eitaa logo
کانال ادبیات جامع دهم، یازدهم و دوازدهم
8.7هزار دنبال‌کننده
186 عکس
439 ویدیو
2.9هزار فایل
تحلیل کتب فارسی ،‌نگارش ،‌علوم و فنون ۱_۲_۳ ,پاسخ به خودارزیابی ها,نمونه سوالات مستمر و ترم https://eitaa.com/adabiyatjame1112 مدیر کانال : فرحناز حسینی @Fhossieni ادمین : @Zahraghadirian (فقط جهت ارسال مطلب برای کانال)
مشاهده در ایتا
دانلود
ی ادبی شعر را بنویسید. ✍ پاسخ 👇 تضاد پخته وخام تشبیه تشبیه فشرده اتش هجر آتش هجر تشبیه اتش فقر مراعات نظیر:در .حلقه جناس اختلافی:بر .در تکرار: ادب واج آرایی:س بیت ۴ پخته شدن ان سوخته :کنایه از با تجربه شدن. خام و پخته :تضاد سوخته. استعاره از عاشق ( آن یکی ) بردر هم تویی. کنایه از همه چیز تو هستی. یا فناشدن در معشوق ت) بیت پایانی را تقطیع هجایی کنید و بنویسید: 📒 تقطیع هجایی مصراع اول: ✍ پاسخ :👇 بان/ گ / زد / یا / رش / ک / بر / در / کی / ست / آن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن :رمل مسدس محذوف 📗 تقطیع هجایی مصراع دوم: ✍ پاسخ :👇 گف/ ت /یا /رَش/ کی /س/ تی/ ای/ مُع /ت/َ مِد فاعلاتن فاعلاتن فاعلن 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 به کوشش بانو ثزیا نصرت آبادی وجمعی ازگروه دبیران ادبیات ایران کانال جامع ادبیات یازدهم ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️ @adabiyatjame1112 (قسمت ۲) ❓چرا در عصر مغول و تیمور، تاریخ نویسی رواج پیدا کرد؟ توضیح دهید. ✍ پاسخ: 👇 به علت علاقه ی که به زندگی اجداد خود داشتند وخواهان حفظ میراث ارزشهای ایرانی خود بودند علاقه به ثبت وقایع و نیز ثبت تاریخ پادشاهی خودشان قدرت داستان و روایت در مسحور کردن مخاطب مغولان پیش از این تاریخ نداشتند هر چه بود شفاهی بود وقتی انچه انجام دادند در قالب داستان و به طور گسترده تر روایت در امد مسحور ان شدند اینچنین شد که حتی ضد روایت جهانگشای جوینی را هم با جان و دل پذیرفتند 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ✳️ ویژگیهای زبانی ابیات فردوسی و حافظ را در مثال های زیر با یکدیگر مقایسه کنید: ✍ پاسخ 👇: کاربرد ایدر حرف اضافه ی تاریخی درعصر فردوسی در شعر فردوسی از واژه های عربی کمتر استفاده شده اما در شعر حافظ استفاده شده استفاده از واژه های اصیل فارسی مثل براویختن در شعر فردوسی که در شعر حافظ این واژه ها دیده نمی شود لحن درزمان فردوسی حماسی در دوره ی حافظ عاشقانه وعارفانه زبان نرم وملایم اشعار حافظ ➖ چنین گفت رستم به آواز سخت که ای شاه شادان دل و نیک بخت ➖ اگر جنگ خواهی و خون ریختن بر این گونه سختی بر آویختن، ➖ بگو تا سوار آورم زابلی که باشند با خنجر کابلی ➖ بر این رزمگه شان به جنگ آوریم خود ایدر زمانی درنگ آوریم 🔹فردوسی🔹 🔸 کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد 🔸 از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد 🔸 غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل شاید که چو وابینی، خیر تو در این باشد 🔸 هر کاو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز نقشش به حرام ار خود، صورتگر چین باشد. ♦️حافظ ♦️ 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 📘 یک مورد از ویژگی های فکری بیتهای زیر را بنویسید. ➖آتش است آب دیده مظلوم چون روان گشت، خشک و تر سوزد ➖ تو چوشمعی از او هراسان باش که اول، اتش ز شمع سر سوزد 🔅 سيف فرغانی🔅 ✍ پاسخ :👇 توجه به اعتقاد ترسیدن از اه مظلوم فراگیر شدن عذاب الهی ❓ سپس یک تشبیه فشرده و یک تشبیه گسترده بیابید و پایه های آن را مشخص کنید. ➖آتش است آب دیده مظلوم چون روان گشت، خشک و تر سوزد ➖ تو چوشمعی از او هراسان باش که اول، اتش ز شمع سر سوزد 🔅 سيف فرغانی🔅 ✍ پاسخ :👇 تشبیه فشرده . اب دیده مظلوم اتش است بیت دوم تشبیه گسترده تو مشبه / شمع مشبه به / چو ادات تشبیه / هراسان وجه شبه 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 📒 پایه های آوایی را در شعر فردوسی (خودآزمایی ۳) مشخص نمایید. ✍ پاسخ :👇 ➖ چنین گف / ت رستم / ب آوا / ز سخت ک ای شا / ه شادان / دل نی/ ک بخت فعولن فعولن فعولن فعل ➖ اگر جن / گ خاهی / ی خون ری/ خ تن ➖ ب رین گو / ن سخ تی /ب را وی / خ تن ➖ ب رین رز/ م گه شان/ ب چن گا/ و ریم ➖ متقارب مثمن محذوف(توجه بحر ها صرفا جهت مطالعه نوشته شده واصلا لزومی نداردکه این بحور در کلاس گفته شود) 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 به کوشش بانو ثریا نصرت آبادی وجمعی از گروه دبیران ادبیات ایران کانال جامع ادبیات یازدهم ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️ @adabiyatjame1112
4_5992521521669604629.pdf
1.02M
(تحلیل ونمونه مثال+پاسخ خودارزیابی) به کوشش :بانو ثریانصرت آبادی ، استان کرمان (سیرجان) کانال جامع ادبیات یازدهم و دوازدهم @adabiyatjame1112
4_5836936546120368628.pdf
529.3K
پیشنهادهای همکاران درباره نحوه ی تدریس درس ۴تاریخ ادبیات و ۵ (عروض)علوم وفنون گروه دبیران ادبیات ایران @adabiyatjame1112
مهمترین لغات در رابطه با ایهام و ایهام تناسب زمانی می توانیم آرایه ی ایهام را دریابیم که از معانی مختلف آنها آگاه باشیم. از مهمترین لغاتی که متضمن آرایه ی ایهام هستند می توان به موارد زیر اشاره کرد: روی(فلز_صورت) خراب(مستی_نابودی) هوا(دوستی_عنصر هستی) پرده(پوشش_پرده موسیقی) گوشه(کنج_اصطلاح موسیقی) رنگ(شیوه_الوان) عین(چشم_مثل) مردم(مردمک چشم_انسان) عشاق(اصطلاح موسیقی_عاشقان) راه(اصطلاح موسیقی_طریق) پروانه(حشره_اجازه) گران(سنگین_باارزش) درگرفتن(اثرکردن_آتش