eitaa logo
ادبیات قم
1.1هزار دنبال‌کننده
792 عکس
100 ویدیو
0 فایل
رویدادهای ادبی استان قم مسیر ارتباطی: @adabqomadmin
مشاهده در ایتا
دانلود
از عمق چشم‌های زلالت به ما بگو از آن دو رود تا به ابد بی ریا بگو ای ماه با تبسم باران وضو بگیر هم ناله با نسیم بخوان ربنا بگو حالا که مقتدای هزاران ستاره‌ای در گوش آسمان و زمین از خدا بگو پرواز کن نفس به نفس با فرشته‌ها لبخند باش و یکسره «قالوا بلی» بگو در سینه‌های ما نفسی تازه‌تر بکش ای نبض ما دوباره بزن یا رضا بگو ای حس با شکوه غریبانه پر زده پلکی بزن از آن شب پرماجرا بگو با بند بند پیکر آتش گرفته‌ات از خیمه‌های سوخته‌ی کربلا بگو گودال را ورق بزن و روضه‌ای بخوان حالا برای فاطمه از بوریا بگو @adabqom
. خبر دروغ نشد اتفاق افتاده که ماه در شب مه در محاق افتاده خبر دروغ نشد اتفاق روشن بود تو زنده تر شده‌ای اشتباه از من بود شبی گذشت که چشمم گمان نداشت سحر... شبی گذشت که گوشم به انتظار خبر... شبی که هق هق ما در گلو معطل بود و هر چه حرف زدیم از سکوت جنگل بود تو صبح می شوی آخر شب سترون را که دست رد زده ای خواهش نرفتن را خبر دروغ نشد این روایت از آه است که صبح "دولت خدمت" همیشه کوتاه است کدام کوه صدای تو را تداوم داد عبای سوخته ات را  به دوش مردم داد نشان خادمی ات باز رو سپیدت کرد و آتشی که گلستان شد و شهیدت کرد شهید منتخب خادم الرضایی من ببین چقدر بهشتی شدی رجایی من و جز برای تو این صبح، صبح عید نبود چرا که زائر خورشید جز شهید نبود @adabqom
سلام و نور یک نکته بسیار مهم در خصوص پویش شعر شهید جمهور : با تشکر از همه عزیزان و دوستانی که با جوشش طبع خود در این موضوع قلم زدند. برای ما حتی شعرهایی که با وجود ضعف های ادبی از سر خلوص و خروش احساسات پاک سروده شدند قابل احترام و تحسین هستند. اما برای انتخاب و انتشار آثار چاره ای جز گزینش و انتخاب از بین آثار ارسالی نبود. امیدواریم دوستانی که استعداد شعر دارند با شرکت در دوره آموزشی سرآغاز به پرورش استعداد بپردازند و شاهد آثار شاخصی از این دوستان باشیم. تا روز دوشنبه منتظر دریافت آثار شما هستیم. روز چهارشنبه ویژه برنامه شهید جمهور برگزار خواهد شد که جزئیات این برنامه رو به زودی عرض می‌کنیم @adabqom
برای رفتنِ تا مرقد امام رضا(ع) دل تو پر زده تا گنبد امام رضا(ع) دوباره‌ دعوت مخصوصِ دوست آمده است خوشا به حال تو در مشهد امام رضا(ع) پس از وداعِ تو با دوستان به پا شده است ضیافت کَرَمِ بی حد امام رضا(ع) سرت کجاست عزیزم! درون خانهٔ نو؟! به روی زانوی پر امجد امام رضا(ع) و کاش جای همه نائب الزیاره شوی به گرد جاذبهٔ ممتد امام رضا(ع) اميرحامد وليان @adabqom
