eitaa logo
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
119 دنبال‌کننده
18هزار عکس
6.3هزار ویدیو
149 فایل
کپی فقط با صلوات برای سلامتی و ظهور امام زمان عج ارتباط با ادمین: @GAFKTH
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شـهیداטּ را بہ نورے ناب شوییم دروטּ چشمہ ے مهتاب شوییم شـهیداטּ همچو آب چشمہ پاڪند شگفتا آب را با آب شوییم باز آئینہ، آب، سینے و چاے و نباٺ باز پنجشنبہ و یاد شهدا با صـلواٺ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫💎خدا چگونه ایمان ما را امتحان می کند❓💎💫 ♻️خدا دائما ایمان بندگان خود را امتحان می کند، تا👈 ایمان با امتحان تقویت بشود. 💯💢 💠اولین روش امتحان ایمان ترساندن از بلاها و مصیبت هاست؛ 👌 🔰هنگامی که از چیزی ترسیدیم باید به یاد مهربانی و قدرت خدا بیفتیم و ایمان خود را تقویت کنیم. 💢💯💢 🔷🔸در این صورت دشواری های امتحانات خدا هم کم خواهد شد. 👌👌 💎علیرضا پناهیان💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❧🔆✧﷽✧🔆❧ 🎴 ✨وقتی پیامبر ﷺ فرمودند: "حسین، کشتی نجات است" کائنات، انگشت تحیر به دندان گرفتند که این کیست که رحمت عالمیان که خودش ختم مهربانی و دلسوزی و دستگیری و هدایتگری و نجات بخشی است، او را کشتی نجات می نامد؟ ◽️و مشتاقانه در انتظار نشستند تا ببینند زمینیان چگونه برای نجات و خوشبختی خود برای رسیدن به این کشتی از یکدیگر سبقت می گیرند. ◽️هیچ مخلوقی در مخیله اش هم نمی گنجید که روزی بیاید که آدمیان نه برای پیوستن به کشتی نجات حسین، بلکه برای تکه تکه کردن پیکر چاک چاک او از هم سبقت بگیرند! ◽️تا آنجا که آن کس هم که شمشیر و نیزه در اختیار نداشت، برای عقب نماندن از این مسابقه ی رذالت و جهالت، با پرتاب سنگی جراحتی بر زخم های حسین بیفزاید!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حسین جانم ڪاسه صبرم شده لبریز از داغ حرم داغدار گنبدم آقا تسلایم بده من مگر چیز زیادے ازتو میخواهم حسین گوشه اے ازصحن زیبایت مراجایم بده عاشقان اهل بیت علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ بہ رسم با ادبان احتـرام اضافہ ڪنیم براے عـرض ارادٺ قیـام اضافہ ڪنیم بہ سمٺ حضرٺ خم شویم همہ بہ ذڪرصبح ڪمےهم اضافہ ڪنیم 🥀 🖤
جزء29-سورة مدثر -74.pdf
96K
👆👆👆 📚 موضوع: تأويلات سوره مدّثر جزء ٢٩ 📖 تعداد صفحات :3⃣
③①③ ◾️🚩◾️ 🍃اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن ♻️یافاطِرُ بِحَقِّ فاطمة 🍃آمین یا رَبَّ العالَمین 〰🏴〰🏴〰
پدر، عشق و پسر ناشر:کتاب نیستان نویسنده:سید مهدی شجاعی معرفی کتاب پدر، عشق و پسر فرازهایی از زندگی حضرت علی اکبر بن الحسین علیه السلام به تصویر کشیده می شود. وقایع از زاویه ی اول شخص و از زبان اسب آن حضرت «عقاب» روایت می شود و مخاطب راوی در داستان، لیلی بنت ابی مرّه مادر گرامی حضرت علی اکبر (ع) است. فصول کتاب با عنوان «مجلس» نامگذاری شده و داستان متشکل از ده است که در هر مجلس، عقاب با زبانی عاطفی و دلنشین، صحنه ای از زندگی حضرت علی اکبر (ع) را روایت می کند و مجالس پایانی، به