من اگر روضهخوان بودم برای شام غریبان قرارِ جلسه را جایی بیرون شهر میگذاشتم، وسط یک تکه بیابانِ تاریک، کنار جاده.
بیابان همینجوریش هول دارد. شب هم که باشد دیگر جای خود دارد.
میگفتم حاشیهی جاده موکت پهن کنند، تا رد نور و صدای ماشینهایی که گاه و بیگاه از آن طرفها عبور میکنند، فضا را وهمآورتر کند!
مستمعهایم را برمیداشتم و با خودم میآوردم توی بیابان و میگذاشتم سُکر و سکوتِ صحرا رعب به دلشان بیندازد.
شام غریبان را نمیشود توی حسینیه گرفت، آخر برای آدمهایی که وسط بیابان نباشند چطوری باید روضهی بیابان خواند؟ برای زنهایی که خیالشان از بابت فرزندها تخت باشد چطور باید روضهی اضطرابِ مادرها خواند؟ جمعیتی را که هیچ دلهره و هیچ ترسی ندارند چطور باید برای ترسیدهها گریاند؟ دلِ زنهای تکیه داده به پشتی و صندلی را چطور میشود با یاد زنهای تکیه زده به چوبهای نیمسوخته سوزاند؟ آدمهای زیر یک سقف امن را چطور میشود به یاد آوارههای وسط یک بیابان گریاند؟
مستمعها را میاوردم توی بیابان و میگفتم مثل امشبی یک جایی شبیه اینجا، هشتاد زن و بچهی داغدیدهی لطمهخوردهی آواره را زینب از دور تا دور دشت جمع کرده و زیر یک چادر نیمسوخته پناه داده، این بچههای زخمی، این زنهای شلاقخورده، این طفلهای ترسیده، این مخدرههای آسیبدیده، این حرم غارتزده، این لشکر ورشکسته، این لبهای ترکخورده، این پاهای تاولزده، این جانهای رمق از دستداده، این آدمهای مصیبتدیده، اینها را همه باید زینب تیمار میکرده، باید نفر به نفر تسکینشان میداده، باید تسلیِ قلبِ مادرها میشده، باید بچهها را آرام میکرده، تازه باید بیرون خیمه را هم میپاییده و نگهبانی میداده...
باید از فرات هم آب میآورده و به این آدمهای لت و پار مینوشانده، باید توی این فاصله که تا لب فرات میرفته حواسش به قهقهی دشمن هم میبوده که یه وقت دوباره سمت حرم خیز نگیرد، تازه باید لحظه لحظه حرارتِ تنِ زینالعابدین را هم میسنجیده که یک موقع زیر تب از دست نرود.
باید بچهها را در آغوش میگرفته شاید کمی آرام شوند، باید زنها را دلداری میداده شاید کمتر بیتاب شوند.
بعد همانطور که اشک امانم را بریده بود میگفتم همهی این زنها که از قبیلِ زینب و رباب و سکینه نبودند، خیلیهایشان زن و بچهی اصحاب بودند، همین زنهای معمولیِ شهر که کمتر صبوری بلدند، کمتر از عهدهی اشکها و غمهای خودشان برمیآیند، بار همهی اینها را زینب به دوش کشیده، زینبی که خودش نباید اشک میریخته، آخر چشم همهی این هشتاد و چند زن و بچه دنبال زینب بوده، کافی بوده زینب یک ذره ضعف نشان بدهد تا اینها همه از هم بپاشند.
امشب را زینب چطور به صبح رسانده؟ چطور اینهمه زن و بچهی بیتاب را آرام کرده؟
اینها را میگفتم و میگذاشتم اهل مجلسم چند دقیقه فقط به گریههای بیتاب سرکنند. نگاهشان را سمت بیابان بچرخانند و از خودشان بپرسند یک زن وسط یک بیابان چطور از عهدهی اینهمه برآمده؟!
خوب که گریههایشان را کردند باز ادامه میدادم کاش فقط همین یک شب بود، کاش فقط غصهی جراحتهای همان یک عصر بود... تازه صبح یازدهم که حرامیها شتر بیجهاز آوردهاند زینب این هشتاد و چند نفر را دانه دانه بر مرکب نشانده، حساب کنید فقط همین یک کار چقدر توان از زینب برده؟ چقدر آب دهانش را خشکانده؟
تازه اینها هنوز شروع واقعه بوده، این کاروان باید چهل منزل میرفته، زینب باید چهل منزل هر چه حادثه گرد این کاروان بوده را به دوش میکشیده، جای همهیشان کتک میخورده، خواب به چشمش حرام میکرده، گرسنگی و تشنگی به جان میخریده، باید خودش را سپر همهی بلاها میکرده...
