eitaa logo
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
679 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2هزار ویدیو
89 فایل
در جـنگ نرم پای باور و ایمانمان که وسط باشد ساکت نخواهیم نشست✌️🏻... {خادمان کانال🌱} @valeh_135 @yazahra_83 @Montaghem_soleymani_82 شرایط تبادل و کپی↯ @shorot_13 حرفهاتون⇦ @Afsaranadmin
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 ❤️ 🌹 بعد از اینکه آروم شدم رفتم همون جایی که امیر علی گفته بود دیدم امیر علی سر سجده داره گریه میکنه سر سجده انگار از خود بی خود شده بود که بلند بلند گریه میکرد وسط گریه هاش بود که شنیدم داشت حاجتش رو با صدای بلند می‌گفت بدون در نظر گرفتن اینکه کسی صداش رو میشنوه چجوری میتونستم نزارم که بره اخه حتی الانم اگه بخواد بره میگم باشه صبر کردم تا گریه هاش تموم بشه طول کشید اما بالاخره صدای گریش قطع شد سر از سجده بلند کرد نشستم کنارش گفتم: + کی قراره بری؟ گفت: _زنگ زدن گفتن اگه می خوام برم فردا خودمو برسونم تهران انگار یه پارچ آب سرد روی سرم ریختن روی سرم +فردا؟؟؟ گقتم حداقل الان میگه یه هفته دیگه _ هرچی تو بگی اکه یکی الان نرو نمیرم ولی معلوم نیس که دیگه اسمم در بیاد بهت زده نگاش کردم و بعد چند ثانیه گفتم +امیر علی برو _مطمئنی؟پشیمون نمیشی؟ +اره مطمئنم میدونم سوریه رفتن مجروح شدن داره شهید شدن داره مفقود شدن داره ولی من راضیم به رضای خدا و میگم برو _واقعا نمیدونم چجوری ازت تشکر کنم ممنون که اجازه دادی نشستیم کنار هم و خیره به ایوون طلا _میدونی +چیو؟ _شهید نشنم می میرم اما اگه شهید بشم کنارتم +حیفه شهید نشی تو همین مدت کم فهمیدم خیلییی خوبی _تو بهتری ******* _بیا این پیراهن قشنگه برا بابا و عمو؟ +آره خوبه بگیریم _خب پس تو تا چادر میگیری برا مامان و سمیه منم اینا رو می گیرم +باشه بعد از اینکه نشتسیم تو حرم و نماز خوندیم رفتیم هتل شام خوردیم البته کلی هم عکس انداختیم امیر علی بهم گفت چندتا عکس تکی هم از هم بگیریم . امیر علی مدام حواسمو پرت می کرد تا به سوریه رفتنش فکر نکنم و این روزه آخری خوش بگذره بعد شام اومدیم خرید و تقریبا میشه گفت کلی خرید کردیم چادر و خریدم و از مغازه اومدم بیرون _خرید من تموم شد +منم تموم شد _بریم هتل؟ +نمیشه بریم حرم باهم؟. _چرا نشه ،میریم دیگه حالا وقت هست برا خواب +راستی می خوای رانندگی کنی. ولش کن _می خوابیم بعد از نماز صبح حالا بیا بریم خریدارو بزاریم +باشه داشتیم راه می رفتیم که امیر علی گفت: _بیا اینجا هویج بستنی بخوریم +بریم ،انقدر راه رفتیم گشنمون شد دوباره نشستیم روی صندلی های مغازه و تا نفسی تازه کنیم _بیا یه عکس بگیریم +چقدر عکس آخه😂 _می مونه یادگاری نمی دونم اینو که گفت انگار می خواد بگه بعد از شهید شدنم نگاهشون کن شاید من برداشتم این جوری بود +بگیر _خب بخند چرا یهو اخمو شدی به دوربین لبخندی زدم و گفتم +الان خوبه آقای عکاس؟ _بلهههه ... ✍🏻: و کپی بدون ذکر نام نویسنده ممنوع🚫 🌹@afsaranjangnarm_313🌹