی و سوم: وعده دیدار ( روز بعد_بیمارستان فوق تخصصی مغز و اعصاب) محمد که وارد اتاق شد
ابوحلما💔
قسمت سی و چهارم: محرمانه
(دوازده روز بعد-ایستگاه نگهبانی بیمارستان)
نگهبان دستهای حسین را گرفت و گفت: ای بابا یه دقیقه صبرکن تا دکتر بیاد دیگه
حسین کلافه و عصبانی گفت: همه برگه هارو امضا کردم هزینه هارو هم دیروز ...
همان موقع نگهبان دست حسین را رها کرد و گفت: بفرما اینم خود دکتر
حسین دستی به کمرش زد و پرسید: چرا گفتی جلومو بگیرن آقای دکتر؟
دکتر اخمی کرد و پاسخ داد:
+برای اینکه نباید مرخص بشی
-من امضا کردم با مسئولیت خودم دارم میرم هزارتا کار دارم
+ این کارت چیه که نمیشه بیست روز دیگه صبرکنی؟ اصلا خود رییس پلیس تهرانم که باشی مرخصی پزشکی بهت تعلق میگره...
-دکتر بذار برم کار منو کسی نمیتونه انجام بده خیلی مهمه
+از زندگی خودتم مهم تره؟
-آره
+خیلی خب بذار بره ولی...من گفته باشم عواقب...
-باشه دکتر هرچی میگی درسته خداحافظ
(چهارساعت بعد-جلسه مشترک محرمانه)
در باز شد و حسین وارد شد. عباس با حیرت از جایش بلند شد. حسین سلامی گفت و نگاهی به جمع انداخت. از بین هشت نفر حاضر در جلسه فقط عباس و پاسدار جوانی را میشناخت که معمولا در پرونده های مرزی با او همکاری داشت. عباس صدایش را صاف کرد و گفت: الحمدلله حاج حسین هم به جمع مون اضافه شدن، حاج حسین جزء اولین افرادی بودن که روی این پرونده امنیتی کار کردن و پیشرفت خوبی هم داشتن...خب امیر جان ادامه بده.
پاسدار جوان درحالی که به طرف پروژکتور می رفت گفت: دشمنای مملکت برای نابودی نظام اسلامی و اشغال ایران هر ده سال یه فتنه راه انداختن چیزی که توی سالهای اخیر از فتنه سال۷۸ کوی دانشگاه تا فتنه۸۸ سطح کشور، مشترک بوده، بکار گیری وسیع اوباش و حمله به مردم و نیروهای امنیتی کشور بوده...
بعد در حالی که از روی نقشه استان قم را نشان میداد، گفت: اینجا! اولین جاییه که احتمالا فتنه بعدی شروع میشه. طبق تحقیقات اینبار طور دیگه ای اصل نظام رو نشونه گرفتن...
یکدفعه مرد میانسالی که روی دوشش پر از ستاره بود، گفت: همیشه هدف دشمن اصل نظام بوده، مگه شعار آشوبگرا تو فتنه ۸۸ حمله به نظام نبود؟!
عباس دستهایش را درهم گره کرد و گفت: درسته ولی اینبار تقابل صرفا بین اوباش و افراد مذهبی بدنه جامعه نیست.
امیر چند قدم به طرف میزی که همه دورش نشسته بودند رفت و گفت: میخوان هییت ها و افراد مذهبی روهم درگیر فتنه کنن.
مسن ترین فرد حاضر در جلسه، کتش را درآورد و روی پایش گذاشت بعد پرسید: چطوری میخوان اینکارو بکنن؟
حسین سکوتش را شکست و گفت: با درگیر کردن آخوندای انگلیسی.
بعد از جلسه عباس حسین را کنار کشید و گفت:
+چرا نگفتی بیام دنبالت؟
-گیر کار کجاست؟
+چی؟
-اطلاعاتی که مطرح کردین چیزی بیشتر از اونچه من تو اون حافظه جمع کرده بودم، نبود. پس تو این مدت یه مشکلی بوده.
