May 11
#شعر 1
🥀#گناه
من از تراکمِ حجمی سیاه می ترسم
از این هوای کدر، از گناه می ترسم/
گناه مثل تبر، می خورد به قلبم ،آه
من از ادامۀ این اشتباه می ترسم/
خطای سرکشِ من، مو به مو سیاهم کرد
من از هجوم شبِ این سپاه می ترسم/
به سنگ چین هوس،دل سپردگی بیجاست
من از خرابیِ این تکیه گاه می ترسم /
شدم مترسکِ دنیا، کلاه رفته سرم
از اینکه مانده سرم بی کلاه می ترسم/
چه ها کشید علی از همین مترسک ها!
که از کشیدنِ اسرار چاه می ترسم/
مباد ماه، به این رو سیاه،رو نکند
من از گرفتگیِ این نگاه می ترسم/
دراین زمان که زمین بر مدار تاریکیست
من از خسوفِ تماشای ماه می ترسم/
چقدر فاصله دارم از ایلیا، از عشق
از اینکه دورم از این سر پناه می ترسم/
شبیه برکه جدا مانده ام از اقیانوس
از اینکه می شوم اینجا تباه می ترسم/
تنفّسم شده افسوس در پی افسوس
من از توالیِ این آه، آه،می ترسم/
رسیده ام تهِ خط، راه بازگشتی هست؟
من از سیاهیِ این کوره راه می ترسم/
نمی هراسم ازاین شب که نور می بینم
من از شبی که ندارد پگاه، می ترسم/
✍دکتر #محمدی_مبارز/#ایلیا👇
https://www.aparat.com/v/i8rlQ
@adabkhane