با خودتان حساب کنید زینب چطوری اینهمه را از سرگذرانده؟!
بعد همینجور که اشک میریختم از جا برمیخاستم رو به بیابان با گریههای بلند میگفتم یک جایی شبیه اینجا، نَه خیلی بدتر و ترسناکتر از اینجا زن و بچهی ابیعبدالله آواره و بیکس شب را سرکردهاند، گِل به سر بگیرید و برای بچههای حسین از غصه بمیرید...
اینها را میگفتم و میرفتم سمتِ تاریکی تا مستمعها هم از جا برخیزند و همان حوالی پراکنده شوند، هر کدام نزدیک یک بوته خار بنشینند و تا خود صبح دم یا زینب بگیرند...
✍ملیحه سادات مهدوی
اجر این روضه و اشکهایش تقدیم به آن مجللبانویی که ابیعبدالله به قنوت نماز شبِ او توسل جسته...
https://eitaa.com/afchanginahjolblagheh
سلام و روشنی🌱
الحمدلله ربالعالمین که یک دههی محرم به ما ارزانی شد و نفس زدن در عزای حسینی روزی ما شد.
اول صبح یازدهم یادی کنیم از همهی آنها که برای رسیدن محرم به ما رنجها بردند و زحمتها کشیدند:
همهی مادرها و پدرهایی که ما را با محبت اهلبیت آشنا کردند.
همهی مادربزرگهایی که این ایام روی تنورها را میپوشاندند، دیگها را چپه میگذاشتند، حناها و سفیدآبها را در پستویی پنهان میکردند و نسل به نسل حرمتداری یادمان دادند.
همهی پدربزرگهایی که مقید بودند مشکی بپوشند، گِل به سر بگیرند و این روزها خنده به لب نیاورند.
همهی آنهایی که از گذر تاریخ سینه به سینه یاد حسین را به ما رساندهاند.
همهی آنهایی که صَدّام زبان و دست و گوش و پایشان را برید ولی دست از زیارت کربلا نکشیدند و از بیابانها و گریزگاهها خودشان را به کربلا رساندند و راه برای ما هموار کردند.
همهی آنهایی که در اختناق و فشار دورهی پهلویِ اول زیر چکمههای پاسبانهای شهربانی جان دادند اما ذکر حسین را رها نکردند. همهی آن گردانندگانِ تکیهها و حسینیههای زیرزمینیِ دورهی رضاخانی.
همهی آنهایی که وقت اِشغالِ وطن زیر یوغ استمعار باز دم حسین گرفتند و اجازه ندادند علمها و کتلها زیر یورش قوای روس و انگلیس لگدمال شوند.
همهی آنهایی که در دورهی اختناق خلافت عباسی در ملاقاتهای پنهانی با امام جعفر صادق از ایشان نسخههای تشیع را گرفتند و حقیقت کربلا را زنده نگه داشتند.
همهی آنهایی که در زندانهای متوکل به دار آویخته شدند اما مقابل خلیفهی عباسی ایستادند تا نگذارند بقعهی حسین را به آب ببندد و شخم بزند!
همهی آن شیعیانی که صدای نالههایشان از لای جرز دیوارهایی که حجاجابنیوسف با گوشت و تنِ محبین حسین بنا کرده بود شنیده میشد و آواز لبیک یا حسینشان از بالای منارهای که حجاج از سرهای بریدهی شیعیان بالا برده بلند بود.
همهی آنهایی که در مبارزهای سخت، رنجِ این ۱۴۰۰ سال را به دوش کشیدند تا نگذارند دمی یاد و نام حسین خاموش شود.
همهی شهدا از شهدای فخ تا شهدای انقلاب و جنگ تحمیلی، دانهدانه قیامکنندگانِ تاریخ از زید شهید تا امام خمینی که به خونخواهی حسین قیام کردند تا نگذارند یاد حسین به دست امویها و عباسیها خاموش شود.
روضهی صبح یازدهم باشد برای یاد کردن از همهی آن جانهای شریفی که در خاک شدند و همهچیز را فراهم کردند تا حالا ما در مهیاترین شرایطِ تاریخ به عزای حسین بنشینیم.
همهی آن نگاههای حسرتزدهای که حالا از برزخ به تماشای ما نشستهاند و تمنای یک یا حسین دارند که نثار روحشان شود.
آدم واقعا صبح یازدهم بعد از یک دهه عزاداری، باید یک فرصتی به خودش بدهد و به این پیچ و خم تاریخ فکر کند، نفسی بکشد و به یاد همهی رفتهها اشکی بریزد و از اباعبدالله تمنا کند همهی آنها را بر سفرهی کرمش میهمان کند و برای روزگاری هم که دیگر خودش در این دنیا نباشد، بخواهد که ابیعبدالله مرحمت کند و یادش را در دلی بیندازد...
روا مباد که دنیا محرمهایی به خود ببیند و حتی قدر یک یاد، اسم ما در آن نباشد...
همهی آنهایی را که عمری یاد و نام حسین را زنده نگه داشتند و حالا چهره در خاک بردند، به ذکر صلوات و فاتحهای شاد کنیم.🙏
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
✍ملیحه سادات مهدوی
https://eitaa.com/afchanginahjolblagheh
سلام به همگی.
امیدوارم حالتون خوب باشه.
چند دقیقه با من همراه بشید تا دعوتتون کنم به مشارکت تو یه کار خفن😁
https://eitaa.com/joinchat/1151074537C6d61d3c6d0
♦️نمیدونم راجع به ختم قرآن نیابتی چقدر مطلع هستید؟
خلاصه بخوام بگم اینجوریه که افراد با نیتهای مختلف برای امواتشون یا حاجات خودشون مبلغی به فرد مورد اعتمادی میدن تا از طرف اونا قرآن رو یک دور کامل تلاوت کنه.
🔸این مبلغ رو دفتر مرجع تقلید تعیین میکنه.
🔹مبلغ تعیین شده در سال ۱۴۰۲ از دفتر آیتاله مکارم برای ختم قرآن در ماه رمضان یک و دویست و در غیر رمضان یک ملیون تومنه.
اما...
https://eitaa.com/joinchat/1151074537C6d61d3c6d0
اما
بچه های تیم تلاوت ما فقط با مبلغ ۲۰۰۰ هزارتومن قبول زحمت میکنن و ختم نیابتی شمارو انجام میدن و کل این مبلغ صرف امور نیازمندان میشه یعنی یک تیر و چند نشان
پس........
https://eitaa.com/joinchat/1151074537C6d61d3c6d0
پس دست بجنبانید قبل از اینکه دیر بشه از قافله جا نمونی
تیم تلاوت ما که اکثرشون تحصیلات قرآنی دارن و نسبت به تلاوت صحیح قرآن اهتمام کافی رو دارن و تااااازه تو تیممون چندین حافظ و کلی هم قاری داریم، رحمتِ تلاوت رو بعهده میگیرن. (تلاوت قرآن رحمته و نه زحمت😉)
و مبلغ رو هم کامل به صندوق حضرت زهرا میدن👌
دیگه چی بهتر از این؟
یک تیر و چند نشونه خدایی؟
https://eitaa.com/joinchat/1151074537C6d61d3c6d0
#ماه_عاشقی
#زیارت_عاشورا
#شهیدانه
امروز روز یازدهم ثواب زیارت رو تقدیم کنیم آقامون امام زمان (عج) و شهید بزرگوار رضا دامرودی
وصیت نامه شهید رضا دامرودی:
اینک که به یاری خداوند و پیرو لبیک به رهـبر عزیزمان قسمت شد که در مسیر الهی گام بردارم و به عنوان مــدافع حــرم بـی بـی حضــرت زینــب (سلام الله علیها) قدم بردارم خوشحالم و به خود می بالم، هدف ما جلب رضایت خداوند، اولیا و انبیاء الهی است زیرا در این دنیا افراد و ملت هایی هستند که حرف حساب را به خوبی نمی فهمند و باید جور دیگری برخورد کنیم، ان شاءالله که مورد شفاعت بی بی حضرت زینب (سلام الله علیها) قرار بگیریم.
ᘜ⋆⃟݊🖤•✿ꕥ⊰••""••━━━•─
https://eitaa.com/afchanginahjolblagheh
💐روزے یڪ صفحہ از #قرآن ڪریم💐
✅به همراه ترجمه و تفسیر😍
🌟 #سوره_توبه
☘ #صفحه_196
⊰᯽⊱≈─🕊📖─≈⊰᯽⊱
https://eitaa.com/afchanginahjolblagheh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ماه_عاشقی
#امام_سجاد_ع
💠کلیپ تصویری: سجده آفتاب
🔸معرفی امام سجّاد (علیه السلام) از ولادت تا شهادت
https://eitaa.com/afchanginahjolblagheh
InShot_۲۰۲۳۰۷۲۱_۲۱۲۰۰۸۹۷۶_۲۱۰۷۲۰۲۳.mp3
20.84M
#ماه_عاشقی
🚩این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست 🩸
زهیر_بن_قین
محرم
گوینده:معینالدینی
https://eitaa.com/afchanginahjolblagheh
3.26M
#عوامل_ فقر_
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: سحرخیزی بدن را از بیماری دور می کند، محبت دیگران را زیاد می کند و روزی را زیاد می کند.
ربطش چیه ؟؟
چطور سحر خیزی چنین اثر مادی میتونه داشته باشه !!
دقت کنید
خدا و اهل بیت گاهی یه جمله میگن که منظورشون اصلا یه چیز دیگه است !!
مثلا وقتی میگه سحر خیز باشید منظورش اینه که شب ماست نخور 😳
منظورش اینه اخر شب دیر وقت غذا نخور
منظورش اینه اخر شب زیاد پرخوری کن
منظورش اینه زود بخواب 😳
چه ربطی داره ؟؟
توضیح داده شده با مثال
https://eitaa.com/joinchat/3309502863C394f26f3d6
💐روزے یڪ صفحہ از #قرآن ڪریم💐
✅به همراه ترجمه و تفسیر😍
🌟 #سوره_توبه
☘ #صفحه_197
⊰᯽⊱≈─🕊📖─≈⊰᯽⊱
https://eitaa.com/afchanginahjolblagheh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 رجز دختران ایران برای فرومایگان توهین کننده به قرآن کریم
عزیزان، عزاداری ها قبول یه کمک کنید این ویدئو بیشتر دیده بشه.
#نشر_حداکثری
https://eitaa.com/afchanginahjolblagheh
امسال شب هشتم تب کردم و افتادم.
به روضهها نرسیدم.
نشد بروم هیئت، تکیه، مسجد، حتی پای تلویزیون...
مثلِ عزیز از دستدادهای شدهام که به مراسم تدفین نرسیده باشد، بعد هِی بیتابی کند، هِی باور نکند، هِی بگوید من که نبودم، من که ندیدم...
هِی نشستم برای خودم روضهی اکبر خواندم، هی اشک ریختم، هی نوشتم...
بلند شدم رفتم توی مجلسها نشستم، و هی دعا کردم مداح به روضهی اکبر هم گریز بزند، اما بعد از هشتم هیچ جا دیگر حرف اکبر نبود...
هیچ روضهای آرامم نکرد، هیچ مداحی حق مطلب را ادا نکرد....
این اشکها و گریههای تنهایی هم آدم را آرام نمیکند! بیتابتر میکند...
آخر برای اکبر کمِکمَش باید توی یک جمعیت هزار نفری باشی که همهشان توی سر و رویشان بکوبند و برای آن لحظه که ابی عبدالله با هزار حسرت و دریغ شبهِ پیمبرش را فرستاد میدان، ضجه بزنند و هِی پشت هم صدا بزنند: وای حسین...
وای حسین...
وای حسین...
باید حتما شب هشتم توی یک محفلی باشی که مداحش خودش فهمیده باشد بعد از اکبر چه بر سر حسین آمد...
یک مجلسی که آدمهایش، کنایه فهم باشند، مثلا لازم نباشد کسی برایشان بگوید ارباً اربا یعنی قطعه قطعه، یعنی هر قطعه یک طرف!
خودشان بدانند اباعبدالله بالای سر اکبر غش کرد، یا بدانند صدای ضجههایش آنقدر بلند بلند بود که لشکر ابن سعد را اول به سکوت و بعد هم به گریه واداشت...
آدم باید توی مجلسی بنشیند، که تا مداح گفت حسین رسید بالای سر اکبر، همانجا چند نفر از هوش بروند، بعد مداح صدایش را بالا ببرد و بزند توی سرش و بگوید حسین هم غش کرد، حسین هم غش کرد، حسین هم غش کرد...
آنقدر این حسین غش کرد را تکرار کند تا همهی مستمعها از حال بروند...
بعد بگوید، زینب اگر نمیرسید حسین حتما همانجا مُرده بود!
زینب خودش را رساند، حسین را بلند کرد، زینب اگر نبود، حسین همانجا مرده بود...
بعد مردم توی سرشان بزنند: وای زینب
وای زینب
وای زینب...
روضه برای اکبر جز این جواب نمیدهد،
باید با حسین شروع شود و با زینب تمام...
و گرنه حق مطلب ادا نمیشود که نمیشود...
وای زینب...
✍ملیحه سادات مهدوی
@sharaboabrisham