کوه، پرواز را تماشا کرد کوه پژواک شوق یاران شد ابر پر کرد دشت و دامنه را دامن دشت غرق باران شد کوه برصبرخویش سرسوده شب پراز خاطری مه آلوده جنگل ازحجم داغ فرسوده لحظه ها بغض روزگاران شد ناله در چاه سرفروبرده بغض ها در گلو فروخورده چهره ها همچو باغ پژمرده چشم ها مثل آبشاران شد ورزقان هر طرف شمیمی از شهدا و امام در دل داشت ورزقان گوشه شلمچه و فاو ورزقان گوشه جماران شد از قضا شب شب ولادت بود سهم یاران من شهادت بود چشم ها ابری ارادت بود اشک آمد ستاره باران شد فارغ ازبال وبالگرد شدند راحت ازسال وسالگرد شدند مرد بودند و پایمرد شدند حق هم از آن حق مداران شد داغدار رئیس جمهوریم داغدار وزیر و استاندار داغدار امام جمعه شهر دل ما شهر سوگواران شد روزتشییع مثل رستاخیزهمه شوریده حال وشور انگیز قم وتهران ومشهد وتبریز هر طرف مهدبیشماران شد جواد_محمد _زمانی @adabqom
آسمان بغض کرد و باز گریست لحظه‌ی داغ سربداران شد در مه آلودِ جنگلی سر سبز آفتاب از افق نمایان شد روز میلاد نور در تقویم زیر رگبار باد مثل نسیم همه دیدند سید ابراهیم میهمان عزیز سلطان شد خستگی ناپذیر و محکم رفت قطره ای که به سمت زمزم رفت مثل باران چقدر نم نم رفت رفت و در پشت ابر پنهان شد شوق سرشار از شراب لم یزلی تشنه‌ی دیدن رضا و علی سی اردیبهشت بود ولی لحظه‌ی رفتنش زمستان شد اشکهای کویر جاری بود از لبانش غدیر جاری بود ذکر نِعم الامیر جاری بود عید میلاد عید قربان شد در غم این شهیدِ رفته به خاک آسمان می کند گریبان چاک سَفر سخت خاک تا افلاک با لباس شهادت آسان شد روح‌اله گائینی @adabqom
شهیدا !شهیدا !دعا کن برایم که من هم به چشمان مولا بیایم که از دیدنم خنده آید به لب ها و خلقی بگریند روز عزایم شهیدا شبیه تو باید بکوشم مبادا به غفلت رود روزهایم دعا کن که پا جای پایت گذارم و روزی گذارند پا جای پایم شهیدا تو مهمان مولا رضایی.. و من مست آغوش مولا رضایم @adabqom
به لطف آستین پنهان کنم اشک ندامت را که من حس می کنم با رفتنت کفران نعمت را پس از آن هشت سالِ سرد و تاریک و کسالت بار گرفتی از تن این مرز و بوم خسته رِخوت را به میدان آمدی تنهای تنها بین بد خواهان به جان خود خریدی سال ها تیر ملامت را خبر آمد رئیسی خادم ملت بهشتی شد همین که در میان مِه بغل کردی شهادت را بگو با کوه ها اندوه خود را سید ابراهیم که آتش هم نخواهد کرد خاموش اجرخدمت را میان خاطرات اربعین با گریه می گفتی خدا قسمت کند یک بار دیگر آن زیارت را برایت چند بیتی روضه می خوانم وَ می دانم ادامه می دهی در اول هر ماه هیئت را زدند آن روز زهرا را به جرم با علی بودن زدند و آه دادند اینچنین اجر رسالت را عبای خاکی ات از چادری خاکی روایت داشت که گاهی اینچنین می خواند آن ذکر مصیبت را دعای ندبه ی این جمعه را پایین پا خواندی و دیدی در میان قبر لبخند رضایت را پس از این زیر باران بین مِه یاد تو می افتم که حتی رفتنت از من نمی گیرد طراوت را اگر بعد از خودت این باغ را سر سبز می خواهی به سَرو دیگری بسپار آن شال سیّادت را رضا خورشیدی فرد @adabqom