گرفتن) از این دست(شیوه_عضو بدن) ترک(رهاکردن_کلاه خود) قانون(اساس و قاعده _نوعی ساز) عود(چوب خوشبو_نام ساز) آهو(غزال -عیب ) آیت ( آیه ی قرآن - نشانه) اسب (حیوان اسب - مهره ی شطرنج) افتاده ( بر زمین افتاده - متواضع) بار (مرتبه - محموله ) باز (پرنده ی شکاری -دوباره - گشاده ) برآید ( ممکن باشد - طلوع کند ) بو ( رایحه - آرزو ) بوستان ( نام کتاب سعدی - باغ ) پرده ( پوشش و حجاب -نغمه موسیقی ) پیاده ( متضاد سوار - مهره ی شطرنج ) پیل ( نام حیوان - مهره ی شطرنج) تار ( رشته ی مو- تاریک - نوعی ساز) تفسیر ( شرح و بیان - تفسیر قرآن) چنگ ( دست - نوعی ساز) چین ( نام کشور -پیچ وتاب) داد ( عدل - فریاد - بن فعل ماضی) دار ( درخت - چوبه ی اعدام) دارا ( داریوش - ثروتمند ) دستان ( زال -نیرنگ - نغمه- دست ها) دوش ( دیشب - کتف ) راست ( درست - متضاد چپ ) رخ (چهره - مهره ی شطرنج ) روان ( روح - جاری ) رود ( رود خانه- نوعی ساز - فرزند) روزی ( رزق - یک روز ) زال ( پیرزن - پدر رستم ) سرگرم ( مشغول - گرم بودن از مستی) سو (سمت وجهت - نور چشم ) شانه (کتف - ابزار آرایش ) شاه ( پادشاه - مهره ی شطرنج) شکر ( ماده ی شیرین- همسرخسرو) شور (غوغا- نوعی مزه- دستگاهی درموسیقی) قلب ( دل -سکه ی تقلبی- دگرگون کردن) قلم ( ابزار نوشتن- شکسته) کنار (آغوش - ساحل- جنب ) گلستان( کتاب سعدی - گلزار) گور (قبر - گور خر ) لاله ( نام گل - نوعی چراغ ) لب ( عضوی درصورت- کنار- لبه) ماه( ماه آسمان- سی روز) مجنون (دیوانه - قیس بنی عامر) مدام( شراب - پیوسته ) مشتری ( خریدار - سیاره مشتری ) منصور( پیروز - نام حلاج) مهر (خورشید- محبت - ماه مهر ) نای ( نی - حلق ) نقد (سکه و پول - بررسی) نهاد (ذات - فعل ماضی از مصدر نهادن) حافظ( نام شاعر - حافظ قرآن) حدیقه ( کتاب سنایی - باغ ) حلاج (پنبه زن - لقب حسین بن منصور) خلیل ( دوست - لقب حضرت ابراهیم ) خویش (ضمیر مشترک - بستگان) عود ( چوبی معطر- نوعی ساز) عهد ( دوره -پیمان) غریب ( عجیب - بیگانه) هوا( جَو - میل و هوس - عشق) هزار ( عدد ۱۰۰۰ - بلبل) دور اندیش( آینده نگر- کسی که به دور می اندیشد) @adabiyatjame1112
4_5940575133470033143.pdf
605.5K
های با ارزش و اهمیت املایی صفحات:۷ کاری از : دبیرزبان و ادبیات فارسی شهررشت @adabiyatjame1112
ثِقَت: اطمینان؛ ثِقت، ثقه، موثّق، واثق سَقَط: خطا، مردن چارپایان، سقوط، اسقاط فَترت: ضعف، سستی، فاصله؛ فتور (سستی)، دوران فترت، فترت و اخوت فِطرت: سرشت، آفرینش؛ فطرت کاینات بَط: مرغابی بت: مجسّمه طراز: طبقه، زینت پارچه؛ طرز (روش)، هم طراز (هم ردیف) تراز: ابزار سنجش سطوح صبوح: شراب صبحگاهی؛ صبح، تصبیح (صبح خیز گفتن)، مصباح (چراغ)، مصابیح (جمع مصباح) سبوح: از صفات خدای