eitaa logo
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
119 دنبال‌کننده
18هزار عکس
6.3هزار ویدیو
149 فایل
کپی فقط با صلوات برای سلامتی و ظهور امام زمان عج ارتباط با ادمین: @GAFKTH
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ بہ رسم با ادبان احتـرام اضافہ ڪنیم براے عـرض ارادٺ قیـام اضافہ ڪنیم بہ سمٺ حضرٺ خم شویم همہ بہ ذڪرصبح ڪمےهم اضافہ ڪنیم 🥀 🖤
جزء29-سورة مدثر -74.pdf
96K
👆👆👆 📚 موضوع: تأويلات سوره مدّثر جزء ٢٩ 📖 تعداد صفحات :3⃣
③①③ ◾️🚩◾️ 🍃اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن ♻️یافاطِرُ بِحَقِّ فاطمة 🍃آمین یا رَبَّ العالَمین 〰🏴〰🏴〰
پدر، عشق و پسر ناشر:کتاب نیستان نویسنده:سید مهدی شجاعی معرفی کتاب پدر، عشق و پسر فرازهایی از زندگی حضرت علی اکبر بن الحسین علیه السلام به تصویر کشیده می شود. وقایع از زاویه ی اول شخص و از زبان اسب آن حضرت «عقاب» روایت می شود و مخاطب راوی در داستان، لیلی بنت ابی مرّه مادر گرامی حضرت علی اکبر (ع) است. فصول کتاب با عنوان «مجلس» نامگذاری شده و داستان متشکل از ده است که در هر مجلس، عقاب با زبانی عاطفی و دلنشین، صحنه ای از زندگی حضرت علی اکبر (ع) را روایت می کند و مجالس پایانی، به شهادت حضرتش در کربلا اختصاص دارد. گفتنی است که هر برش از زندگی حضرت که در مجالس ده گانه نمایانده می شود، در انتهای هر مجلس به گونه ای به واقعه ی کربلا مربوط و منتسب می شود و بدین ترتیب، تمام مجالس رنگ عاشورایی خود را حفظ می کند. داستان از چگونگی رسیدن عقاب به حضرت علی اکبر (ع) شروع می شود و مجلس دوم تصویری از ولادت آن حضرت ارائه می دهد. مجالس بعدی به ماجراهای پیشنهاد امان از سوی سپاه عمر سعد به حضرت، سقایت ایشان برای اهل خیام قبل از حضرت عباس، صحنه های پوشاندن لباس رزم و راهی کردنشان به میدان توسط امام و … در انتهای کتاب، منابعی که نکات تاریخی از آنها استخراج و در متن داستان پرورانده شده، آمده است. گزیده عجیب بود رابطه میان این پدر و پسر. من گمان نمی کنم در تمام عالم، میان یک پدر و پسر، این همه تعلق، این همه عشق، این همه انس و این همه ارادت حاکم باشد. من همیشه مبهوت این رابطه ام. گاهی احساس می کردم که رابطه ی حسین با علی اکبر فقط رابطه ی یک پدر با پسر
امام باقر علیه سلام : ❤️اگر مردم میدانستندکه چه فضیلتی در زیارت حسین سلام الله علیه است ؛ از شوق جان میسپردند و نفسشان از حسرت و اندوه قطع میشد. 🍃📚منبع : وسایل الشیعه ؛۱۴/۴۵۳
❤️راه تحصیل قوت قلب💞 👌اگر عمیقا به قدرت و مهربانی خدا ایمان داشته باشیم قوی می شویم و قوت قلب پیدا می کنیم.💯 ♻️کسی که قوت قلب داشته باشد،نه تنها دیگران نمی توانند او را بترسانند❌ بلکه از او خواهند ترسید و امواج قدرت روحی او که ناشی از قدرت خداست موجب می‌شود از او حساب ببرند.✅ 🌴 استاد پناهیان 🌴