پنج رباعی تقدیم به شهدای خدمت: مانند نهال کوچکی در بوران یخ کرد دل چکاوکی در بوران جای پدر شهید او بودی و بود با گریه پی تو کودکی در بوران پر سوختن شاپرکی در شب برف با داغ نهال کوچکی در شب برف در حسرت گرمای آغوش پدر سرما زد و مرد کودکی در شب برف با طبل باد و سنج باران در کوه پیچیده رثای سربداران در کوه با جوش و خروش، رودها می خوانند از سوگ غریبانه ی یاران در کوه شب، قافله، آسمان، عسس در آتش راه و مِه و مهتاب و جرس در آتش می سوختی از تشنگی و می افتاد از داغ بزرگ ما ارس در آتش امّید عروج در وطن بود تو را آن روز هوای پر زدن بود تو را باران می خواست تا تو را غسل دهد جنگل تابوت و مِه کفن بود تو را . @adabqom
خودت می‌خواستی در جان‌فشانی بی‌نشان باشی برای از نفس افتادگان کهف امان باشی خودت می‌خواستی مرهم شوی بر زخم محرومان خودت می‌خواستی هم‌سفره مستضعفان باشی تمام راه های سخت را پیموده بودی تا برای سرکشان راهی به سوی کهکشان باشی اگر چه کشتی ما تا ابد آماج طوفان‌هاست ولی میخواستی در باد و باران بادبان باشی تو را نشناختیم و این گمان را هم نمی‌بردیم یکی از بهترین‌ها زیر سقف آسمان باشی به پاس خدمتی که از سر اخلاص می‌کردی بنا شد تا در آغوش امامت میهمان باشی محدثه آشتیانی @adabqom
پرپر زدنت میان آتش را دید از داغ تو در خودش دمادم پیچید در سوگ تو آن شب آسمان تا دم صبح سر بر دامانِ کوه، خون می‌بارید ... در خود پیچید تا سحر از سر درد طوفان از کوه، بوی غم می آورد آن شب که تمام آسمان گریان بود در سوگ تو ماه روضه خوانی می‌کرد ... وقتی عمری عاشق خدمت باشی سرما، گرما میان ملّت باشی حق است اگر عاقبتت این باشد: «همسایه‌ی هشتمین امامت باشی» خاطره شیوندی @adabqom
خبر از سیل و تگرگ و خبر از طوفان است خبر از بارش سنگین و مه و بوران است بی جهت نیست دل‌آشوبهٔ مردم وقتی خبر از مرد شریفی‌ست که در بحران است پی تعمیر وطن رفت که می‌گفت هنوز گوشه‌ای هست در این خانه که بی سامان است خبر از آه... خبر تلخ و ... خبر جانکاه و... بعد از این باز هوای وطنم باران است گوشه‌ای هست در این خانه، پس از این اخبار که از اندوه عزیزان دلش ویران است خبر از داغ جوان است که در هر گوشه مادری مویه کنان، دخترکی گریان است مثل امواج ارس، راه شهیدان وطن رود هموارهٔ سرخی‌ست که در جریان است خبر از... عاقبتش ختم به خیر است آری او جگر گوشه و دلسوختهٔ ایران است عاطفه اکبری @adabqom
با توام ماه پشت مه پنهان چه خبر از ستاره های ما ؟ تو بگو ابر! حالشان خوب است ؟ بی خبر مانده ایم از آنها ابر حرفی نداشت جز گریه ابر حرفی نداشت جز باران مردهایی فتاده پای کوه ... کوهی از درد روی شانه ی شان دره میخواست که نگه دارد آن بدن های خسته را چون راز دره بود و کبوتران حرم دره بود و تلاطم پرواز تا سحر التماس میکردیم چشم وا کن بتاب ای خورشید در سیاهی ستاره گم کردیم امشبی را نخواب ای خورشید بی قراران قاف وصل آن شب با دلی گرم ... در دل سرما باز سیمرغ عشق آمد و برد با خودش جمع رو سفیدان را آمدند آن مسافران غریب ... خسته ره ... به خانه برگشتند غم مردم به روی شانه شان پس چرا روی شانه برگشتند شب ... سیاهی ..