🌹#داستانک_مهدوی ✍🏻 حالم دگرگون شده بود. تمرکز کافی برای خواندن کتابی که در دست داشتم، از دستم رفته بود. در ذهنم بالا و پایین میکردم یعنی چه شده؟ خودم که الحمدالله کارهایم درست پیش رفته است. خداوندا برای کدام یک عزیزانم اتفاقی افتاده است...؟ سراغ همه را در ذهن خود میگیرم... مادر پدر خواهر برادر...اقوام. کتاب را میبندم و به مادر زنگ میزنم. مادر مشغول است و جواب نمی‌دهد. کمی می‌گذرد. دلم آشوب شده. خب یعنی با پدر تماس بگیرم؟ پدر هم حتما سر کار...لحظه ای ذهنم متوقف می شود! واگویه های ذهنم ساکن شده اند و تنها به احترام یک کلمه تمام قد ایستاده اند... پدر! پدر... واژه ای در قلبم پر رنگ می‌شود. آری پدر! پدر آسمانی ات! 💔 آخ پدر... قلبم می‌شکند و در عین حال آرام می‌گیرد. آخ پدر... پدر مهربان ما... پدر عزیز و غریب ما... یا مهدی، یا مهدی یا مهدی 😭 #امام_زمانِ_من #درگوشی ✍🏻 ادرکنی³¹³ اللهم‌عجل‌لولیڪ‌‌الفرج 🍃 eitaa.com/adrakny_313