+مترجم...مترجم قابل اطمینان
-شاهدِ حاضر داریم؟
+نه، شیش جلسه چند ساعته ضبط شده هست که فقط تونستیم سه جلسه رو...
-مترجم مسلط به چه زبانی میخواییم؟
+فرانسوی و آمریکایی
❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀
به قلم؛ سین.کاف.غفاری
هدایت شده از کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
دنیای با حضور تو دنیای دیگری است
روز طلوع سبز تو فردای دیگری است
بوی بهشت می وزد از کوچه باغ ها
خاک زمین بهاری گلهای دیگری است
گل های مریم از گل نرگس معطرند
عیسی اسیر نام مسیحای دیگری است
دیگر زمان ازاین همه تکرارخسته است
تاریخ بیقرار قضایای دیگری است
فردای بی تو باز شبی از سیاهی است
فردای با تو روز به معنای دیگری است
با هر غروب جمعه دلم زار می زند
چشم انتظارجمعه ی زیبای دیگری است
⛅أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج⛅
مقام عرشی حضرتزهرا_14.mp3
14.24M
#مقام_عرشی_حضرت_زهرا "س ۱۴
✨ در اخباری که جبرئیل بر "حضرت زهرا" سلاماللهعلیها از اتفاقات آیندهی جهان، وحی نمودند، و امروز در کتاب "مصحف فاطمه س" جمعآوری شده؛
مسئلهی انقلابی در شرق، که مقدمهساز انقلاب جهانی حضرت مهدی "عج" است، آمده است!
✦ این مسئله را چگونه ثابت میکنید؟
#استاد_شجاعی 🎤
📚 خمس خانه مورد نیاز
💠 سؤال: شخصی #مسکن_مورد نیاز را تهیه نموده ولی نمی تواند در آن سکونت کند، و یا مدتی آن را #اجاره داده است، سپس از سکونت در آن منصرف می شود و آن را می فروشد، بر فرض که در این مدت، #سال_خمسی بر آن گذشته باشد، حکم خمس آن چگونه است؟
✅ جواب: سکونت شرط نیست و همین که مورد نیاز و در #شأن او باشد، با گذشت سال خمسی بر آن، #مؤونه محسوب شده و #خمس ندارد حتی اگر پس از فروش باشد.
#احکام_خمس #خمس_خانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ حال خوب
تقدیم عزیزان
آقا سلام⚘⚘⚘
☄✨داستان امشب ✨☄
*راحت آبرو نبرید...*
یکی کارناکرده راآبرو می برد
یکی هم گنه کرده راآبرو میخرد
زمانی در بچگی باغ انار بزرگی داشتيم
اواخر شهريور بود، همه فاميل اونجا جمع بودن .اون روز تعداد زيادي از كارگران بومي در باغ ما جمع شده بودن براي برداشت انار، ما بچه ها هم طبق معمول مشغول بازي كردن و خوش گذروندن بوديم! بزرگترين تفريح ما در اين باغ، بازي گرگم به هوا بود اونم بخاطر درختان زياد انار و ديگر ميوه ها و بوته اي انگوري كه در اين باغ وجود داشت، بعضی وقتا ميتونستي، ساعت ها قائم شی، بدون اينكه كسی بتونه پيدات كنه! بعد از نهار بود كه تصميم به بازي گرفتيم، من زير يكی از اين درختان قايم شده بودم كه ديدم يكی از كارگراي جوونتر، در حالی كه كيسه سنگينی پر از انار در دست داشت، نگاهی به اطرافش انداخت و وقتی كه مطمئن شد كه كسی اونجا نيست، شروع به كندن چاله اي كرد و بعد هم كيسه انارها رو اونجا گذاشت و دوباره اين چاله رو با خاك پوشوند، دهاتی ها اون زمان وضعشون خيلی اسفناك بود و با همين چند تا انار دزدي، هم دلشون خوش بود!