لباس های عزا روشنا شد ستاره باران شد قصه آتش است و ابراهیم خاک ایرانمان گلستان شد انقلاب است و باغ سر سبزش هشت سرو رشید کاشته اند باز هم روی شانه کشور بار مسئولیت گذاشته اند...! زینب یوسفی @adabqom
آرام مانند نسیم صبحدم بودی با حرف هایت دائما تسکین غم بودی من انتخابت کرده بودم چون که در میدان با حاج قاسم هم صدا و هم قسم بودی حتی برایت ماهی کوچک دعا می کرد زیرا که تو در فکر رود تشنه هم بودی حتی جلودارت نشد کوه ارسباران از بس که تو در راه حق ثابت قدم بودی دنبال عنوانی برای خود نبودی تو در کشورت خدمتگزاری محترم بودی اصلا پریشانی به تو هرگز نمی آمد تو لایق آرامش کنج حرم بودی @adabqom
چونان همایِ سعادت، در اوجِ پروازی برایِ اهلِ زمین تا ابد سرافرازی امیدِ تابشِ خورشید از آسمان چه خبر؟ بگو چه گفت خدایت چقدر پُر رازی از آن زمان که لباست عبا و عمّامه‌ست برایِ راهِ امامت همیشه سربازی عبایِ خاکیِ تو آیه‌های خدمتِ توست همیشه با غمِ مردم انیس و دمسازی امامزاده ای و از تبارِ ساداتی برایِ نسلِ معاصر، دلیل و اعجازی رئیس و خادمِ مردم، شهیدِ جمهوری شهیدِ خدمتی و در جهاد، ممتازی درونِ جذبه‌‌ات ای کوه، رود جاری بود همیشه محضرِ خورشید، رنگ می‌بازی بسوز و روضه‌ی زهرا (س) بخوان برایِ خودت که با شرارِ غمِ مادرت هم‌آوازی تنت شبیهِ علی اکبرش گسسته شده گزیده شد تنِ تو در کمالِ ایجازی @adabqom
باید غزل را پر کنم از بیقراری ها‌‌‌ از حرف های ناتمام ،از اشک وزاری ها آه از شب تاری که اندوهش نمایان بود آن را سحر کردیم با چشم انتظاری ها پاییز شد فصل بهاری که در آن رفتی آوار شد بر کوچه ها بغض قناری ها پروانه ها دور تو می چرخند و می سوزند پایان ندارد قصه ی این غمگساری ها چشم ترم دنبال تو می رفت تا آفاق دل کندم از هرچه به غیر از، دلسپاری ها هم مهر تو در سینه هم داغ تو بر دل ماند مائیم و پرواز تو و این یادگاری ها @adabqom
تو ذره ذره از دل طوفان گذشتی مثل نسیمی خوش از این سامان گذشتی ما در شبی تاریک دنبال تو گشتیم تو از مسیر نور، با مستان گذشتی دنیا برای عاشقان جایی ندارد از قیل وقال مردم نادان گذشتی عکس تو در دست تمام کودکان بود این بار هم با چهره ای خندان گذشتی سوز دل ما را گلستان کردی ای مرد از گونه های تشنه چون باران گذشتی @adabqom
