eitaa logo
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
627 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2هزار ویدیو
89 فایل
در جـنگ نرم پای باور و ایمانمان که وسط باشد ساکت نخواهیم نشست✌️🏻...
مشاهده در ایتا
دانلود
4.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📜 🌹مادر بزرگوار سردار حاج قاسم سلیمانی که از دنیا رفتند، پس از چند روز با جمعی از خبرنگاران تصمیم گرفتیم برای عرض تسلیت به روستای قنات ملک برویم.با هماهنگی قبلی، روزی که سردار هم در روستا حضور داشتند، عازم شدیم. وقتی رسیدیم ایشان را دیدیم که کنار قبر مادرشان نشسته و فاتحه می‌خوانند. 🌹بعد از سلام و احوالپرسی به ما گفت من به منزل می‌روم شما هم فاتحه بخوانید و بیایید.بعد از قرائت فاتحه به منزل پدری ایشان رفتیم. برایمان از جایگاه و حرمت مادر صحبت کرد و گفت:این مطلبی را که می‌گویم جایی منتشر_نکنید. 🌹گفت:همیشه دلم می‌خواست کف پای مادرم را ببوسم ولی نمی‌دانم چرا این توفیق نصیبم نمی‌شد. آخرین بار قبل از مرگ مادرم که این‌جا آمدم، بالاخره سعادت پیدا کردم و کف پای مادرم را بوسیدم.با خودم فکر می‌کردم حتماً رفتنی‌ام که خدا توفیق داد و این حاجتم برآورده شد.  🌹سردار در حالی که اشک جاری شده بر گونه‌هایش را پاک می‌کرد، گفت: نمی‌دانستم دیگر این پاهای خسته را نخواهم دید تا فرصت بوسیدن داشته باشم. •|خاطره‌اے از شهید💔 سردار حاج قاسم سلیمانے🕊|• 🌴@afsaranjangnarm_313🌴
1.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📜 🌹پنج ماه ازشهادت ابراهیم گذشت. هرچند مادر از ما می پرسید:چرا ابراهیم مرخصی نمی آید؟ بابهانه های مختلف بحث راعوض می کردیم! 🌹می گفتیم:الان عملیاته،فعلانمی تونه بیاد و...خلاصه هرروز چیزی می گفتیم. تا اینکه یکبار مادر آمد داخل اتاق. روبروی عکس ابراهیم نشسته واشک میریخت!جلو آمدم. گفتم:چی شد!؟ گفت:من بوی ابراهیم روحس می کنم! ابراهیم الان توی این اتاقه! همینجاست... 🌹وقتی گریه اش کمتر شد گفت: من مطمانم که ابراهیم شده. ابراهیم دفعه اخر خیلی فرق کرده بود. چند روزبعد دوباره جلوی عکس ابراهیم ایستاده بود وگریه می کرد. مابالاخره مجبورشدیم دایی رابیاوریم تابه مادرحقیقت را بگوید. 🌹آن روز حال مادر به هم خورد. ناراحتی قلبی اش شدیدتر شد و درسی سی یو بیمارستان بستری شد! سال ها بعد وقتی مادر را به بهشت زهرا(س) می بردیم بیشتر دوست داشت به قطعه چهل وچهار برود. به یاد ابراهیم کنار قبر شهدای گمنام می نشست. 🌹هرچند گریه برای او بد بود. اماعقده دلش را آنجا باز می کرد وحرف دلش را با شهدای گمنام می گفت. بعد از پایان مبادله اسرا که مشخص شد ابراهیم اسیر نشده و شهید شد،مادر شروع کرد به خوردن یخ و برفک یخچال؛ ما فکر میکردیم قندِ مادر بالا رفته به همین دلیل مادر رو بردیم دکتر ؛ دکتر گفت : مادر شما هیچ مشکلی ندارند.بعد از من پرسید مادرتون ناراحتی دارد؟ 🌹گفتم:یکی از پسرهایش دو سه ماهی است مفقود شده ؛دکتر گفت این یخ و برفک یخچال میخورد چون جگرش دارد میسوزد دکتر گفته بود ممکنه قلبش از داخل منفجر بشه.همینطور هم شد. ○|خاطره‌اے از شهید💔 ابراهیم هادی🕊|○ 🌴@afsaranjangnarm_313🌴
3.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📜 🌹 هرچی خواستم بنویسم نتونستم.خودتون ببینید از چه چیز‌هایی گذشتند😔 ○|شهید💔مدافع حرم محمد بلباسے🕊|○ 🌴@afsaranjangnarm_313🌴
4.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📜 🌹مدتی بعد، خانه ای مصادره ای را برای سکونت در اختيار شاهرخ گذاشتند. بعد گفتند: چون خانه نداريد، می توانيد برای دريافت زمين مراجعه نمائيد. يک قطعه زمين در شمال منطقه تهرانپارس به ما تعلق گرفت. ما 🌹شاهرخ گفت: خيلی از مردم با داشتن چندين فرزند هنوز زمين نگرفته اند. من راضی به گرفتن اين زمين نيستم. 🌹يكروز پيرمردی را ديد که نتوانسته بود زمين دريافت کند.آمد خانه.سند زمين را برداشت و با خودش بُرد.سند را تحويل پيرمرد داد و گفت:اين هديه ای از طرف حضرت امام است. 🌹مدتی بعد خانه مصادره ای را هم تحويل داد.گفته بودند برای يک مقر نظامی احتياج داريم.دوباره برگشتيم به مستاجری،اما اصلاً ناراحت نبود. 🌹گفتم: پس چرا قطعه زمين را تحويل دادی؟گفت:ما که برای خانه و زمين نکرديم،هدف ما بود. خدا اگر بخواهد،صاحب خانه هم می شويم. ○|خاطره‌اےاز شهید💔 شاهرخ ضرغام🕊|○ 🌴@afsaranjangnarm_313🌴
3.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📜 🌹 هرچی خواستم بنویسم نتونستم.خودتون ببینید از چه چیز‌هایی گذشتند😔 ○|شهید💔مدافع حرم محمد بلباسے🕊|○ 🌴@afsaranjangnarm_313🌴