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ 🛑 خلقت انسان در رنج و سختی- بخش دوم «لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ» (بلد/۱) (ای رسول الله‌) قسم نمی‌‌خورم به اين شهر، شهری که «وَأَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ» (بلد/۲) شهری که آزار و شکنجه تو در آن حلال است، من به مکه قسم نمی‌خورم چون اذيتت کردند، مردم مکه اهانت تو را حلال می‌‌دانستند پس به شهری که اهانت تو را حلال می‌‌دانستند من قسم نمی‌خورم... «وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ» (بلد/۳) قسم به پدر و قسم به پسر، به آدم و به فرزندان آدم قسم «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَد» (بلد/۴) همانا که خلقت انسان در رنج و سختی است... انتظار نداشته باشید که در دنيا به شما خوش بگذرد، در دنيا هيچکس خوش نيست، در این دنیا آب خوش از گلوی کسی پايين نمی‌رود، آنهائی هم که در ظاهر از نعمتهای دنیوی برخوردارند اکثراً نقمت است تا نعمت، البته درک مفهوم این آیه کار هر کسی نیست، اگر مردم فقط همین آیه را عمیقاً درک می کردند زندگی در دنیا خیلی برایشان قابل تحمل تر می‌‌شد، دنیا محل عیش و نوش و عشرتکده نیست، حالا ممکنه این سؤال پیش بیاید که چرا پس بعضی‌ها در رفاه کامل هستند و هیچ رنج و مصیبتی ندارند؟ قرآن می‌فرماید دنیا سرای آزمایش است: «إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلىَ الْأَرْضِ زِينَةً لهََّا لِنَبْلُوَهُمْ أَيهُُّمْ أَحْسَنُ عَمَلا» (هود/۶۰) در حقيقت، ما آن چه را كه بر زمين است، زيورى براى آن قرار داديم، تا آنان را بيازماييم كه كدام یک از ايشان نيكوكارترند... خداوند ضمن اشاره به فریبنده بودن دنیا، آن را مایه امتحان بشر شمرده‌اند... خداوند، نعمت هائی را که به کفار عطا کرده، مایه آزمایش آنها تلقی نموده است... ❌ این بحث ان شاء الله ادامه دارد وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى نگارشات
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ 🛑 خلقت انسان در رنج و سختی- بخش اول ⛔️ فولاد آبدیده آب و آتش می‌خواهد و پتک و ضربه‌های پی ‌در پی ❌ «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَد» (بلد/۴) همانا که خلقت انسان در رنج و سختی است ❌ در کارگاه آهنگران فولاد خام تبدیل به خنجر بران می‌شود، اول آهن را به اندازه‌‌ای حرارت می‌دهند تا از شدت حرارت سرخ شود، بعد با پتک پشت سر هم به آن ضربه می‌زنند، تا این که آهن شکل بگیرد، بعد آن را در تشت آب سرد فرو می‌کنند، فولاد به خاطر آن گرما و ضربه‌های پتک و این تغییر ناگهانی دما، محکم می‌شود، تبدیل به فولاد می‌شود، گاهی آهن ناخالصی دارد، بعد از دادن حرارت، ضربات پتک و آب سرد، می‌شکند، یکدست نمی‌شود، آهنی تبدیل به فولاد می‌شود که ناخالصی نداشته باشد، تحمل آن همه سختیها را داشته باشد... کوير مردم سخت کوش تربیت می‌کند، روستا مردم قوی پرورش می‌دهد، چون امکانات شهری‌ها رو ندارند، طبعاً سختی بیشتری تحمل می‌کنند، خانواده‌های فقیر ساکن کویر و روستا که با سختی و مشقت کار کرده‌اند و تحصیل کرده‌اند، وفاداری و پايداری بيشتری نسبت به افراد