باز با لحنِ خراسانیِ گل ها  برگشت آن گل سرسبد خسته  شکوفا برگشت خسته و سوخته از کوچه ی دنیای شما به دیارِ ابدِ زنده ترین ها  برگشت آن کبوتر شده از عطر نسیم رضوی در مه و ابر به کوهی زد و عنقا برگشت او که می گفت: درست است کمی دور شدیم به امام و شهدا می شود اما برگشت باید از نخوت این  کاخ به کوخ فقرا باید از کرسی رخوت به تقلا برگشت آدم از هیبت او پاک سرشتی می دید دشمن و دوست در او خلق بهشتی می دید رای دادیم به اخلاق اهورائی او قرعه افتاد به نام دل دریائی او گرچه او را عقلا خوب نمی دانستند پاکدست این همه مطلوب نمی دانستند با همه خلق چنین ساده نباید باشد حاکم این قدر هم افتاده نباید باشد ولی آن مرد کزو گشت سر کوه، بلند آخرش چشمه شد و خورد به باران پیوند همه دیدیم که فریاد شقاوت برخاست دود از آتش نمرودی تهمت برخاست تکیه بر وعده ی اغیار نکرد ابراهیم سوخت اما گله از یار نکرد ابراهیم ظاهر قصه چنین بود که خدمت می کرد تو نگو سید ما مشق شهادت می کرد رفت آنگونه که نوری به  نهایت برسد حق او بود که این سان به شهادت برسد راستی در عدد هشت چه سری ست عجیب هشت یادآور تاریخ  امامی ست غریب حکمتش چیست بجز وصل به جانان بودن هشتمین منتخب مردم ایران بودن یاد باد آنکه دلش را به رضا مایل کرد عاقبت گوشه ای از مشهد او منزل کرد انقلاب است که می ماند و  پرچمدارش هر کجا هست خدایا به سلامت دارش @adabqom
آغاز شده در خط پایان سفر از کوه رفته ست به پابوسی شمس آن قمر از کوه اشک است که چون رود در این دشت روان است جاری ست از این واقعه صد چشم تر از کوه حق است که سرو و چمن از غصه بسوزند زین سیلِ مهیبی که شکسته کمر از کوه مانده است به جا ریشه ی آن سروِ اَبَر کوه گر ریخته طوفان خزان برگ و بر از کوه این سوخته دل کیست که از آتش جانش برخاسته ققنوس شگرفی سحر از کوه؟ آن شعشعه ی نور چه ماهی است که خورشید نه خفته، نه برداشته یک دم نظر از کوه؟ پیدا شده گمگشته ی ما آن نفس سبز محکم تر و اِستاده تر و مرد تر از کوه آغوش شده یک تنه یک دشت برایش حالا که غریبانه درآورده سر از کوه ای کاش نسیمی که شد آغشته به عطرش یک مرتبه دیگر بنماید گذر از کوه @adabqom
سلام روشن بی پاسخ ما را علیکم باش صبوری کن در آماج اهانت ها تبسم باش گمان کردم تو را در کوه گم کردیم اما نه تو جاری تر میان رخوت دنیا تلاطم باش تو جاری تر میان. روستایی دور افتاده پناه رنج محرومان رفیق درد مردم باش برای گردن افزونه خواهان تیغ برنده برای بقچه های مستمندان نان گندم باش رقیبانت اگر مدیون و مرعوب جناحین اند سر افرازانه تنها زیر دین مشهد و قم باش @adabqom
برای شهید آیت الله آل هاشم میان سجده ی طولانی او کوه جان داده به گریه شانه های کوه را محکم تکان داده در اوج گم شدن ها بین مه، تن را رها کرده عروجش پرتو مهری به قلب آسمان داده درختان ارسباران چه زیبا اقتدا کردند به مردی که میان جنگل و باران اذان داده «حاجاقا...هارداسان؟؟»... فریاد در فریاد می پیچد و ذکر «یا حوسین» آخر تن او را نشان داده به یاد آن تن بی سر، ببین رفته ست بر منبر چقدر این روضه آتش بر دل این روضه خوان داده که سوز نوحه های آذری بر جان این جنگل شرر انداخته تا پاسخی بر «هارداسان» داده شهید دیگری تقدیم خاک این وطن کرده و خونی تازه بر رگ های آذربایجان داده به روی منبری از سنگ و خون و خاک افتاده و اینسان آل هاشم با شهادت امتحان داده زهرا السادات هاشمی گلپایگانی @adabqom
