eitaa logo
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
683 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2هزار ویدیو
89 فایل
در جـنگ نرم پای باور و ایمانمان که وسط باشد ساکت نخواهیم نشست✌️🏻... {خادمان کانال🌱} @valeh_135 @yazahra_83 @Montaghem_soleymani_82 شرایط تبادل و کپی↯ @shorot_13 حرفهاتون⇦ @Afsaranadmin
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ -ببخشید خاله ولی من واقعا نمی تونم ما هیچ تفاهمی باهم نداریم +مطمئنی خاله؟شاید اگه بیشتر باهم حرف بزنید نتیجه تغییر کنه -فکر نمی کنم چیزی تغییر کنه علی با عصبانیت از اتاق اومد بیرون وبدون هیچ حرفی رفت بیرون در کوبید خاله م خداحافظی کرد رفت کمیل یه دونه سیب برداشت و یه نیشخند زد +الهی بمیرم پسر خاله م تاحالا از هیچ دختری نه نشنیده بود😏 حالم بد بود دلم خیلی گرفته بود کمیل که فهمید ماشین و برداشت و بردن مزار شهدا سلام دادیم و کفشامون و دراوردیم و نشستیم کمیل مداحی مورد علاقه م و گذاشت تو که باشی... دلم دیگه نمی لرزه.... همین گریه به لبخند تو می ارزه... حسین جانم ... پناهم باش به جز رو ضه ت پنهای نیست ... به غیر از توووو برا من تکیه گاهی نیست حسین جانم اشکام راه خودشون و باز کردن.... کمیل خیلی باهام حرف زد و مثل همیشه با دلگرمیاش و محبتای برادرانه ش ارومم کرد حالم که بهتر شد برگشتیم خونه مامان دلخور و بود سعی می کرد به روش نیاره😔 اشتها خوردن شام نداشتم عذرخواهی کردم رفتم تو اتاق سردرد شدیدی داشتم یه مسکن خوردم و خیلی زود تو عالم خواب فرو رفتم صبح با صدای اس ام اس گ شیم ییدار شدم علی بود: +سلام صبح قشنگت بخیر عصری میام دنبالت بریم بیرون دوباره اسمش و نگا کردم نه واقعا علی بود -سلام ممنون شرمنده من نمیام +دشمن شرمنده عزیزم چرا؟ -چون دلیلی نمی بینم با یه مرد نامحرم برم بیرون خدا نگهدار گوشی و خاموش کردم و تاشب روشن نکردم مامان زنگ زد خونه ی زینب و براپس فردا ناهار دعوتشون کرد😍 شب که گوشیم و روشن کردم 15 تا پیام و 20 تا میسکال داشتم وااااای خدا چقدر این بشر پروعه می دونستم خوندن پیاماش فقط عصبی ترم میکنه رفتم سیمکارتم و دادم و بزاره تو گوشیش که هروقت علی زنگ زد خودش جوابش و بده کمیل خیلی از من عصبی تر بود سیمکارت و گذاشت و گوشی روشن کرد همون موقع علی دوباره زنگ زد تماس و وصل کردو.... ✍به قلم: ث.نیکوتدبیر 💫 @afsaranjangnarm_313 💫
دو پارت هم جبرانی دیشب😉
دوستان بخاطر فعالیت کم کانال مارو ببخشین این مشکلی که برای ایتا پیش اومد تنظیمات کانال بهم ریخته ادمین های عزیز نمیتون فعالیت کنن
🦋💚بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم💚🦋 🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛ يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِّ مُحَمَّدوَآلِهِ الطّاهِرين🕊 •°•🌸✨اَللّهُـمَّ‌ عَجـِّـل‌ لِوَلیِّــکَ‌ الفَـــرَج✨🌸•°• 🌺 @afsaranjangnarm_313 🌺
سلام دوستان کانال بعد از مشکلاتی که برای ایتا پیش اومد دچار مشکل شده و شاید بخوایم انتقال بدیمش از همتون معذرت می خوام ک توی این دو روزه پست نزاشتیم چون کانال هی ارور میداد متاسفانه چنل برای یکسری از دوستان پاک شده