عادی در سختیها از خود نشان می‌دهند... ❌ اگر کسی بیاید وسط خیابان شلوغ و شروع کند به نرمش و ورزش کردن، همه می‌گویند دیوانه شده، تعجب می‌کنند، اما اگر همین شخص در ورزشگاه ورزش کند هیچ کس تعجب نمی‌کند، چون ورزشگاه جای ورزش کردن است، دنیا هم محل رنج و سختی است، اگر کسی این را درک کند، در مواجهه با سختی‌ها ناراحت نمی‌شود... ❌ این بحث ان شاء الله ادامه دارد وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى نگارشات
📌تاریخ مشروطه(دغدغه مهم رهبری) 😇به زبان ساده+تحلیل درست و قوی💪 🔴قسمت چهل و پنجم5⃣4⃣ ؟🤔 متحصنین عرایض📜 خود را به مظفرالدین شاه فرستادند: 1-آقایان روحانی از تحصن برگردند چون امانات ما دست آنهاست. 2-عدالتخانه🏢برقرار شود. 3-امنیت برقرار شود. عین الدوله هم چند جواب مسخره به این عرایض داد و به درخواست مردم توجهی نکرد😤
📌تاریخ مشروطه(دغدغه مهم رهبری) 😇به زبان ساده+تحلیل درست و قوی💪 🔴قسمت چهل و ششم6⃣4⃣ 🤔 در قضیه ی سفارت انگلستان،تجار می آمدند و بین مردم👥پول خرج می کردند که این پول ها💵را به زنان و بچه های خودتان برسانید.اینگونه مردم را فریب می دادند. در همین حین زن 🧕ناشناسی دم سفارت خانه آمد و به حاج محمدتقی بنکدار یک دسته اسکناس داد و گفت که آن راخرج متحصنین کن اما آن زن نه خودش را معرفی کرد و نه حتی قبضی 📄گرفت و اصلا مشخص نشد که او کیست.
📚 💌 📝 📅 قسمت : خدای رحمان من - حسنا! منم امروز یه کاری کردم. می دونم حق نداشتم یه طرفه تصمیم بگیرم ... قدرت توضیح دادنش رو هم ندارم ... اما، تمام پولی رو که برای ماه عسل گذاشته بودم ... دیگه ندارمش ... . به زحمت آب دهنم رو قورت دادم ... خنده اش گرفت ... شوخی می کنی؟ ... یه کم که بهم نگاه کرد، خنده اش کور شد ... شوخی نمی کنی ... - چرا استنلی؟ ... چی شد که همه اش رو خرج کردی؟ . ملتمسانه بهش نگاه می کردم ... سرم رو پایین انداختم و گفتم: حسنا، یه قولی بهم بده ... هیچ وقت سوالی نکن که مجبور بشم بهت دروغ بگم ... مکث عمیقی کرد ... شنیدنش سخت تره یا گفتنش؟ . - برای من گفتنش ... خیلی سخته ... اما نمی دونم شنیدنش چقدر سخته ... بدجور بغض گلوش رو گرفته بود ... پس تو هم بهم یه قولی بده ... هرگز کاری نکن که مجبور بشی به خاطرش دروغ بگی ... کاری که شنیدنش از گفتنش سخت تر باشه ... به زحمت بغضش رو قورت داد ... با چشم هایی که برای گریه کردن منتظر یه پخ بود، خندید و گفت: فعلا به هیچ کسی نمیگیم ماه عسل جایی نمیریم ... تا بعد خدا بزرگه... اون شب تا صبح توی مسجد موندم ... توی تاریکی نشسته بودم ... - خدایا! من به حرفت گوش کردم ... خیلی سخت و دردناک بود ... اما از کاری که کردم پشیمون نیستم ... کمترین کاری بود که در ازای رحمت و لطفت نسبت به خودم، می تونستم انجام بدم ... اما نمی دونم چرا دلم شکسته ... خدایا! من رو ببخش که اطاعت دستورت بر من سخت شده بود ... به قلب من قدرت بده و از رحمت بی کرانت به حسنا بده و یاریش کن ... به ما کمک کن تا من رو ببخشه ... و به قلبش آرامش بده ...
