eitaa logo
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
119 دنبال‌کننده
18هزار عکس
6.3هزار ویدیو
149 فایل
کپی فقط با صلوات برای سلامتی و ظهور امام زمان عج ارتباط با ادمین: @GAFKTH
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✍آیت‌الله بهجت (ره): می‌گوییم: به واجبات می‌پردازیم، مستحبات شد شد، نشد نشد! بابا، این مستحبات است که انسان را به جایی می‌رساند! برای همین، سباع و بهایم (درندگان و چهارپایان؛ مقصود، مأموران رژیم پهلوی) رشوه برای جلوگیری از مستحبات گرفته بودند. مأموریت رضاخان پهلوی این بود که دستگاه روحانیت و روضه‌خوانی را تقریباً تعطیل کند؛ لذا در آن زمان نزد آقا شیخ عبدالکریم حائری رحمه‌اللّه گفته شد: روضه‌خوانی امر مستحبی است، شما با جلوگیری رضاخان از آن مخالفت نکنید. ایشان در جواب فرمودند: بله، مستحب است، اما هزار واجب در آن است! زیرا مجلس روضه فقط روضه‌خوانی نیست؛ بلکه مجلس درس احکام و معارف و عقاید و ترویج مذهب است. 💥خدا می‌داند که چقدر احکام واجب و چه چیزهایی از حالات، سیره و کلمات سیدالشهدا و سایر معصومین علیهم‌السلام در مقدمۀ روضه نقل می‌شود که سبب تقویت دین و موجب افزایش ایمان مردم است. 📚 رحمت واسعه، ص٢٧۴
◾️ امام حسین(ع) 💔 سوگند بہ خدا خون من از جوشش باز نمی ایستد تا خداوند مهدی(ع) را برانگیزد.
✅36 روز تا اربعین چندے سٺ خوراڪم همہ شب گریہ و زارےسٺ از جان و دلِ بے رمقم صبر فرارے سٺ تقویم پُر از ضربدرِ سرخِ جنون شد ڪارِ منِ مشتاق فقط روز شمارے سٺ اربعین ڪربلایم آرزوسٺ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 💌 📝 📅 قسمت : تو کی هستی؟ این بار توی مراسم خواستگاری، حاج آقا هم باهام اومد ... خواسته بودم چیزی در مورد علت اون اتفاق به حسنا نگن... نمی خواستم روی تصمیمش تاثیر بزاره ... حقیقت این بود که خدا به من لطف داشت اما من لایق این لطف نبودم... رفتیم توی حیاط تا با هم صحبت کنیم ... واقعا برام سخت بود اما اون حق داشت که بدونه ... . همه چیز رو خلاصه براش گفتم ... از خانواده ام، سرگذشتم، زندان رفتنم و ... حرفم که تموم شد هنوز سرش پایین بود ... بدجور چهره اش گرفته بود ... سکوت عمیقی بین ما حاکم شد ... اونقدر عمیق و طولانی که کم کم داشت گریه ام می گرفت ... سرش رو آورد بالا و گفت: الان کی هستید؟ ... -یه تعمیرکار که داره درس می خونه بره دانشگاه ... سرم رو پایین انداختم و ادامه دادم ... البته هنوز دبیرستان رو تموم نکردم ... - خانواده انتخاب ما نیست ... پدر و مادر انتخاب ما نیست ... خودتون کی هستید؟ ... الان کی هستید؟ ... . تازه متوجه منظورش شدم ... -یه نفر که سعی می کنه، بنده خدا باشه و تمام تلاشش رو می کنه تا درست زندگی کنه ... دوباره مکثی کرد و گفت: تا وقتی که این آدم، تلاشش رو می کنه؛ جواب منم مثبته ... از خوشحالی گریه ام گرفته بود ... قرار شد یه مراسم ساده توی مسجد بگیریم و بعدش بریم ماه عسل ... من پول زیادی نداشتم ... البته این پیشنهاد حسنا بود ... . چند روز بعد داشتیم لیست دعوت می نوشتیم ... مادر حسنا واقعا خانم مهربانی بود ... همین طور که مشغول بودیم یا تعجب پرسید: شما جز حاج آقا و خانواده اش، و خانواده حنیف هیچ دعوتی دیگه ای نداری؟ ...