شهادت حضرتش در کربلا اختصاص دارد. گفتنی است که هر برش از زندگی حضرت که در مجالس ده گانه نمایانده می شود، در انتهای هر مجلس به گونه ای به واقعه ی کربلا مربوط و منتسب می شود و بدین ترتیب، تمام مجالس رنگ عاشورایی خود را حفظ می کند. داستان از چگونگی رسیدن عقاب به حضرت علی اکبر (ع) شروع می شود و مجلس دوم تصویری از ولادت آن حضرت ارائه می دهد. مجالس بعدی به ماجراهای پیشنهاد امان از سوی سپاه عمر سعد به حضرت، سقایت ایشان برای اهل خیام قبل از حضرت عباس، صحنه های پوشاندن لباس رزم و راهی کردنشان به میدان توسط امام و … در انتهای کتاب، منابعی که نکات تاریخی از آنها استخراج و در متن داستان پرورانده شده، آمده است. گزیده عجیب بود رابطه میان این پدر و پسر. من گمان نمی کنم در تمام عالم، میان یک پدر و پسر، این همه تعلق، این همه عشق، این همه انس و این همه ارادت حاکم باشد. من همیشه مبهوت این رابطه ام. گاهی احساس می کردم که رابطه ی حسین با علی اکبر فقط رابطه ی یک پدر با پسر
امام باقر علیه سلام : ❤️اگر مردم میدانستندکه چه فضیلتی در زیارت حسین سلام الله علیه است ؛ از شوق جان میسپردند و نفسشان از حسرت و اندوه قطع میشد. 🍃📚منبع : وسایل الشیعه ؛۱۴/۴۵۳
❤️راه تحصیل قوت قلب💞 👌اگر عمیقا به قدرت و مهربانی خدا ایمان داشته باشیم قوی می شویم و قوت قلب پیدا می کنیم.💯 ♻️کسی که قوت قلب داشته باشد،نه تنها دیگران نمی توانند او را بترسانند❌ بلکه از او خواهند ترسید و امواج قدرت روحی او که ناشی از قدرت خداست موجب می‌شود از او حساب ببرند.✅ 🌴 استاد پناهیان 🌴
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ 🛑 خلقت انسان در رنج و سختی- بخش دوم «لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ» (بلد/۱) (ای رسول الله‌) قسم نمی‌‌خورم به اين شهر، شهری که «وَأَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ» (بلد/۲) شهری که آزار و شکنجه تو در آن حلال است، من به مکه قسم نمی‌خورم چون اذيتت کردند، مردم مکه اهانت تو را حلال می‌‌دانستند پس به شهری که اهانت تو را حلال می‌‌دانستند من قسم نمی‌خورم... «وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ» (بلد/۳) قسم به پدر و قسم به پسر، به آدم و به فرزندان آدم قسم «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَد» (بلد/۴) همانا که خلقت انسان در رنج و سختی است... انتظار نداشته باشید که در دنيا به شما خوش بگذرد، در دنيا هيچکس خوش نيست، در این دنیا آب خوش از گلوی کسی پايين نمی‌رود، آنهائی هم که در ظاهر از نعمتهای دنیوی برخوردارند اکثراً نقمت است تا نعمت، البته درک مفهوم این آیه کار هر کسی نیست، اگر مردم فقط همین آیه را عمیقاً درک می کردند زندگی در دنیا خیلی برایشان قابل تحمل تر می‌‌شد، دنیا محل عیش و نوش و عشرتکده نیست، حالا ممکنه این سؤال پیش بیاید که چرا پس بعضی‌ها در رفاه کامل هستند و هیچ رنج و مصیبتی ندارند؟ قرآن می‌فرماید دنیا سرای آزمایش است: «إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلىَ الْأَرْضِ زِينَةً لهََّا لِنَبْلُوَهُمْ أَيهُُّمْ أَحْسَنُ عَمَلا» (هود/۶۰) در حقيقت، ما آن چه را كه بر زمين است، زيورى براى آن قرار داديم، تا آنان را بيازماييم كه كدام یک از ايشان نيكوكارترند... خداوند ضمن اشاره به فریبنده بودن دنیا، آن را مایه امتحان بشر شمرده‌اند... خداوند، نعمت هائی را که به کفار عطا کرده، مایه آزمایش آنها تلقی نموده است... ❌ این بحث ان شاء الله ادامه دارد وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى نگارشات
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ 🛑 خلقت انسان در رنج و سختی- بخش اول ⛔️ فولاد آبدیده آب و آتش می‌خواهد و پتک و ضربه‌های پی ‌در پی ❌ «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَد» (بلد/۴) همانا که خلقت انسان در رنج و سختی است ❌ در کارگاه آهنگران فولاد خام تبدیل به خنجر بران می‌شود، اول آهن را به اندازه‌‌ای حرارت می‌دهند تا از شدت حرارت سرخ شود، بعد با پتک پشت سر هم به آن ضربه می‌زنند، تا این که آهن شکل بگیرد، بعد آن را در تشت آب سرد فرو می‌کنند، فولاد به خاطر آن گرما و ضربه‌های پتک و این تغییر ناگهانی دما، محکم می‌شود، تبدیل به فولاد می‌شود، گاهی آهن ناخالصی دارد، بعد از دادن حرارت، ضربات پتک و آب سرد، می‌شکند، یکدست نمی‌شود، آهنی تبدیل به فولاد می‌شود که ناخالصی نداشته باشد، تحمل آن همه سختیها را داشته باشد... کوير مردم سخت کوش تربیت می‌کند، روستا مردم قوی پرورش می‌دهد، چون امکانات شهری‌ها رو ندارند، طبعاً سختی بیشتری تحمل می‌کنند، خانواده‌های فقیر ساکن کویر و روستا که با سختی و مشقت کار کرده‌اند و تحصیل کرده‌اند، وفاداری و پايداری بيشتری نسبت به افراد عادی در سختیها از خود نشان می‌دهند... ❌ اگر کسی بیاید وسط خیابان شلوغ و شروع کند به نرمش و ورزش کردن، همه می‌گویند دیوانه شده، تعجب می‌کنند، اما اگر همین شخص در ورزشگاه ورزش کند هیچ کس تعجب نمی‌کند، چون ورزشگاه جای ورزش کردن است، دنیا هم محل رنج و سختی است، اگر کسی این را درک کند، در مواجهه با سختی‌ها ناراحت نمی‌شود... ❌ این بحث ان شاء الله ادامه دارد وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى نگارشات
📌تاریخ مشروطه(دغدغه مهم رهبری) 😇به زبان ساده+تحلیل درست و قوی💪 🔴قسمت چهل و پنجم5⃣4⃣ ؟🤔 متحصنین عرایض📜 خود را به مظفرالدین شاه فرستادند: 1-آقایان روحانی از تحصن برگردند چون امانات ما دست آنهاست. 2-عدالتخانه🏢برقرار شود. 3-امنیت برقرار شود. عین الدوله هم چند جواب مسخره به این عرایض داد و به درخواست مردم توجهی نکرد😤
📌تاریخ مشروطه(دغدغه مهم رهبری) 😇به زبان ساده+تحلیل درست و قوی💪 🔴قسمت چهل و ششم6⃣4⃣ 🤔 در قضیه ی سفارت انگلستان،تجار می آمدند و بین مردم👥پول خرج می کردند که این پول ها💵را به زنان و بچه های خودتان برسانید.اینگونه مردم را فریب می دادند. در همین حین زن 🧕ناشناسی دم سفارت خانه آمد و به حاج محمدتقی بنکدار یک دسته اسکناس داد و گفت که آن راخرج متحصنین کن اما آن زن نه خودش را معرفی کرد و نه حتی قبضی 📄گرفت و اصلا مشخص نشد که او کیست.