تقدیم به اولین وزیرامورخارجه شهید تاریخ ایران: عجب نطقی در آشوب چهان ایراد کردی که روح مرد میدان را برادر! شاد کردی شهادت را ملائک پای اعمالت نوشتند همان وقتی که از طفلان غزه یاد کردی اگر چه پنبه در گوش جهان کردند عمری جهان را باخبر از آنهمه بیداد کردی صدای عزت ایران!پس از چندی حقارت وزارتخانه ای ویرانه را آباد کردی تو با یک لهجه محکم،غیورانه،سرافراز شکوه سرزمین پارس را فریاد کردی چرا خونین شده رخت سیاست بر تن تو؟! مگر رسم جدیدی در جهان ایجاد کردی؟! @adabqom
به سویش رفته ای... شاید صدایت کرده در بوران نهال کوچکی بین درختان ارسباران و شاید لانه ای کوچک میان سیل باران بود کمک میخواست شاید از تو موری خسته و بی جان کمک میخواست شاید بره ای در چنگ های گرگ و شاید نام تو پژواک شد در گوش کوهستان نمی دانم چرا آنجا توقف کرده ای!؟ شاید_ کمک میخواست آهویی غریب از خادم سلطان گمانم خسته بودی... شاخه ها دیدند خوابت برد عبای خاکی ات را شست با دستان خود، باران # تو خوابیدی و خوابیدی و خوابیدی و خوابیدی و شد بیدارتر جمهوری اسلامی ایران @adabqom
تقدیم به شهید حسین امیر عبداللهیان؛ آه ای غریب رفته‌ی دیرآشنا حسین قدت بلند شد برسی تا کجا حسین سروی میان بوته‌ی آتش نشانده‌اند از قامتت چه مانده در آنجا بجا حسین باید عَلَم به شانه بگیری که بگذری مانند رودخانه‌ای از دره‌ها حسین رویت سفید! تا که به روی که بنگری قدت بلند! تا برسی تا کجا حسین همراه دوست رفتی از این جاده با شتاب من کیستم که از تو بپرسم کجا حسین فریادت ای حسین که در لحظه‌ی فرود گفتی مرا بگیر در آغوش یا حسین پیچیده دور گردنه‌هایی که در سکوت فریاد می‌کنند تو را هم‌صدا حسین ای آخرین سفیر شهیدان میان ما مُهری زدی به تذکره‌ی کربلا حسین ای با حسین رفته در آن نینوا خلیل ای با خلیل آمده در این منا حسین بر صخره‌های دره‌ی صعب العبور نیست یک جا برای ماندنِ یک جای پا حسین یک جای پا از آنکه سر از پا نمی‌شناخت از ابتدای جاده و تا انتها حسین این قطعه قطعه قطعه‌ی آتش گرفته را این واژه را که این همه زد دست و پا حسین بر سینه‌ام نوشته‌ام و آه می‌کشم آیینه‌ی شکسته ندارد جلا حسین آتش که توی باغ نباشد نمی‌کند بالای قامت تو قیامت به پا حسین @adabqom
بام خدا را ببین و هشت کبوتر هشت گل سرخ و هشت نخل تناور با یکی از هشت گل، بهار می‌آید عطر عبایش در اين هواست شناور رایحه‌ی جنت‌الرضاست گمانم دامنه‌ی کوه را گرفته سراسر فاطمه در بر کشیده‌است پسر را درّه منور شده‌ست و دشت، معطر لاله‌ی خوشبوی از بهار، گذشته ساعت لبخند توست ای گل پرپر ای که سرت را گذاشتند شهیدان در دل آن کوه روی دامن مادر این نفس آخر تو بود که می‌گفت شاه امانم بده در این دَمِ آخر @adabqom