📚 💌 📝 📅 قسمت : مادر برای اولین بار، بعد از 17سال، یاد مادرم افتادم ... اون شب، تمام مدت چهره اش جلوی چشمم بود ... پیداش کردم ... 60 سالش شده بود اما چهره اش خیلی پیر نشونش می داد ... کنار خیابون گدایی می کرد ... با دیدنش، تمام خاطراتم تکرار شد ... مادری که هرگز دست نوازش به سرم نکشیده بود ... یک بار تولدم رو بهم تبریک نگفته بود ... یک غذای گرم برای من درست نکرده بود ... حالا دیگه حتی من رو به یاد هم نداشت ... اونقدر مشروب خورده بود که مغزش از بین رفته بود ... . تا فهمید دارم نگاهش می کنم از جا بلند شد و با سرعت اومد طرفم ... لباسم رو گرفت و گفت ... پسر جوون، یه کمکی بهم بکن ... نگام نکن الان زشتم یه زمانی برای خودم قشنگ بودم ... اینها رو می گفت و برام ادا در میاورد تا نظرم رو جلب کنه و بهش کمک کنم ... به زحمت می تونستم نگاهش کنم ... بغض و درد راه گلوم رو گرفته بود ... به خودم گفتم: تو یه احمقی استنلی، با خودت چی فکر کردی که اومدی دنبالش ... . اومدم برم دوباره لباسم رو چسبید ... لباسم رو از توی مشتش بیرون کشیدم و یه 10 دلاری بهش دادم ... از خوشحالی بالا و پایین می پرید و تشکر می کرد ... . گریه ام گرفته بود ... هنوز چند قدمی ازش دور نشده بودم که یاد آیه قرآن افتادم ... و به پدر و مادر خود نیکی کنید ... همون جا نشستم کنار خیابون ... سرم رو گرفته بودم توی دست هام و با صدای بلند گریه می کردم ... . اومد طرفم ... روی سرم دست می کشید و می گفت: پسر قشنگ چرا گریه می کنی؟ گریه نکن. گریه نکن ... سرم رو آوردم بالا ... زل زدم توی چشم هاش ... چقدر گذشت؛ نمی دونم ... بلند شدم دستش رو گرفتم و گفتم: می خوای ببرمت یه جای خوب؟
📚 💌 📝 📅 قسمت : پسر قشنگ دستش رو گرفتم و بردم سوار ماشینش کردم ... تمام روز رو دنبال یه خانه سالمندان گشتم ... یه جای مناسب و خوب که از پس قیمت و هزینه هاش بربیام ... بالاخره پذیرشش رو گرفتم و بستریش کردم ... با خوشحالی، 10 دلاریش رو دستش گرفته بود و به همه نشون می داد ... اینو پسر قشنگ بهم داده ... پسر قشنگ بهم داده ... دیگه نمی تونستم خودم رو کنترل کنم و اونجا بایستم ... زدم بیرون ... سوار ماشین که شدم از شدت ناراحتی دندون هام روی هم صدا می داد ... . - تمام عمرت یه بار هم بهم نگفتی پسرم ... یه بار با محبت صدام نکردی ... حالا که ... بهم میگی پسر قشنگ ... نماز مغرب رسیدم مسجد ... اومدم سوئیچ رو پس بدم که حسنا من رو دید ... با خوشحالی دوید سمتم ... خیلی کلافه بودم ... یهو حواسم جمع شد ... خدایا! پولی رو که به خانه سالمندان دادم پولی بود که می خواستم باهاش حسنا رو ماه عسل ببرم ... نفسم بند اومد ... . حسنا با خوشحالی از روزش برام تعریف می کرد ... دانشگاه و اتفاقاتی که براش افتاده بود ... منم ناخودآگاه، روز اون رو با روز خودم مقایسه می کردم ... و مونده بودم چی بهش بگم ... چطور بگم چه بلایی سر پول هام اومده؟ ... . چاره ای نبود ... توکل کردم و گفتم ... . با ما همراه باشید
✅ امام حسین (علیه‌السلام) به محض ورودشان به سرزمین کربلا، مناطق وسیعی از این زمین‌ها به نام غاضریه و نینوا را، از مردم اطراف به قیمت ۶۰۰۰۰ درهم خریداری کردند سپس همه زمین‌های خریداری شده را به آنها بخشیدند به این شرط آنکه: زائرین را به قبر حضرت راهنمایی کنند. کسانی که به زیارت حضرتش می‌آیند تا ۳ روز از آنها پذیرایی کنند،لذا کربلا و اطراف آن، ملکِ شخصیِ امام حسین عليه‌السلام می‌باشد. 