📕#حکایت ۲
بِزارید وقتی زنی پیش شوی
که دیگر مَخر نان ز بقال کوی
به بازار گندم فروشان گِرای
که این جو فروشیست،گندم نمای
نه از مشتری کز زِحام مگس
به یک هفته رویش ندیدهست کس
به دلداری آن مرد صاحب نیاز
به زن گفت کِای روشنایی، بساز
به امید ما کلبه اینجا گرفت
نه مردی بود نفع از او وا گرفت
ره نیکمردان آزاده گیر
چو استادهای دست افتاده گیر
ببخشای کآنان که مرد حقند
خریدار دکان بی رونقند
جوانمرد اگر راست خواهی ولیست
کرم پیشهٔ شاه مردان علیست
📗#بوستان_سعدی
باب دوم در احسان
✍بزارید: گریه و زاری کرد
زحام: ازدحام، شلوغی، انبوهی
👌نکته 🔮
گویا سعدی می دانست خرید همیشگی از فروشگاه های بزرگ، موجب بی رونقی و نابودی کسب و کارهای کوچک می شود که از احسان و جوانمردی به دور است.
🦋@adabkhane