🔺سرهنگ نوف ارز نیروی هوایی (ذخیره) اسرائیل، اقدامات اسرائیل در 7 اکتبر را به عنوان یک رویداد "هانیبال دسته جمعی" توصیف کرده است.
در مصاحبه ای با هاآرتص در 15 نوامبر، سرهنگ ارز در مورد پاسخ ناوگان بالگردهای تهاجمی آپاچی اسرائیل به هنگام نفوذ جنگنده های حماس به پایگاه های نظامی و شهرک ها در تلاش برای بازگرداندن سربازان و غیرنظامیان به اسارت به غزه بحث کرد.
او توضیح می دهد که چگونه خلبانان برای جلوگیری از بازگرداندن اسیران توسط حماس به چندین مکان در امتداد حصار مرزی تیراندازی کردند و هم جنگجویان حماس و هم اسرائیلی ها را کشتند.
در نتیجه، "دستورالعمل هانیبال احتمالاً اجرا شده است، زیرا هنگامی که یک گروگان را شناسایی کردید، این هانیبال است😰
پ ن:هانیبال سیاستی در ارتش اسرائیل کودک کش است که به نظامیان اجازه میدهد درصورت گروگان گرفته شدن نظامیان یا شهروندان اسرائیل توسط دشمنانش گروگان وگروگانگیر را باهم نابود کند!!
8.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌احتمالا شما هم تاحالا این جمله رو شنیدین که اگر توی ایران هم مثل آمریکا و اروپا برای #پوشش قید و بندی وجود نداشته باشه همه چشم و دل سیر میشن و دیگه هیچ مشکلی نیست.
اما آمارهای جهانی در اینباره چی میگن؟
🖤 امام حسن مجتبی علیه السلام :
💚قوی ترين اسباب کسب روزى، نماز خواندن با تعظيم و خشوع و خواندن سوره واقعه به ويژه در شب و وقت عشاء، خواندن سوره «يس» و «مُلْك» در صبح، حضور در مسجد پيش از اذان، هميشه با طهارت بودن و انجام نافلۀ فجر و نماز وتر در منزل و این که سخن لغو نگوید.
📗بحار الأنوار، ج۷۳، ص: ۳۱
#الّلهُـمَّ_عَجِّـلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَـرَجْ
#بیرق_شیعہ_چادر_خاڪے_توست_یا_زهرا
#کانال_یازهرا (س)
@yabanoozahraa18
🌿🌟🌿
#داستان_شب 💫
کشاورزی تعدادی توله سگ داشت و قصد داشت آنها را بفروشد. اعلامیه ای درست کرد و در حال نصب آن بود که احساس کرد کسی لباس او را می کشد. برگشت دید که یک پسری کوچک است.
پسرک گفت: «آقا، من میخوام یکی از توله سگ های شما را بخرم.»کشاورز گفت: «این توله سگ ها از نژاد خوبی هستند و باید پول خوبی براشون بدی.»
پسرک دستش را کرد تو جیبش و تعدادی سکه داد به کشاورز و گفت: «من 39 سنت دارم. این کافیه؟»کشاورز گفت: «آره، خوبه» و بعد سوتی زد و سگ مزرعه را صدا کرد. سگ از لانه بیرون آمد و به دنبالش چهار تا توله پشمالو بیرون آمدند. پسر قطار توله سگ ها را دنبال می کرد و چشم هایش برق می زد. در حالی که مشغول تماشای توله ها بود متوجه شد چیزی داخل لانه سگ تکان می خورد.
یک توله ی پشمالوی دیگر نمایان شد که از چهار تای دیگه کوچک تر و ضعیف تر بود. از لبه در لانه پایین افتاد و در حالی که لنگ لنگان قدم بر می داشت سعی می کرد خودش را به بقیه برساند.
پسرک به این آخری اشاره کرد و به کشاورز گفت:«من اونو میخوام.»
کشاورز خم شد و به پسر گفت: «این به درد نمی خوره. اون نمیتونه مثل چهار تا توله دیگه بدوه و با تو بازی کنه.»
پسر با شنیدن این حرف کشاورز، پاچه شلوارش را بالا زد و یک آتل فلزی رو به کشاورز نشان داد که پایش را به یک کفش مخصوص وصل می کرد. پسر به کشاورز نگاه کرد و گفت: «منم نمیتونم خوب بدوم و اون به کسی نیاز داره که درکش کنه.»
پی نوشت :دنیا پر از آدم هایی است که نیاز دارند کسی درکشان کند.
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•