📚 💌 📝 📅 قسمت : ما شاء الله نمی دونستم چطور باید رفتار کنم ... رفتار مسلمان ها رو با همسران شون دیده بودم اما اینو هم یاد گرفته بودم که بین بیرون و داخل از منزل فرقی هست ... اون اولین خانواده من بود ... کسی که با تمام وجود می خواستم تا ابد با من باشه ... خیلی می ترسیدم ... نکنه حرفی بزنم یا کاری بکنم که محبتش رو از دست بدم ... بالاخره مراسم شروع شد ... بچه ها کل مسجد و فضای سبز جلوش رو چراغونی کردن ... چند نفر هم به عنوان هدیه، گل آرایی کرده بودند ... هر کسی یه گوشه ای از کار رو گرفته بود ... عروس با لباس سفیدش وارد مسجد شد ... کنارم نشست... و خوندن خطبه شروع شد ... . همه میومدن سمتم ... تبریک می گفتن و مصافحه می کردن ... هرگز احساس اون لحظاتم رو فراموش نمی کنم ... بودن در کنار افرادی که شاید هیچ کدوم خانواده من نبودند اما واقعا برادران من بودند ... حتی اگر در پس این دنیا، دنیایی نبود ... حتی اگر بهشتی وجود نداشت ... قطعا اونجا بهشت بود و من در میان بهشت زندگی می کردم ... . دورم که کمی خلوت شد، حاجی بهم نزدیک شد... دست کرد توی جیبش و یه پاکت در آورد ... داد دستم و گفت: شرمنده که به اندازه سخاوتت نبود ... پیشانیم رو بوسید و گفت ... ماشاء الله ... گیج می خوردم ... دست کردم توی پاکت ... دو تا بلیط هواپیما و رسید رزرو یک هفته ای هتل بود ... .
📚 💌 📝 📅 قسمت : تو رحمت خدایی اولین صبح زندگی مشترک مون ... بعد از نماز صبح، رفته بود توی آشپزخونه و داشت با وجد و ذوق خاصی صبحانه آماده می کرد ... گل های تازه ای رو که از دیشب مونده بود رو با سلیقه مرتب می کرد و توی گلدون می گذاشت ... من ایستاده بودم و نگاهش می کردم ... حس داشتن خانواده ... همسری که دوستم داشت ... مهم نبود اون صبحانه چی بود، مهم نبود اون گل ها زیبا می شدن یا نه ... چه چیزی از محبت و اشتیاق اون باارزش تر بود ... . بهش نگاه می کردم ... رنجی که تمام این سال ها کشیده بودم هنوز جلوی چشم هام بود ... حسنا و عشقش هدیه خدا به من بود ... بیشتر انسان هایی که زندگی هایی عادی داشتند، قدرت دیدن و درک این نعمت ها رو نداشتند اما من، خیلی خوب می فهمیدم و حس می کردم ... من رو که دید با خوشحالی سمتم دوید و دستم رو گرفت ... چه به موقع پاشدی. یه صبحانه عالی درست کردم ... صندلی رو برام عقب کشید ... با اشتیاق خاصی غذاها رو جلوی من میزاشت ... با خنده گفت: فقط مواظب انگشت هات باش ... من هنوز بخیه زدن یاد نگرفتم ... با اولین لقمه غذا، ناخودآگاه ... اشک از چشمم پایین اومد... بیش از 30 سال از زندگی من می گذشت ... و من برای اولین بار، طعم خالص عشق رو احساس می کردم ... حسنا با تعجب و نگرانی به من نگاه می کرد ... استنلی چی شده؟ ... چه اتفاقی افتاد؟ ... من کاری کردم؟ ... سعی می کردم خودم رو کنترل کنم اما فایده نداشت ... احساس و اشک ها به اختیار من نبودن ... . با چشم های خیس از اشک بهش نگاه می کردم ... به زحمت برای چند لحظه خودم رو کنترل کردم ... - حسنا، تا امروز ... هرگز... تا این حد ... لطف و رحمت خدا رو حس نکرده بودم ... تمام زندگیم ... این زندگی ... تو رحمت خدایی حسنا ... دیگه نتونستم ادامه بدم ... حسنا هم گریه اش گرفته بود... بلند شد و سر من رو توی بغلش گرفت ... دیگه اختیاری برای کنترل اشک هام نداشتم ... .