با خودم گفتم، انارهاي مارو ميدزي! صبر كن بلايي سرت بيارم كه ديگه از اين غلطا نكنی، بدون اينكه خودمو به اون شخص نشون بدم به بازي كردن ادامه دادم، به هيچ كس هم چيزي در اين مورد نگفتم!غروب كه همه كار گرها جمع شده بودن و ميخواستن مزدشنو از بابا بگيرن، من هم اونجا بودم، نوبت رسيد به كارگري كه انارها رو زير خاك قايم كرده بود، پدر در حال دادن پول به اين شخص بود كه من با غرور زياد با صداي بلند گفتم: بابا من ديدم كه علي اصغر، انارها رو دزديد و زير خاك قايم كرد! جاشم میتونم به همه نشون بدم، اين كارگر دزده و شما نبايد بهش پول بدين!پدر خدا بيامرز ما، هيچوقت در عمرش دستشو رو كسی بلند نكرده بود، برگشت به طرف من، نگاهی به من كرد، همه منتظر عكس العمل پدر بودن، بابا اومد پيشم و بدون اينكه حرفی بزنه، یه سيلی زد تو صورتم و گفت برو دهنتو آب بكش، من خودم به علی اصغر گفته بودم، انارها رو اونجا چال كنه، واسه زمستون! بعدشم رفت پيش علی اصغر، گفت شما ببخشش، بچس اشتباه كرد، پولشو بهش داد، 20 تومان هم گذاشت روش، گفت اينم بخاطر زحمت اضافت! من گريه كنان رفتم تو اطاق، ديگم بيرون نيومدم!كارگرا كه رفتن، بابا اومد پيشم، صورت منو بوسيد، گفت ميخواستم ازت عذر خواهی كنم! اما اين، تو زندگيت هيچوقت يادت نره كه هيچوقت با آبروي كسی بازي نكنی... علی اصغر كار بسيار ناشايستي كرده اما بردن آبروي انسانی جلو فاميل و در و همسايه، از كار اونم زشت تره!شب علی اصغر اومد سرشو انداخته پايين بود و واستاده بود پشت در، كيسه اي دستش بود گفت اينو بده به حاج آقا بگو از گناه من بگذره!كيسه رو که بابام بازش كرد، ديديم كيسه اي كه چال كرده بود توشه، به اضافه همه پولايي كه بابا بهش داده بود...
*امام علی (علیه السلام) به مالک اشتر:
ای مالک!
اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش مکن شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی*
ارزش سکوت
علامه حسن زاده آملی:
تا دهان بسته نشود دل باز نمیشود و تا عبدالله نشوی عندالله نشوی آنگاه از انسان اگر سَر برود, سِر نرود . . . !
☄✨☄✨☄✨☄✨☄
هدایت شده از کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
کتاب #حجره_پریا نوشته #محمد_رضا حدادپور_جهرمی
" داستان اختصاصی از حال و هوای _طلاب_خواهر "
🔺 دغدغه و طوفان علمی و مجازی هفت دختر طلبه باسواد و گمنام علیه گروه های آتئیستی و برنامه سازمان میت ترکیه بر علیه آن هفت دختر
🔺 مجموعه حاضر، بیان مجاهدت و جدیت عالمانه نسل سومی های دانش آموحته حوزه های علمیه خواهران است که در راه مبارزه با ملحدان فعال در فضای مجازی ایران، قدم گذاشته و با علم و توسل و تذکر و توجه به رسالت طلبگی خویش عمل کردند
۲۶۵ صفحه| ۲۴۰۰۰ تومان
قیمت با تخفیف: ۲۲۰۰۰ تومان
👤خرید از طریق ایتا👇
@esmaeeil_313
هدایت شده از کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
1_581818263.mp3
2.26M
سخنان حضرت آقا درمورد کتابخوانی
@achegan