📚 منبع: معالی السبطین،ص۴۰۳ (به نقل از المنتخب طریحی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شـهیداטּ را بہ نورے ناب شوییم دروטּ چشمہ ے مهتاب شوییم شـهیداטּ همچو آب چشمہ پاڪند شگفتا آب را با آب شوییم باز آئینہ، آب، سینے و چاے و نباٺ باز پنجشنبہ و یاد شهدا با صـلواٺ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫💎خدا چگونه ایمان ما را امتحان می کند❓💎💫 ♻️خدا دائما ایمان بندگان خود را امتحان می کند، تا👈 ایمان با امتحان تقویت بشود. 💯💢 💠اولین روش امتحان ایمان ترساندن از بلاها و مصیبت هاست؛ 👌 🔰هنگامی که از چیزی ترسیدیم باید به یاد مهربانی و قدرت خدا بیفتیم و ایمان خود را تقویت کنیم. 💢💯💢 🔷🔸در این صورت دشواری های امتحانات خدا هم کم خواهد شد. 👌👌 💎علیرضا پناهیان💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❧🔆✧﷽✧🔆❧ 🎴 ✨وقتی پیامبر ﷺ فرمودند: "حسین، کشتی نجات است" کائنات، انگشت تحیر به دندان گرفتند که این کیست که رحمت عالمیان که خودش ختم مهربانی و دلسوزی و دستگیری و هدایتگری و نجات بخشی است، او را کشتی نجات می نامد؟ ◽️و مشتاقانه در انتظار نشستند تا ببینند زمینیان چگونه برای نجات و خوشبختی خود برای رسیدن به این کشتی از یکدیگر سبقت می گیرند. ◽️هیچ مخلوقی در مخیله اش هم نمی گنجید که روزی بیاید که آدمیان نه برای پیوستن به کشتی نجات حسین، بلکه برای تکه تکه کردن پیکر چاک چاک او از هم سبقت بگیرند! ◽️تا آنجا که آن کس هم که شمشیر و نیزه در اختیار نداشت، برای عقب نماندن از این مسابقه ی رذالت و جهالت، با پرتاب سنگی جراحتی بر زخم های حسین بیفزاید!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حسین جانم ڪاسه صبرم شده لبریز از داغ حرم داغدار گنبدم آقا تسلایم بده من مگر چیز زیادے ازتو میخواهم حسین گوشه اے ازصحن زیبایت مراجایم بده عاشقان اهل بیت علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ بہ رسم با ادبان احتـرام اضافہ ڪنیم براے عـرض ارادٺ قیـام اضافہ ڪنیم بہ سمٺ حضرٺ خم شویم همہ بہ ذڪرصبح ڪمےهم اضافہ ڪنیم 🥀 🖤
جزء29-سورة مدثر -74.pdf
96K
👆👆👆 📚 موضوع: تأويلات سوره مدّثر جزء ٢٩ 📖 تعداد صفحات :3⃣
③①③ ◾️🚩◾️ 🍃اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن ♻️یافاطِرُ بِحَقِّ فاطمة 🍃آمین یا رَبَّ العالَمین 〰🏴〰🏴〰
پدر، عشق و پسر ناشر:کتاب نیستان نویسنده:سید مهدی شجاعی معرفی کتاب پدر، عشق و پسر فرازهایی از زندگی حضرت علی اکبر بن الحسین علیه السلام به تصویر کشیده می شود. وقایع از زاویه ی اول شخص و از زبان اسب آن حضرت «عقاب» روایت می شود و مخاطب راوی در داستان، لیلی بنت ابی مرّه مادر گرامی حضرت علی اکبر (ع) است. فصول کتاب با عنوان «مجلس» نامگذاری شده و داستان متشکل از ده است که در هر مجلس، عقاب با زبانی عاطفی و دلنشین، صحنه ای از زندگی حضرت علی اکبر (ع) را روایت می کند و مجالس پایانی، به شهادت حضرتش در کربلا اختصاص دارد. گفتنی است که هر برش از زندگی حضرت که در مجالس ده گانه نمایانده می شود، در انتهای هر مجلس به گونه ای به واقعه ی کربلا مربوط و منتسب می شود و بدین ترتیب، تمام مجالس رنگ عاشورایی خود را حفظ می کند. داستان از چگونگی رسیدن عقاب به حضرت علی اکبر (ع) شروع می شود و مجلس دوم تصویری از ولادت آن حضرت ارائه می دهد. مجالس بعدی به ماجراهای پیشنهاد امان از سوی سپاه عمر سعد به حضرت، سقایت ایشان برای اهل خیام قبل از حضرت عباس، صحنه های پوشاندن لباس رزم و راهی کردنشان به میدان توسط امام و … در انتهای کتاب، منابعی که نکات تاریخی از آنها استخراج و در متن داستان پرورانده شده، آمده است. گزیده عجیب بود رابطه میان این پدر و پسر. من گمان نمی کنم در تمام عالم، میان یک پدر و پسر، این همه تعلق، این همه عشق، این همه انس و این همه ارادت حاکم باشد. من همیشه مبهوت این رابطه ام. گاهی احساس می کردم که رابطه ی حسین با علی اکبر فقط رابطه ی یک پدر با پسر