📚 💌 📝 📅 قسمت : خدای رحمان من - حسنا! منم امروز یه کاری کردم. می دونم حق نداشتم یه طرفه تصمیم بگیرم ... قدرت توضیح دادنش رو هم ندارم ... اما، تمام پولی رو که برای ماه عسل گذاشته بودم ... دیگه ندارمش ... . به زحمت آب دهنم رو قورت دادم ... خنده اش گرفت ... شوخی می کنی؟ ... یه کم که بهم نگاه کرد، خنده اش کور شد ... شوخی نمی کنی ... - چرا استنلی؟ ... چی شد که همه اش رو خرج کردی؟ . ملتمسانه بهش نگاه می کردم ... سرم رو پایین انداختم و گفتم: حسنا، یه قولی بهم بده ... هیچ وقت سوالی نکن که مجبور بشم بهت دروغ بگم ... مکث عمیقی کرد ... شنیدنش سخت تره یا گفتنش؟ . - برای من گفتنش ... خیلی سخته ... اما نمی دونم شنیدنش چقدر سخته ... بدجور بغض گلوش رو گرفته بود ... پس تو هم بهم یه قولی بده ... هرگز کاری نکن که مجبور بشی به خاطرش دروغ بگی ... کاری که شنیدنش از گفتنش سخت تر باشه ... به زحمت بغضش رو قورت داد ... با چشم هایی که برای گریه کردن منتظر یه پخ بود، خندید و گفت: فعلا به هیچ کسی نمیگیم ماه عسل جایی نمیریم ... تا بعد خدا بزرگه... اون شب تا صبح توی مسجد موندم ... توی تاریکی نشسته بودم ... - خدایا! من به حرفت گوش کردم ... خیلی سخت و دردناک بود ... اما از کاری که کردم پشیمون نیستم ... کمترین کاری بود که در ازای رحمت و لطفت نسبت به خودم، می تونستم انجام بدم ... اما نمی دونم چرا دلم شکسته ... خدایا! من رو ببخش که اطاعت دستورت بر من سخت شده بود ... به قلب من قدرت بده و از رحمت بی کرانت به حسنا بده و یاریش کن ... به ما کمک کن تا من رو ببخشه ... و به قلبش آرامش بده ...
📚 💌 📝 📅 قسمت : ما شاء الله نمی دونستم چطور باید رفتار کنم ... رفتار مسلمان ها رو با همسران شون دیده بودم اما اینو هم یاد گرفته بودم که بین بیرون و داخل از منزل فرقی هست ... اون اولین خانواده من بود ... کسی که با تمام وجود می خواستم تا ابد با من باشه ... خیلی می ترسیدم ... نکنه حرفی بزنم یا کاری بکنم که محبتش رو از دست بدم ... بالاخره مراسم شروع شد ... بچه ها کل مسجد و فضای سبز جلوش رو چراغونی کردن ... چند نفر هم به عنوان هدیه، گل آرایی کرده بودند ... هر کسی یه گوشه ای از کار رو گرفته بود ... عروس با لباس سفیدش وارد مسجد شد ... کنارم نشست... و خوندن خطبه شروع شد ... . همه میومدن سمتم ... تبریک می گفتن و مصافحه می کردن ... هرگز احساس اون لحظاتم رو فراموش نمی کنم ... بودن در کنار افرادی که شاید هیچ کدوم خانواده من نبودند اما واقعا برادران من بودند ... حتی اگر در پس این دنیا، دنیایی نبود ... حتی اگر بهشتی وجود نداشت ... قطعا اونجا بهشت بود و من در میان بهشت زندگی می کردم ... . دورم که کمی خلوت شد، حاجی بهم نزدیک شد... دست کرد توی جیبش و یه پاکت در آورد ... داد دستم و گفت: شرمنده که به اندازه سخاوتت نبود ... پیشانیم رو بوسید و گفت ... ماشاء الله ... گیج می خوردم ... دست کردم توی پاکت ... دو تا بلیط هواپیما و رسید رزرو یک هفته ای هتل بود ... .