جايگاه افراد سفيه و ديوانه و نيز كودكان در قيامت چگونه است؟ اين موضوع چگونه با عدل خداوند سازگار است ؟ زيرا آنان در دنيا به سبب محروميتهاي ذاتي نتوانسته اند به كمال خداوندي برسند و در قيامت نيز رضوان الهي را دركي نخواهند كرد؟
بنابر آن چه گفته شد به خوبي مي توان نتيجه گرفت موفقيت و يا محروميت هر موجودي وابسته به قابليت و وضعيت او مي باشد. و هر كس ظرفيت و قابليت داشته باشد. از طرف ديگر هيچ گونه بخل و ممانعتي نيست كه ظرف او را پر نكند. و اگر ظرفيت نباشد جايگاهي نيست و شأني نيست كه خداوند عطا كند. و اين همان معناي حكمت و عدالت خداوند و نشانه نظام مندي جهان است و كاستي افراد را نبايد به خداوند منسوب كرد. بلكه بايد به خودش و يا اطرافيان منسوب كرد.
در غير اين صورت نه تنها ديوانگان و كودكان بلكه اقشار ديگر مردمان نيز مي توانند اعتراض كنند كه اگر شرايط ما به گونه ديگري بود به مراتب بالاتري مي رسيديم. البته ناگفته نماند اين انتظارات و دلسوزي ها بيشتر جنبه فرضي دارد اما اگر به دقت توجه شود چه بسا اگر غير از اين بود مشكل زا بود. به طور مثال اگر كسي كه بهره هوشي او به اندازه ادامه تحصيل تا ديپلم است بار علمي پرفسوري را تحميل كنيم طاقت فرسا نخواهد بود اگر چه او آرزو هم داشته باشد.
آن چه مهم است خداوند در روز قيامت به هر كس آن چه لايق اوست مي دهد و او هم به آن امكانات و لذت ها راضي مي باشد.https://eitaa.com/adinebaharan
حكايت شده: يكي از عباد و زهاد، در وقت مردن، اطرافش را گرفته بودند. گفتند: اينها براي خودشان گريه مي كنند. چون خر و حمال ايشان بودي، شتر بارشان بودي، گاو شخم ايشان بودي؛ از دست ايشان مي روي، و لهذا گريه و ناله مي كنند.
آن عابد ملتفت گريه ايشان شد. از آنها سؤال كرد: چرا گريه مي كنيد؟ يكي گفت: به جهت آنكه بي شوهر مي شوم. و ديگري گفت: كفيلي ندارم. يكي گفت: تو پشت و پناه من بودي. يكي گفت: بعد از تو پرستاري و غمخواري ندارم. و هكذا از اين گونه كلمات گفتند.
آن عابد ملتفت شد. گفت: برخيزيد از اطراف من دور شويد! بگذاريد مرا به حال خودم. نديدم يكي از شماها كه بر من گريه كند كه مي روي از اين عالم به آن عالم، بر تو چه خواهد گذشت؟ كارت به كجا خواهد رسيد؟
بلي، مثل ابوذر در حديث وارد است كه پسرش كه ارتحال يافت، رفت بر سر قبر او گفت: اي فرزند از تو راضي بودم. خدا از تو راضي باشد. غصه و اندوهي براي تو ندارم، و غصه اي كه دارم اين است كه بر تو در آنجا چه خواهد گذشت؟ با تو چه گفتند و چه كردند؟
آيه الله شيخ جعفر شوشتري
منبع
صادق حسن زاده، مجالس شوشتري، مجلس چهارم.https://eitaa.com/adinebaharan
زمان حال
ارتباط با زمان حال به معناي زندگي كردن در لحظه كنوني و تمركز كردن و مشاركت داشتن كامل در هر فعاليتي است كه در حال انجام آن مي باشيد.