📚 💌 📝 📅 قسمت و آخر: خوشبخت ترین مرد دنیا قصد داشتم برم دانشگاه ... با جدیت کار می کردم تا بتونم از پس هزینه ها و مخارج دانشگاه بربیام که خدا اولین فرزندم رو به من داد ... من تجربه پدر داشتن رو نداشتم ... مادر سالم و خوبی هم نداشتم ... برای همین خیلی از بچه دار شدن می ترسیدم ... اما امروز خوشحال و شاکرم ... و خدا رو به خاطر وجود هر سه فرزندم شکر می کنم ... من نتونستم برم دانشگاه چون مجبور بودم پول اجاره خونه و مکانیکی، خرج بچه ها، قبض ها و رسیدها، پول بیمه و ... بدم ... . مجبورم برای تحصیل بچه ها و دانشگاه شون از الان، پول کنار بگذارم ... چون دوست دارم بچه هام درس بخونن و زندگی خوبی برای خودشون بسازن ... . زندگی و داشتن یک مسئولیت بزرگ به عنوان مرد خانواده و یک پدر واقعا سخته ... اما من آرامم ... قلب و روح من با وجود همه این فراز و نشیب ها در آرامشه ... من و همسرم، هر دو کار می کنیم ... و با هم از بچه ها مراقبت می کنیم ... وقتی همسرم از سر کار برمی گرده ... با وجود خستگی، میره سراغ بچه ها ... برای اونها وقت می گذاره و با اونها بازی می کنه ... . من به جای لم دادن روی مبل و تلوزیون دیدن ... می ایستم و ساعت ها به اونها نگاه می کنم ... و بعد از خودم می پرسم: استنلی، آیا توی این دنیا کسی هست که از تو خوشبخت تر باشه؟ ... و این جواب منه ... نه ... هیچ مردی خوشبخت تر از من نیست ... اتحاد، عدالت، خودباوری ... من خودم رو باور کردم و با خدای خودم متحد شدم تا در راه برآورده کردن عدالت حقیقی و اسلام قدم بردارم ... و باور دارم هیچ مردی خوشبخت تر از من نیست . پایان
همراهان گرامی و محترم سلام علیکم و رحمة الله به لطف خدا این داستان رو هم در کنار شما خوندم و از خوندنش واقعاً لذت بردم! حقیقتاً وقتی انسان خودش رو به معنای حقیقی به خدای عزیز و مهربان بسپره، هرگز خدا رهاش نمی کنه و بهترین چیزها رو براش مقدر می کنه! یاد حدیثی از حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها افتادم که براتون نقل می کنم: ☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹 قالت فاطمة الزهراء سلام الله علیها: «مَنْ أصعَدَ الی اللهِ خالِصَ عبادَتهِ اهبطَ اللهُ لَهُ افضَلَ مصلَحَتِه» حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها می فرمایند: «هر کسی عبادت خالصانه خود را به درگاه خدا فرا برد، خداوند عزّوجلّ بهترین کارى را که به صلاح اوست برایش فرو فرستد.» (بحارالانوار، مجلسی، ج67، ص249) ☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹 و وای به حال من و بدا به حال من که این ها رو و درستی این فرمایشات رو قبول دارم ولی ایمان بهشون ندارم و این ها رو به عنوان اصول زندگیم در نظر نگرفتم! قبول دارم که 14 معصوم علیهم صلوات الله اجمعین الگوی عملی زندگیم هستن، ولی باز هم عملاً این انوار مقدسه رو الگو قرار نمی دم و ازشون تبعیت نمی کنم! بیاید برای همدیگه دعا کنیم تا خداوند بهمون رحم کنه و توفیق پیروی عملی از این بزرگواران رو بهمون عطا کنه! 