قدرت دادن به امام زمان.mp3
9.81M
🎧 #صوت_مهدوی
🎙استاد پناهیان
🔸قدرت دادن به امام زمان
⁉️ وظیفه ما در قبال امام زمان چیست؟
چگونه به امام زمان قدرت بدهیم؟
👌بسیار شنیدنی
#امام_زمان
ظهور نزدیکه ان شاءالله
#قسمت_چهاردهم_رمان_نسل_سوخته:
تاوان خیانت
بچه ها همه رفته بودن ... اما من پای رفتن نداشتم ... توی حیاط مدرسه بالا و پایین می رفتم ... نه می تونستم برم ... نه می تونستم ...
از یه طرف راه می رفتم و گریه می کردم ... که خدایا من رو ببخش ... از یه طرف دیگه شیطان وسوسه ام می کرد ...
- حالا مگه چی شده؟ ... همه اش 1/5 نمره بود ... تو که بالاخره قبول می شدی ... این نمره که توی نتیجه قبولی تاثیری نداشت ...
بالاخره تصمیمم رو گرفتم ...
- خدایا ... من می خواستم برای تو شهید بشم ... قصدم مسیر تو بود ... اما حالا ... من رو ببخش ...
عزمم رو جزم کردم و رفتم سمت دفتر ... پشت در ایستادم...
- خدایا ... خودت توی قرآن گفتی خدا به هر که بخواد عزت میده ... به هر کی نخواد، نه ... عزت من از تو بود ... من رو ببخش که به عزت تو خیانت کردم و با چشم هام دزدی کردم... تو، من رو همه جا عزیز کردی ... و این تاوان خیانت من به عزت توئه ...
و در زدم ...
رفتم داخل دفتر ... معلم ها دور هم نشسته بودن ... چایی می خوردن و برگه تصحیح می کردن ... با صدای در، سرشون رو آوردن بالا ...
- تو هنوز اینجایی فضلی؟ ... چرا نرفتی خونه؟ ...
- آقای غیور ببخشید ... میشه یه لحظه بیاید دم در؟ ...
سرش رو انداخت پایین ...
- کار دارم فضلی ... اگه کارت واجب نیست برو فردا بیا ... اگرم واجبه از همون جا بگو ... داریم برگه صحیح می کنیم نمیشه بیای تو ...
بغض گلوم رو گرفت ...جلوی همه ...؟... به خودم گفتم ...
- برو فردا بیا ... امروز با فردا چه فرقی می کنه ... جلوی همه بگی ... اون وقت ...
اما بعدش ترسیدم ...
- اگر شیطان نزاره فردا بیای چی؟ ...
.
.
ادامه دارد...
🌸نوسينده:سيدطاها ايماني🌸
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قصه شب😍
🌙 قصه شب✨✨✨
❤| یه روز باورنکردنی
💠 هدف قصه: بیان فرار شاه پهلوی از ایران برای کودکان
┄┄┅🍃🌸♥️🌸🍃┅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤لالایی مهدوی✨✨✨
2024-09-15 12.30.24.ogg
1.31M
♦️تبیین و معنای سوره مبارکه عنکبوت
💎آیه ۷
قسمت دوم
🕌 مسجد حسینییه فاطمه الزهرا
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃
#تفسیر
#تفسیر_سوره_عنکبوت
☀ ┄┅═✧✺💠✺✧═┅┄
🥇حرف های خوب راخوب منتشر📬کنیم
🌦حـــــکــــــمــــــت_نــــامــــــــــہ 💌👇🏻
👌حجت الاسلام_سید علی حسینی
«خدایا تو همانی که من دوست دارم؛
مرا همانی کن که خودت دوست داری ...»
مناجات امیرالمومنین (ع).
🔴 امام مهدی در همان ابتدای قیام، مردم را به دو اصلِ مهمّ تولّی و تبرّی دعوت مینمایند
🌕 امام باقر علیه السلام فرمودند:
...سپس امام مهدی علیه السلام حرکت میکند... و مردم را به کتاب خدا و سنّت پیامبرش صلی ﷲ علیه و آله و ولایت مولا علی بن ابی طالب علیه السلام و برائت و بیزاری از دشمن او دعوت میکند.
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: ...ثُمَّ يَنْطَلِقُ فَيَدْعُو اَلنَّاسَ إِلَى كِتَابِ اَللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ اَلْوَلاَيَةِ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ اَلْبَرَاءَةِ مِنْ عَدُوِّهِ.
📗تفسير العیاشی، ج ۲، ص ۵۶
📗تفسير البرهان، ج ۲، ص ۶۸۶
#امام_زمان
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀کاروان زیارتی آفاق گشت رباط کریم نجف اشرف اعزام ۲۳ شهریور ماه
🍀 انشاالله روزی شما
🍀جهت ثبت نام با شماره زیر تماس بگیرید
09383034903
#قسمت_پانزدهم_رمان_نسل_سوخته: امتحان خدا یا ...؟
- آقا نمیشه یه لحظه بیاید دم در؟ ... کارمون واجبه ...
معلوم بود خسته و بی حوصله است ...
- یا بگو ... یا در رو ببند و برو ... سرده سوز میاد ...
چند لحظه مکث کردم ...
- مهران ... خودت گند زدی و باید درستش کنی ... تا اینجا اومدن تاوان گناهت بود ... نیومدن آقای غیور امتحان خداست...
امتحان خدا؟ ... یا امتحان علوم؟ ...
- آقا ما تقلب کردیم ...
یهو سر همه معلم ها با هم اومد بالا ... چشم هاشون گرد شده بود ... علی الخصوص مدیر و ناظم ... که توی زاویه در... تا اون لحظه ندیده بودم شون ...
- برو فضلی ... مسخره بازی در نیار ... تو شاگرد اول مدرسه ای ...
چرخیدم سمت مدیر ...
- سلام آقا ... به خدا جدی میگیم ... من سوال سوم رو یادم نمی اومد ... بلند شدن برگه ام رو بدم چشمم افتاد به برگه جلویی ... بعدشم دیگه ...
آقای رحمانی ... یکی از معلم های پایه پنجم ... بدجور خنده اش گرفت ...
- همین یه سوال؟ ... همچین گفتی: آقا ما تقلب کردیم ... که الان گفتم کل برگه ات رو با تقلب نوشتی ... برو بچه جون...
همه فکر کردن شوخی می کنم اما کم کم با دیدن حالت من... معلوم شد اصلا شوخی نیست ... خیلی جدی دوباره به معلم مون نگاه کردم ...
- آقا اجازه ... لطفا سوال سوم رو به ما صفر بدید ... از ما گفتن بود آقا ... از اینجا گناهی گردن ما نیست ... ولی اگر شما باور نکنید و خطش نزنید ... حق الناس گردن هر دوی ماست ...
- عجب پر رویی هم هست ها ... قد دهنت حرف بزن بچه...
سرم رو انداختم پایین ... حتی دلم نمی خواست ببینم کدوم یکی از معلم ها بود ...
- اگر فکر کنم همه اش رو تقلب کردی و کلا بهت صفر بدم چی؟ ...
.
ادامه دارد...
🌟نويسنده:سيدطاها ايماني🌟
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