https://eitaa.com/adinebaharan
مهدی بخشی:
متن خطبه¬های نماز جمعه شهر بهاران6/2/98
سلام علیکم و رحمه الله اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین نحمده و نستعینه و نومن به و نتوکل علیه و اعوذ بلله من سیئات اعمالنا و شرور انفسنا من یهدی الله فلا مضل له و من یضلل فلا هادی له و نشهد ان لا الله الا الله وحده لا شریک له کما شهد الله لنفسه و نشهد ان محمد عبده و رسوله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون عبادلله اوصیکم و نفسی بتقوی الله الذی الیه معادکم و علیه حسابکم قال الله تبارک تعالی «قَالَ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ.»[ توبه، 119]
شرح حکمت 116
امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه و هشدار دهنده به چهار نكته مهم اشاره مى كند كه بر محور چهار واژه معنادار: «مستدرج»، «مغرور»، «مفتون» و «املاء» دور مى زند. مى فرمايد: (كَمْ مِنْ مُسْتَدْرَج بِالاِحْسَانِ إِلَيْهِ، وَمَغْرُور بِالسَّتْرِ عَلَيْهِ، وَمَفْتُون بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ! وَمَا ابْتَلَى اللَّهُ أَحَداً بِمِثْلِ الاْمْلاَءِ لَهُ). «چه بسيارند كسانى كه به وسيله نعمتى كه به آنها داده شده غافل مى شوند و به سبب پرده پوشى خدا بر آنها مغرور مى گردند و بر اثر تعريف و تمجيد از آنان فريب مى خورند و خداوند هيچ كس را به چيزى مانند مهلت دادن (و ادامه نعمت ها و ترك عقوبت) آزمايش نكرده است»; «مستدرج» از ريشه «استدراج» به معناى چيزى را تدريجاً به سمت و سويى بردن آمده است. در قرآن مجيد اين تعبير در دو آيه (182 سوره «اعراف»، و 44 سوره «قلم») ذكر شده و مفهوم آن در هر دو مورد يكى است و آن اين كه كسى را مرحله به مرحله بدون اين كه خود متوجه شود در دام مجازات گرفتار كنند درست مثل اين كه كسى از بيراهه به سوى پرتگاه مى رود اما نه تنها او را از اين كار نهى نكنيم بلكه به دليل آنكه مستحق مجازات و كيفر است او را نيز تشويق كنيم. ناگهان به لب پرتگاه مى رسد و خود را در دام مجازات مى بيند، وحشت مى كند و راه بازگشت در برابر خود نمى بيند و از همان جا مى لغزد و در پرتگاه سقوط مى كند. خدا به افرادى كه طغيان را به اوج خود مى رسانند نيكى مى كند، نعمت مى بخشد، مقام مى دهد و ناگهان در ميان ناز و نعمت گرفتار مجازاتشان مى سازد، مجازاتى كه در آن حالت بسيار دردناك است. در آيه 44 سوره «انعام» مى خوانيم: «(فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَىْء حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُّبْلِسُونَ); هنگامى كه آنچه را به آن ها تذكر داده شده فراموش كردند ما درهاى همه گونه نعمت را بر آنها گشوديم تا زمانى كه (كاملاً) به آنچه به آنها داده شده بود خوشحال شدند. ناگهان آنها را به عذاب گرفتار ساختيم و يكباره نوميد شدند». دومين جمله اشاره به كسانى است كه مورد آزمون الهى از طريق پرده پوشى خداوند نسبت به گناهان آنها قرار مى گيرند. خدا، ستار العيوب است و تا آن جا كه ممكن باشد بر گناهان بندگانش پرده مى افكند تا بيدار شوند و توبه كنند و به راه حق باز گردند ولى گروهى به عكس، مغرور مى شوند و از اين ستر الهى فريب مى خورند و بر شدت و كثرت گناه مى افزايند. با توجه به اين كه «چون كه از حد بگذرد رسوا كند» سرانجام پرده ها بالا مى رود و آنها رسواى خاص و عام مى شوند. جمله سوم اشاره به يكى ديگر از راه هاى نفوذ شيطان و هواى نفس در انسان است; گاه مردم از روى حسن ظن و گاه از طريق تملق و چاپلوسى به مدح و ثناى افرادى مى پردازند; ولى گاه آنها كه از حال خود باخبرند و وضع خود را با آنچه به صورت مدح و تمجيد گفته مى شود كاملاً متفاوت مى بينند بيدار شده و سعى مى كنند خود را با حسن ظن مردم موافق كنند، گاهى با اين سخنان، فريب مى خورند و خود را مقرب درگاه الهى و در اوج فضيلت و اخلاق مى پندارند، در حالى كه در دام شيطان و هواى نفس گرفتارند. چهارمين جمله اشاره به حال كسانى است كه خداوندِ حليم و غفور آنها را از طريق بخشيدن نعمت و گسترش روزى و مانند آن مى آزمايد شايد به پاس نعمت هاى الهى بيدار شوند و باز گردند; اين گسترش نعمت ها سبب غفلت و بى خبريشان شده و همچنان راه خطا را با شتاب ادامه مى دهند، ناگهان خدا آنها را گرفته و مجازات مى كند; مجازاتى كه بسيار دردناك است، زيرا در ميان نعمت هاى الهى غوطه¬ور و سرگرم لذاتند كه در يك لحظه همه چيز دگرگون مى شود و همچون «قارون» كه با داشتن آن همه امكانات در اوج غرور و غفلت قرار داشت، گرفتار عذاب ناگهانى الهى شده و در يك لحظه همه چيز خود را از دست مى دهند.