📣اما یک مطلب و پاسخ به یک سوال: مطلع شدم برای بعضی از همکاران این سوال پیش اومده که آیا مطالب منتشره در کانال با اطلاع و رضایت صاحب اثر هست یا نه؟ 📝 طبیعتاً وقتی بخوایم قدمی در راه رضای خدا برداریم همه چیزش باید درست و اصولی و طبق قواعد و قوانین الهی باشه که از جمله اون ها «حق مالکیت معنوی» اثر هست! یعنی باید هم در هدف، هم در وسیله و هم در روش باید خدا رو در نظر گرفت. همونطور قبلا خدمتتون عرض شد، نویسنده آثار این داستان ها رو شخصاً در اینترنت منتشر می فرمودند و این یعنی انتشار عمومی؛ الان هم که ان شاء الله در اعلی علیین با اولیاء الهی محشورند طبیعتاً هر چی که این محتواهای ارزشمند به رویت افراد بیشتری برسه و به مدد روح نورانی ایشون افراد بیشتری متاثر بشن و قدمی به خدا نزدیکتر بشن، بر علو درجات اون شهید عزیز، افزوده می شه. تا بحال هم حقیر مطلبی دال بر اینکه بازماندگانشون اعلام عدم رضایت کرده باشن از انتشار این مطالب ندیدم و بعید هم می دونم همچین اتفاقی بیفته! در عین حال، ما عالم الغیب و الشهادة نیستیم! اگه شخصی از بزرگواران همراه، مطلبی در این خصوص پیدا کردن، ممنون می شم که حتماً بهم اطلاع بدن تا تکلیفمون رو انجام بدیم!
کتاب صوتی " حماسه حسینی " اثر استاد مرتضی مطهری بصورت با صدای تولید رادیو سراسری
✍آیت الله بهجت(ره) آیا حضرت صاحب عجل الله تعالی فرجه الشریف که از دست دشمن‏‌ها در پشت پرده‏ غیبت است، از دوستانش هم غافل است که هر چه بر سرشان آمد، آمد؟ این خیال ها از ضعف ایمان است. آیا میشود که حضرت جهت حقانیت مذهب را تقویت و تأیید نکند؟ خدا میداند آن حضرت تا به حال چه کرده و چه می کند. 🔺 چقدر فرق است بین کسی که او را «عَینُ الله‏ الناظِرَة؛ چشم بینای خدا»، و این مجلس ما را در محضر او میداند، و یقین دارد که حدود و اندازه‏ همه‏ کلمات و... نزد آن حضرت از واضحات است، و کسی که چنین فکر نمیکند... 📚 در محضر بهجت، ج۳، ص۲۷۶
💠رمان لاجورد پیرامون شهید لاجوردی بزرگمردی که کمتر شناسانده شد و خواندن این رمان شاید هم ما را با این شهید و جلادانشان آشنا کند و هم باعث شود پولاد مردانی مثل شهید لاجوردی شویم... ✅✅✅این کتاب را از چند باب خدمتتان معرفی می کنیم اول از باب شخصیت اول کتاب که شخصیتی واقعا با ابعاد برجسته است... دوم از این باب که وقایع دهه60از اهمیت بالایی در تاریخ انقلاب برخواردار بودند و یکی از موثرترین اشخاص در این وقایع بی شک شهید لاجوردی بود خصوصا با تعبیر رهبری که ایشان ذره ای منحرف نشد... سوم رمان تاریخی چیزی فراتر از تاریخ دارد و آن هم اینکه عبرت را در کامتان جرعه جرعه می ریزد ✍️📗 اما در مورد کتاب: رمان254 صفحه ای لاجورد به نویسندگی اکرم صادقی روایت‌گر بخشی از زندگی شهید اسدالله لاجوردی است. ❌لاجورد، ماجرای ورود یک جوان به زندان اوین است. او که از اعضای سازمان مجاهدین خلق است با اسدالله لاجوردی روبرو می‌شود و این سرآغاز ماجرای رمان لاجورد است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 💢در طول روز صد صلوات به عجل الله هدیه کنیم... اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا