eitaa logo
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
671 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2هزار ویدیو
89 فایل
در جـنگ نرم پای باور و ایمانمان که وسط باشد ساکت نخواهیم نشست✌️🏻... {خادمان کانال🌱} @valeh_135 @yazahra_83 @Montaghem_soleymani_82 شرایط تبادل و کپی↯ @shorot_13 حرفهاتون⇦ @Afsaranadmin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 اگه میخواے کنی باید دل بکنی از دنیا و تعلقاتش... در سجده‌‌‌یِ آخرِ نمازهایت این دعـ🤲🏻ـا را بخوان… "اللهم‌ أخرِجنے حُب ‌الدُّنیا مِن‌ قُلوبِنا" 🌱@afsaranjangnarm_313🌱
خواهرم...برادرم...خیلے هواست بهـ سنگرت باشه✊🏻 چادرت،غیرتت،ایمانت،درست همه و همه را هدف گرفته‌اند...☝️🏻 دشمن را ار جنگ سخت جدی تر گرفته است... ❌مبادا تو به بازی بگیری که باخته‌ای... فرهنگ تو ایمان تو عقیده‌ی تو همه و همه براے توست و دشمن فقط و فقط به فکر گرفتن آن از توست...❗️ ایمانت را بگیرند دیگر چه داری❓ خیلی هواست باشد... دشمن تو جلوی خدای خودش هم ایستاد...چه برسد به تو! 🚫جنگ نرم...جنگ نرم...جنگ نرم...را جدی بگیرید🖐🏻 🌹@afsaranjangnarm_313🌹
🔴لطفا از سریال بسیار پرمحتوای بچه مهندس ۳ حمایت کنید این سریال از نظر محتوا و هدف گذاری داستان فیلم بسیار عالی بود. ♦️قاعدتا عوامل این فیلم از طرف افراد غیر مذهبی جامعه حمایت نخواهند شد.چون محتوای فیلم باب میلشان نبوده است . ♦️با این اوصاف سکوت مذهبی ها و عدم حمایت آن ها قطعا ظلم بزرگی در حق دست اندرکاران این فیلم پر محتوا محسوب میشود. ♦️چرا ما مذهبی هادائم برای ابراز شکایت با صدا سیما تماس میگیریم ؟ لازم هست در یک پویش همگانی جامعه مذهبی کشور حمایت خود را از تفکری که بر این سریال حاکم بود اعلام کنند تا به مسئولین صداوسیما بفهمانند افکار عمومی خواستار پخش این دست سریال ها هستند . ♦️سریال بچه مهندس بسیاری از مفاهیم اعتقادی ومضامین اخلاقی مورد نیاز نوجوانان وجوانان جامعه را به آنان منتقل کرد. ♦️به گونه ای که مخاطب در ضمیر ناخودآگاه خود وبا همزاد پنداری به این مفاهیم و مضامین علاقه پیدا میکرد ♦️در این سریال دانشمندان ایرانی افرادی اهل نماز وتقیدات دینی وبسیار متعهد به اصول اخلاقی معرفی شدند.ِ 🔺تصویر قشنگی از خانم های چادری ارائه داد و یک زن مومن چادری را در بالاترین جایگاه علمی وفکری جامعه به تصویر کشید . 🔺خانواده ایرانی اسلامی سرشار از محبت و احترام متقابل ومحیطی امن برای رهایی از تنش های جامعه معرفی شد . 🔺 کل سریال درجهت شعار سال مقام معظم رهبری وتولید ملی هدف گذاری شده بود 🔺در جای جای فیلم زیبایی های اخلاق از جمله فداکاری ،جوانمردی ،احترام به بزرگتر ها،توجه به حقوق زیر دستان و ...به تصویر کشیده شده بود. 🔺در صحنه هایی از سریال به دستاوردهای نیروی هوافضای سپاه وچگونگی شکار RQ170اشاره شد که واقعا قابل تحسین بود . 🔺این سریال با به تصویر کشیدن شهادت یک دانشمند توسط عامل موساد، دین خود را به شهدای علمی کشور هم ادا کرد. که همین مسئله سبب افزایش روحیه استکبارستیزی در سطح جامعه می شود. 🔺تعهد به وطن وفداکاری برای سربلندی نظام اسلامی نقطه اوج وزیر بنای کل داستان بود که بسیار قابل تحسین است . 🔺این سریال به صورت ریشه ای به مسئله فرار مغزها توجه داشت و به صورت جالبی آن را به چالش کشید ونقد کرد نشرحداکثری لطفا🙏🙏 هوالحق: حتما در این نظر سنجی شرکت کنید و به بچه مهندس رای بدین تا الان پایتخت ۳۳ درصد رای آورده و بچه مهندس ۲۹ درصد برید به بچه مهندس رای بدید به خانوادتون هم بگید نظرسنجی در وبسایت هم هست شرکت در نظر سنجی شبکه آی فیلم فارسی: ادامه تولید کدام سریال را بیشتر دوست دارید: نون-خ : ۱ ستایش : ۲ پایتخت : ۳ بچه مهندس : ۴ نحوه شرکت در نظرسنجی ارسال گزینه مورد نظر به سامانه پیامکی ۳۰۰۰۰۹۸ یا مراجعه به بخش نظرسنجی وب سایت ifilm @afsaranjangnarm_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️ یه مذهبی باید یاد بگیره دل‌های زیادی رو جذب کنه،بدون این که اعتقاداتش رو بفروشه! ✌🏻 📱@afsaranjangnarm_313
📜 من به شما کمک می‌کنم تا خدا هم به من کمک کند! سرایدار مدرسه‌‌ای که در آن درس می‌خواند می‌گوید: کمردرد داشتم و نمی‌توانستم کار مدرسه را خوب انجام دهم. مدیر مدرسه به من گفت: اگر اوضاعت همیشه این باشد، باید بروی بیرون. اگر من را بیرون می‌کردند، خیلی اوضاع زندگی‌ام بدتر می‌شد. آن شب همه‌اش در این فکر بودم که اگر من را بیرون بیندازند، چه خاکی توی سرم کنم؟ فردا صبح که رفتم مدرسه، دیدم حیاط و کلاس‌ها عین دسته گل شده و منبع آب هم پر است. از عیالم که برنمی‌آمد؛ چون توان این همه کار را نداشت. نفهمیدم کار کی بوده. فردا هم این قضیه تکرار شد. شب بعد نخوابیدم تا از قضیه سردربیاورم. صبح، یک پسربچه از دیوار پرید پایین و یک‌راست رفت سراغ جارو و خاک‌انداز. شناختمش. از بچه‌های مدرسه‌ی خودمان بود. مرا که دید، ایستاد. سرش را پایین انداخت. با بغضی که در گلویم نشسته بود، گفتم: «پسرم! کی هستی؟» گفت: «عباس بابایی.» گفتم: «چرا این کارها را می‌کنی؟» گفت: «من به شما کمک می‌کنم تا خدا هم به من کمک کند.» {خاطره‌اے از عباس بابایی💔} 🌴@afsaranjangnarm_313🌴
📚 قسمت چهل و ششم رمان تقدیم نگاهتون🙃
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
🌹 #بسم_رب_العشق ❤️ #برای_همیشه 🌹 #قسمت‌چهل‌_و_پنجم نزدیکای غروب بود که سمیه گفت: +خب عروس خانوم چ
🌹 ❤️ 🌹 ساعت ۸بود که صدای زنگ در اومد منو بابا بلند شدیم رفتیم دم در برای استقبال بابا در رو باز کرد و منم کنارش وایستادم در که باز شد اول زن عمو اومد تا من و بغل کنه که رفتم و عقب گفتم: +عه زن عمو سرما خوردم همه خندیدن بعدم عمو و سمیه و در آخر پسر عمو اومدن داخل دست سمیه شیرینی بود و دست پسر عمو گل پسرعمو وقتی رسید به من گل رو داد دستم و گفت: _ بهترین؟؟ + بله بهترم .خدارو شکر پسرعمو چیزی نگفت و فقط به یه لبخند محو اکتفا کرد ،همه رفتن روی مبل شنستن و منم رفتم تو آشپزخونه الان می فهمیدم سمیه چقدر استرس داشته و من مسخره بای در میاوردم دیشب انقدر استرس نداشتم ،لابد به خاطر اینکه میدونستم چی باید به کامران بگم و برای خواستگاری نیومدن سمیه اومد تو آشپزخونه و پیشم نشست: _استرس داری؟ +آره _خب بزار از تجربیاتم برات بگم +چی میگی تو فقط پسر خالت اومده خواستگاریت اونم با یه جلسه حل شد _عه ...حالا من انگار خواستگار نداشتم +نمیودن خونتون که کدوم تجربیات _باشه بابا تسلیم خوبه استرسم داری ها چند دقیقه تو سکوت بودیم و فقط صدای بزرگترا از پذیرایی میومد _میگم اتنا +بله _نظرت چیع؟ +درباره چی؟ _امیر.. بابام صدام کرد _دخترم چایی و بیار از جام بلند شدم تا چایی بریزم دیدم نمی تونم +سمیه بیا تو بریز _باشه بده من اون قوری رو انقدر استرس داشتم سرما خوردگیم و یادم رفتع بود سمیه چایی هارو آماده کرد منم چادرمو مرتب کردم و با یه بسم لله سینی رو ازش گرفتم دستام یخ کرده بود از آشپزخونه پشت سر سمیه رفتم بیرون و اول به عمو زن عمو تعارف کردم بعد به پسر عمو وسمیه آخری رو هم دادم به بابا و نشستم عمو گفت +داداش دیگه بریم سر اصل مطلب اومدیم آتنا جان رو واسه امیر علی خاستگاری کنیم البته اگه آتنا جان این پسر ما رو به غلامی قبول کنه همه شروع کردن به خندیدن بعد از کلی خنده بابا گفت _این چه حرفیه داداش غلامی چرا امیرعلی تاج سره زن عمو رو به بابا و گفت: _گه اجازه بدین این دوتا جوون برن تو تراس حرفاشونو بزنن😂 همه زدیم زیر خنده البته من بیشتر خجالت کشیدم پسر عمو هم سرشو انداخته بود پایین می خندید .زن عمو دوباره گفت: آتنا جان پاشو،امیرجان پاشو عمو برین تو اتاق چادرمو مرتب کردم تا بلند بشم سمیه هم گفت : _آره تراس نرین تو تراس بدتر میشین اون وقت من بیچاره باید از شما مراقبت کنم بالاخره پسر عمو زبون باز کرد و گفت: _پس تو فکر خودتی نه فکر ما +آره دیگه😁 بلند شدم و پسرعمو هم بلند شد... ... ✍🏻 : و کپی بدون ذکر نام نویسنده ممنوع🚫 🌹@afsaranjangnarm_313🌹