تعالی؛ تسبیح، سبحان (پاک) متخلّص: صاحب تخلّص شعری؛ خِلص(گزیده)، خالص، تخلّص، استخلاص(رهایی جستن)، خلاص(برگزیده، رهایی)، اخلاص متخلّس: رباینده؛ خلسه، اختلاس، تخلّس (ربودن)، اخلاس سَحاب: ابر صِحاب: جمع صاحب؛ صحبت، اصحاب، مصاحب، مصاحبه، صحابه، مصاحبت صبا: باد صبا سبا: سرزمین بلقیس اسیر: گرفتار، زندانی؛ اسارت عصیر: عصاره و چکیده،شراب اثیر: کره ی آتش/ هم ریشه ها: اثر، تأثیر، مؤثر، تأثر (اندوه)، مآثر (کارهای پسندیده)، تعثیر (به لغزش درآوردن)، عَثرَت (گناه و لغزش)، متعثّر (لغزنده)عثرات(لغزشها) سیف: شمشیر؛ سیّاف (شمشیر زن)، سُیوف (شمشیر ها) صیف: تابستان؛ صیفی، صیفی جات عصیر: افشره؛ عَصر (فشار دادن)، عُصاره/ اثر (نشان) عسیر: دشوار عصر (زمان، دوره) اسیر:گرفتار،در اسارت سیف: شمشیر؛ سیّاف (شمشیر زن)، سُیوف (شمشیر ها) صیف: تابستان؛ صیفی، صیفی جات ثِقل: سنگینی؛ ثقیل، مثقال صقل: زدودن،صیقل دادن مآثر: آثار نیک معاصر: هم عصر اثاث: وسایل خانه اساس: پایه؛ تأسیس، مؤسس نثر: پراکنده؛ منثور (پراکنده شده)، نثار (جان نثار) نصر: پیروزی؛ منصور (پیروز)، نصرت (چیره شدن)، ناصر سِلاح: وسیله ی جنگ؛ سلیح (ممال سلاح)، مسلّح (با سلاح)، تسلیحات، اسلحه، اسلاح (فضله انداختن پرنده) صلاح: درستی؛ صالح، مصلّح (اصلاح کننده)، اصلاحات، صلح، اصلاح (نیکو کردن) @adabiyatjame1112 شست: انگشتر زه کمان شصت: عدد 60 مکث: درنگ مکس: کم کردن؛ مَکاس (چانه زدن) نصب: قرار دادن، برپا کردن؛ منصوب (گماشته)، نصیب (بهره)، نصّاب (قراردهنده)، منتصب (گمارده) نسب: نژاد؛ نسیب (غزل گفتن)، انتساب، منسوب، منتسب اصرار: پافشاری؛ مُصِرّ (اصرار کننده) اسرار: رازها؛ سرّ، سرایر (رازها)، مُسرّ (شاد کننده) خساست: پستی؛ خسّت، خساست، خسیس خصاصت: درویشی،نیازمندی ثنا: ستایش؛ اثنا (میانه ها) سنا: روشنی رثا: ستایش مرده با شعر؛ مرثیه رسا: کامل، رسنده توسّل: نزدیکی جوینده؛ وسیله، وسایل، توسّل متوصّل: پیوسته؛ وصل، وصله، توصّل صفیر: صدا؛ صفرا (کیسه زرد آب) صَفَر: ماه صفر سفیر: فرستاده؛ سفر، سُفرا (فرستاده ها) حارس:نگهبان حَرَس: پاسبان ها حراست:نگهبانی حَرَث (کشت) حراثت (کشاورزی) حارث (کشاورز)، حرص (زیاده خواهی) سورت: تندی، تیزی؛ سور (جشن)، سُرّ (شاد کردن)، سرور (شادی)، مسرور (خوشحال)، مسرّت (شادمانی)، سور (مهمانی)، سُوَر (جمع سوره) صورت: شکل، چهره؛ صُوَر(صورتها)، صوری (ظاهری)، تصویر، مصوّر، صور (شیپور) قیاس: سنجش؛ قوس (اندازه کردن، کمان)، مقیاس، قیاس غیاث: فریاد رس، غوث (فریاد) حسب: طبق؛ حساب، حسیب (ممال حساب)، محسوب (شمرده)، حسب حال، حسب الامر حصب: سنگریزه صرفه: سود سرفه: خروج غیر ارادی هوا با صدا صوت: صدا سوت: نوعی صدا با دهان عَبَث: بی فایده عبوس: ترش رو عَبَس: ترش رویی، عبوس، عبّاس (بسیار ترش روی) ثقت: اطمینان؛ ثِقَت، موثّق، وثیقه سَقَط: خطا، مردن چهارپایان؛ سقوط، اسقاط سُخره: ریشخند، تمسخر، مسخره صخره: سنگ بزرگ صّره: کیسه سَرِه: اصل، خالص حَصر: شمارش؛ محاصره، محصور (احاطه شده)، انحصار (محدودیّت) حَسر: حسرت، افسوس؛ محسور (پشیمان)، انحسار (رنج دیدن) سلسال: آب شیرین؛ آب سلسال صلصال: گِل خشک؛ کوزه ی صلصال حصین: محکم؛ حِصن (قلعه)، تحصّن (پناه گرفتن) حَسین: زیبا؛ حَسَن، مُحسن، محاسن، تحسین آمیز ثمر: حاصل سمر: افسانه سبق: پیشی گرفتن؛ سبقت، سابق، مسبوق (دارای سابقه)، سابقه (پیشینه)، مسابقه صبغ: رنگ زدن،صباغ(رنگرز) مسلوب: سلب شده، ربوده؛ سلب مصلوب: به صلیب کشیده شده؛ صَلب (بر دار زدن)، صلیب (دار) فصاحت: شیوایی سخن؛ فصح (زبان آور)، فصیح فساحت: دست گشادگی تصریح: آشکار کردن؛ صراحت: آشکارا، صریح، تصریح تسریح: رها کردن واثق: مطمئن ثِقَت: اطمینان سَقَط: خطا، مردن چهار پایان؛ سقوط، اسقاط مرحمت: مهربانی، رحمت؛ رحم، مرحوم، ترحیم (مهربانی کردن)، استرحام (رحم خواستن) مرهمت: مرهم نمودن متحیّر: سرگشته؛ حَیَر (سرگشته شدن)، حیرت، تحیّر، حیران متهیّر: متهوّر، بی باک محراب: محل عبادت مهراب: پدرِ مادرِ رستم (پدر بزرگ رستم) بهر: برای بحر: دریا حرب: جنگ؛ محاربت، محراب، محاربه هرب: گریختن حین: هنگام هین: بشتاب،آگاه باش مُحال: ناممکن؛ حول، حال، تحویل، محوّل (تغییر دهنده)، تحوّل (تغییر شکل)، احوال (حوادث) مهال: ترسناک؛ هول (ترس)، هایل (ترسناک)، اهوال (ترس @adabiyatjame1112
آزار:اذیّت مزارع: جمع مزرعه مُضارع: مشابه، فعل زمان حال حوزه: ناحیه حوضه: حوض، آبریزگاه عزم: اراده؛ عزم (قصد)، اولوالعزم (صاحبان اراده)، مَعزَم (عزیمت)، مُعزّم (افسون زده)، عزیم (آهنگ نمودن) عظم: استخوان؛ عظیم، اعاظم (بزرگان)، تعظیم، مُعظَم (بزرگ)، معظّم (بزرگوار)، عظم (استخوان) زرع: کشت، کشت کردن؛ زارع، مزروع، مزارع، زراعت، مزرعه ذرع: گز، متر زخم: جراحت؛ زخمه ضخم: تناور، ضخیم زمین: کره ی زمین ضمین: ضامن زجر: آزار، بازداشتن؛ انزجار، زاجر (بازدارنده) ضجر: جای تنگ؛ ضجر (تنگی)، ضُجرت (اندوه) عزّت: بزرگواری؛ عزّ (ارجمند شدن)، معزّز، تعزیز عِظت: پند؛ وعظ (پند)، واعظ، موعظه (پند)، عِظَت (نصیحت) ذُلّ: خواری؛ مذلّت (خواری)، ذلّت (خواری)، ذلیل، ذلالت (ذلیل شدن)/ زلّت (لغزش)، زلزله ضُلّ: گمراهی؛ اضلال (گمراه کردن)، ضلال (گمراه شدن)، ضلالت (ضدّ هدایت)، ضالّه (گمراه شدگان) ظِلّ: سایه؛ ظلال (سایه ها) زلال: صاف زهر: سم، شکوفه؛ زهر (گل)، ازهار (گل ها)، زهره (کیسه ی صفرا) ظهر: پشت؛ ظهیر (یاور)، اظهار (آشکار کردن مطلب و بیان)، ظُهر (میان روز)، ظهور (آشکار شدن)، مظاهرت (حمایت)، مظهر (نشانه) نذر: پیمان؛ نذور (نذرها)، نُذُر (ترس)، نذیر (ترساننده) نزر: کم شدن، نزار نظر: نگاه؛ ناظر، انظار (نظرها)، نظیر (مانند)، مناظره، نظایر باذل: بذل کننده؛ بذل (بخشش)، بذله (شوخی)، مبتذل (پیش پا افتاده)/ بذل: بخشش مبتزل: شکافته شده بزل: شکافتن عرض: پهنا، آشکار کردن؛ عریض (پهناور)، تعریض (پهن کردن)، عرض (شکایت)، عرایض (جمع عریضه)، عارض (چهره)، عارضه (بیماری)، معارض (مخالف) ارض: زمین اریض (چاق) ارز: ارزش عارظ: شایسته غزا: جنگ؛ غازی (جنگجو)، مغزی (جنگ)، غزو (جنگ با دشمنان دین)، غزوه (جنگ های پیامبر (ص)) غذا: خوردنی؛ تغذیه، اغذیه قضا: سرنوشت، قضاوت، به جا آوردن، حکم دادن؛ قضی (فرمان دادن)، قضیّه(کار)، مقتضی(مناسب)، اقتضا(مناسب بودن) هایل: ترسناک حایل: مانع کحل: سرمه کشیدن کهل: میان سالی؛ کهولت (پیری)، کاهل (تنبل) اهتزاز: جنبیدن احتزاز: بریدن بهار: زمان شکوفه، فصل ربیع بحار: جمع بحر، دریاها مهجور: دور افتاده؛ هجر، هجران محجور: منع شده،دیوانه مناهی: چیزهای نهی شده؛/ نواهی (نهی شده ها)/ منهی (خبررسان) مناحی: گریه آلود نواحی (اطراف) حاوی: مشتمل؛ محتوا هاوی: هوادار مباهات: افتخار مباحات: کارهای مشروع و روا @adabiyatjame1112
ها)، تهویل (ترسانیدن)، تهوّل (هایل شدن)، مَهول (ترسناک) تهلیل: لا اله الّا الله گفتن؛ بهل (رها کن)، هلیدن (رها کردن)/ هلال (ماه نو)، باریکی ماه تحلیل: هضم کردن؛ بحل (حلال کن)، تحلیل (توضیح دادن)، انحلال (تعطیل شدن)/ حلال: پاک راقم: نویسنده راغم: ذلیل قلّه: بالای کوه؛ قلل، مستقل، استقلال، مستقلّات (جمع مستقل) غلّه: گندم و جو؛ غلّات، مستغل، مستغلّات (زمین های کشاورزی) ابلاغ: رساندن؛ بلاغت (چیره زبانی)، بلیغ، مبلغ، بلوغ، تبلیغ،ابلغ(بلیغ تر) ابلاق: سفید شدن دست و پا (ابلق:اسب و حیوان دو رنگ) غلا: گران قلا: کلک،شیطنت قرض: وام غَرَض: قصد، بدخواهی مقدّر: تقدیر کننده مَغدر: بی وفا بق: اخم بَغ: نام خدا (در اوستا) غدیر: آبگیر قدیر: قادر قلّ: کم؛ لااقل (دست کم)، تقلیل، قلیل (اندک) غُل: زنجیر؛ مغلول (بسته شده) غلیل (تشنگی) فارق: جداکننده؛ فرق (تفاوت)، فِرَق (فرقه ها)، فراق (دوری)، فرقت (جدایی)، مفارقت (دور شدن)، متفرّق، مفارقه (از هم جدا شدن)، تفریق (جدا کردن) فارغ: آسوده؛ فراغ (فارغ شدن)، فراغت (آسایش)، تفریغ (فراغت)، متفرّغ (فارغ ) غالی: غلو کننده قالی: فرش قوی: نیرومند؛ تقویت، قوّت، اقویا (قدرتمندان) غوی: گمراه؛ اغوا (فریب)، اغویا (گمراهان) نقض: شکستن؛ ناقض (شکننده)، تناقض، نقیضه پردازی، انقضا/ ناقذ: بخشش بیهوده نغز: خوب و نیکو غرّه: مغرور شدن قره[العین]:نور[چشم] پرتغال: کشور پرتقال: میوه القا: آموختن، تلقین کردن؛ لقو (کج شدن دهان و صورت)، القاآت (جمع القا) الغا: لغو کردن؛ لغو (سخن بیهوده)، ملغی (باطل شده) بَغَل: آغوش بَقل: سبزی؛ بقولات، تره بار قلیان: وسیله ی استنشاق دود غلیان : جوشش قول: سخن؛ قوّال (خواننده)، مقوله (گفتار)، مقالات (جمع مقاله) غول: موجودی افسانه ای؛ اغوال (غول ها)، بیغوله (خانه ی غول، خرابه)، غول آسا رقب: چشم داشتن؛ رقیب (نگهبان)، مراقب (مواظبت کننده)، مترقّب (امیدوار)، غیر مترقّبه رغب: خواهانی؛رغیب(حریص)،مراغب(آرزومند)،راغب(خواهان)،رغبت(خواهش)، ترغیب(برانگیختن)، مرغوب(پسندیده) قرب (نزدیکی)؛ قریب (نزدیک)، اقربا (خویشان)، اقارب (نزدیکان)، اقرب (نزدیک تر) غرب (پنهان گردیدن)؛ مغرب، غریب (ناآشنا)، غرایب (عجایب)، غربت (دوری)، تغرّب (دوری گزیدن)، عقارب (سختی ها) غِنا: سرود،آواز مغنّی (سرودخوان) مقنّی (چاه کن) قدر: اندازه، ارزش غدر: بی وفایی قلب: دل؛ اقلب (مردِ برگشته لب)، قالب (شکل)، مقلوب (وارونه)، تقلّب (ناراستی) غلب: چیره شدن؛ اغلب (بیشتر)، غالب (چیره)، مغلوب (شکست خورده)، تغلّب (چیره شدن)، غلبه غزوه: جنگ های پیامبر(ص)، غزو (جنگ با دشمن دین) قزوه: پاک از گناه، قزو (پاک بودن از گناه) قادر: توانا؛ قدر (اندازه، ارزش)، مقدّر (امر شده)، مقادیر (جمع مقدار)، مقدور (ممکن)، قدیر (توانا)، مقتدر (توانا) غادر: بی وفا؛ غدر (بی وفایی)، غدّار (فریبنده)، مغدور (بی وفا) جزر: پایین رفتن آب دریا جذر: ریشه ی دوم اعداد قرض: وام، بریدن؛ استقراض (وام گرفتن)، مقروض (بدهکار)، منقرض (نابود)، مقراض (قیچی)، قراضه (ریزه، کهنه) غَرَض: قصد، بدخواهی زغن: کلاغ ذقن: چانه فزایی: افزایش فضایی: منسوب به فضا ازار: شلوار، لنگ عِذار: چهره راضی: خشنود؛ رضی، رضا، رضایی، مرضیه، رضایت، راضی رازی: اهل شهر ری ظنّ: گمان؛ مظنون، سوءظن ذِن: ورزش شرقی نزول: فرود آمدن؛ تنزیل (فرو فرستادن)، تنزّل، نازل، منازل، منزلت (مقام)، منزله (پایه)نزل:آنچه برای مهمان آورند نذول: فرومایگان آزر: عموی حضرت ابراهیم(ع) آذر: آتش غمز: ناز و اشاره به چشم؛ غمزه، غمّاز، غمّازه، اغماز (کم حرمتی کردن) غمض: آسان گیری در خرید و فروش؛ اغماض (آسان گرفتن در معامله، چشم پوشی) فرض: واجب؛ فرایض، فریضه، مفروض (واجب) فرز: جدا کردن؛ مفروز (جدا شده) زکیّ: پاک؛ تزکیه (پاک کردن)، زکات، مزکّی (پاک کننده)، زکاوت (پاکی)/ زکاء: خوش عیش گردیدن ذکیّ: زیرک؛ ذکاوت (زیرکی)/ذکاء: هوشمندی تعویذ: دعایی که بر بازو بندند؛ عوذ (پناه بردن)، شعوذه (شعبده) تعویض: عوض کردن؛ عوض (بدل)، معاوضه خزر: نام دریا خِضر: نام پیامبری است، سرسبزی حضور: حاضر شدن؛ حَضَر (مخالف سفر)، حضرت (درگاه)، حاضر (شاهد)، ماحضری، محضر (جای حضور) حذور: ترسان؛ حذر (پرهیز، ترس)، تحذیر، محذور (امر ترسناک)، حذور (بسیار حذر کننده)، حاذر (ترساننده) حظر: منع، محظور (ممنوع) ناقض: شکننده؛ نقض، تناقض، نقیضه پردازی، انقضا/ نقض (شکستن) نغز: خوب، نیکو هزم: شکست؛ هزیمت (فراری)، هازم (شکست دهنده)/ هاضم: هضم کننده حزم: هوشیاری؛ حازم (دوراندیش) ضمّ: پیوستن؛ ضمیمه (همراه)، ضمایم (پیوست ها)، انضمام، ضمّه (ـُ)، مضموم (دارای حرکت ضمّه) ذمّ: نکوهش؛ ذمایم (زشتی ها)، ذمیمه (زشتی)، مذموم (زشت)، مذمّت (سرزنش) روضه: باغ؛ روضه ی رضوان روزه: دوری کردن از خوردن و آشامیدن آذار: ماه رومی @adabiyatjame1112
4_6012686904225433158.pdf
6.96M
🔸واژه های مهم 🔸شرح و معنی بیت ها و عبارت ها 🔸پرسش های دشوار کارگاه ها 🔸خلاصه آرایه‌های ادبی 🔸نمونه سوال امتحان ۴ کاری از گروه ادبیات انتشارات @adabiyatjame1112
4_5899772252668298664.pdf
3.67M
مطابق با چاپ ۹۸ به کوشش : بانو فاطمه افضلی بانو نسرین رفیعی گروه دبیران ادبیات ایران @adabiyatjame1112
📕📕دانش افزایی ⬅️⬅️(نمونه های حذف لفظی ومعنوی ): ۱) قدر من این بس که چون ابر بهار از آب چشم تازه دارم خار دیوار گلستان ترا..... ( صائب) ✳️پاسخ : مصراع اول = قدر من این بس ( باشد یا است ) = حذف معنوی ۲) تاچو زنبور عسل درچشم هم شیرین شوند به که باشد خانه های دوستان ازهم جدا...( صائب) ✳️پاسخ : مصراع دوم = به ( است) که = حذف معنوی ۳) طاعت رها مکن ،اگر کردی بربها مکن....( خواجه عبدالله انصاری) ✳️پاسخ : اگر (طاعت رها) کردی ،بر بها ( رها ) مکن حذف لفظی ۴) گوشم به راه تاکه خبر می دهد زدوست صاحب خبربیامد ومن بی خبر شدم...( سعدی) ✳️پاسخ : مصراع اول = گوشم به راه ( بود یا است) ..حذف معنوی ۵) ملامت من مسکین کسی کند که نداند که عشق تابه چه حدست وحسن تا چه غایت...( سعدی) ✳️پاسخ = مصراع دوم : حسن تاچه غایت ( است) = حذف لفظی ۶) مرا به دست تو خوشتر هلاک جان گرامی هزارباره که رفتن به دیگری به حمایت..( سعدی) ✳️پاسخ: مصراع اول= مرا به دست تو خوشتر ( است) = حذف معنوی ۷) به چشم تو دانم که تا زچشم برفتی به چشم عشق وارادت نظر به هیچ نکردم...( سعدی) ✳️پاسخ : مصراع اول= به چشم تو ( سوگند می خورم ) = حذف معنوی ۸) حکایت از لب شیرین دهان سیم اندام تفاوتی نکند گر دعاست یا دشنام..( سعدی) ✳️پاسخ = مصراع دوم = تفاوتی نکند گردعاست یا دشنام ( است) = حذف لفظی ۹) رسید ناله ی سعدی به هرکه درآفاق هم آنشی زده ای تا نفیر می آید ✳️پاسخ= مصراع اول= به هرکه درآفاق ( است) = حذف معنوی ۱۰) به دوچشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت که زکوی او غباری به من آر توتیا را...( شهریار) ✳️مصراع اول= به دوچشم خون فشانم ( تراسوگند می دهم ) = حذف معنوی ۱۱) چشمی که جمال تو ندیده است ،چه دیده است؟ افسوس بر اینان که به غفلت گذرانند...(سعدی) ✳️پاسخ= مصراع دوم = افسوس ( می خورم ) = حذف معنوی کاری از : لیلا رحمانی دبیر زبان وادبیات فارسی گروه دبیران ادبیات ایران @adabiyatjame1112