۵.mp3
10.38M
🔰#قصه های_ویژه_کودکان
👌۵ تا ۱۲ سال
👤 #شهید_ابراهیم_هادی
🔸قسمت: دهم
🔹موضوع: عشق به حضرت
فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
📓منبع: کتاب سلام بر ابراهیم
📚تهیه کننده: قصه قهرمان ها
🚨ادامه دارد ...
#عشق
#ابراهیم
#حضرت_زهرا
🔰#نکات_تربیتی (۲۲)
💠 ازدواج به موقع (۲)
🔆وقتی بچهها به سن ۱۸-۱۷ سالگی
رسیدند، مــــــا میتوانیم با آنها صحبت
کنیم که میخواهیم برایت زن بگیریم.
❌گاهی از خوف اینکه از درس و
مشقشان میافتند این صحبتها
انجام نمیگیرد، اما این تصور
درستی نیست.
🔎اگر ما تحت مدیریت خودمان با آنها
این موضوع را مطرح نکنیم، وقتی
دانشگاه میروند خیلی بیشتر
ذهنشان مشغول میشود.
✅ این قاعده را مد نظر داشته باشید که
❤️🔥تا بچهها عاشق نشدهاند آنها را
به ازدواج درآورید.
🌀عاشق که شوند از مدیریتتان خارج
شده و به هیچ صراطی مستقیم
نخواهند بود.
📢اصلاً عشق یک اختلال روحی_روانی
است که فرد عاشق به هیچ صراطِ
مستقیمی نیست!
📝«استاد تراشیون»
🚨ادامه دارد ...
#عشق
#خانواده
#فرزندان
#ازدواج_به_موقع
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #هشتادوچهار
آتش تکفیری ها به دامن خودم افتاده و تا مغز استخوانم را میسوزاند..
و به جای پرواز به سمت تهران، در همان
بیمارستان تا صبح زیر سِرُم رفتم...😭🛌
ابوالفضل با همکارانش تماس گرفت..📲 تا پیشم بماند و به مقرّشان برنگشت،
فرصتی پیش آمده بود...
تا پس از چند ماه با هم برای 🌷پدر و مادر شهیدمان🌷 عزاداری کنیم...
و نمیخواست خونابه غم از گلویش بیرون بریزد...
که بین گریه به رویم میخندید و شیطنت میکرد
_من جواب #سردارهمدانی رو چی بدم؟😐
نمیگه تو اومدی اینجا #آموزش نیروهای سوری یا پرستاری خواهرت؟😁😁
و من شرمنده😢😓 پدر و مادرم بودم...
که دیگر زنده نبودند تا به دست و پایشان بیفتم بلکه مرا #ببخشند..
و از این #حسرت و #دلتنگی فقط گریه میکردم.😢😓😢
چشمانش را از صورتم میگرداند..
تا اشکش😢 را نبینم و دلش میخواست فقط خنده هایش برای من باشد که دوباره سر به سرم گذاشت
_این بنده خدا راضی نبود تو بری ایران،
بلیطت سوخت!😉😁
و همان دیشب از نقش نگاهم احساسم را خوانده..
و حالا میخواست زیر پایم را بکشد که بی پرده پرسید😊
_فکر کنم خودتم راضی نیستی برگردی، درسته؟ 😁🤔
دو سال پیش...
به هوای هوس پسری سوری رو در روی خانواده ام قرار گرفتم..
و حالا دوباره #عشق سوری دیگری دلم را زیر و رو کرده..
و حتی #شرم میکردم..
به ابوالفضل حرفی بزنم...😅که خودش حسم را نگفته شنید،..
هلال لبخند 😁😊روی صورتش درخشید و با خنده خبر داد
_یه ساعت پیش بهش سر زدم، به هوش اومده!
از شنیدن خبر سالمتی اش پس از ساعت ها لبخندی روی لبم جا خوش کرد..
و سوالی که بی اراده از دهانم پرید..
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ازدواج مهدوی ۶
👈 #عشق قبل از ازدواج یا #عشق بعد از ازدواج؟
#سبک_زندگی_مهدوی
🔶 برشی از سخنرانی حجت الاسلام دکتر نصرالله پور
┅══❉♦️❉══┅