برای تبادل به ایدی زیر مراجعه کنید😊 @Sarbaz_nojavan_emam_mahdi
حیا=فاطمه ⭐️ غیرت=علی⭐️ {❤️آنان که غیرت را نمی فهمند از چادر .... از حجب و حیای الاله بیزارند...... ❤️} یه کانال خوب و پراز مطلب های خاص مذهبی برای خانم های با حیا و اقایون باغیرت👇👇👇 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @bent_hosein313 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
990113-Panahian-BalayeFaragireKoronaCheHekmatHayiMomkenAstDashteBashad-64k.mp3
5.55M
📌پاسخ به یک پرسش پرتکرار: 🔻بلای فراگیر کرونا چه حکمت‌هایی ممکن است داشته باشد؟ 1⃣ اثر بی‌تفاوتی مردم جهان در برابر برخی ظلم‌های بزرگ 2⃣ توجه بشر به ضرورت مدیریت جهان توسط منجی الهی؛ چه امام زمان(عج)، چه حضرت عیسی(ع) 3⃣ ایجاد خلوت قرنطینه برای تفکر و «به خود آمدن بشریت» در آستانۀ یک تحول بزرگ 🔸در ایام کرونا، خوب است به مردم جهان چه بگوییم؟ 🔸در مقابل بلایایی مثل کرونا، چه باید کرد؟ 👈🏻 تحلیل ۱۰دقیقه‌ای علیرضا پناهیان را درباره این موضوع بشنوید. @afsaranjangnarm_313
درزمان قديم که يخچال نبود، خنك‌ترين آب قنات در تهران، قناتى بود كه بعدها زندان قصر در آن ساخته و بنا شد. بعد از آن، هركس به زندان مي‌افتاد، مي‌گفتند رفته آب خنك بخوره. و اين اصطلاح بعدها شامل همه زنداني‌هايي شد كه به زندان مي‌افتاد ⬜️ قدیما که تهرانیها با ماشین دودی میرفتن زیارت شاه عبدالعظیم پول رفت و برگشت ماشین رو باید اول میداد برای همین اهالی شهر ری که مطمئن بودن اینا چون پول بلیط رو قبلا دادن حتما برمیگردن خونه هاشون, الکی تعارف میکردن که تو رو خدا شب پیش ما باشین!!! از اونجا تعارف شاه عبدالعظیمی ضرب المثل شد... ⬜️ جامهای شراب در قدیم دارای هفت خط بودند و هرکس بنا بر ظرفیتش تا یک خط خاص میتوانست شراب بنوشد. این خطها عبارت بودند از ۱-مزور ۲-فرودینه ۳-اشک ۴-ازرق ۵-بصره ۶-بغداد ۷-جور. هرکس شراب خوار قهاری بود و میتوانست تا خط هفتم شراب بخورد به هفت خط معروف میشد. بعضی مواقع شخصی برای خودنمایی تقاضای پر کردن جام تا خط هفتم میکرد ولی نمیتوانست همه شراب را بنوشد.در اینجا دوستانش برای حفظ آبروی او تا خط جور ,شراب او را سر میکشیدند و اصطلاح جور کسی را کشیدن از اینجا ضرب المثل گردید اصطلاح "بوق سگ" چیست؟ اینکه گفته می شود از صبح تا بوق سگ سر کارم!! در قدیم بازارها دارای چهار مدخل بودند که شبانگاهان انان را با درهای بزرگ می بستنذ. وتمامی دکانها نیز به همین طریق قفل می شدند .از انجا که همیشه احتمال خطر میرفت،نگهبانانی نیز شب در بازار پاسبانی میدادند. به دلیل اینکه نمی توانستندتمامی بازار را کنترل کنند ، سگهای وحشی به همراه داشتند که به جز خودشان به ** دیگری رحم نمی کردند. پاسبانان شب، در ساعت معینی از شب، در بوق بزرگی که ازشاخ قوچ بود ، با فاصله زمان معینی می دمیدند . بدین معنا که عنقریب سگها را دربازار رها خواهیم کرد . دکانداران نیز سریع محل کسب خود را ترک کرده وبه مشتریان خود میگفتند دیر وقت است وبوق سگ را نواختند. از ان زمان بوق سگ اصطلاح دیر بودن معنا گرفته ! به مختارالسلطنه گفتند که ماست در تهران خیلی گران شده است. فرمان داد تا ارزان کنند. پس از چندی ناشناس به یکی از دکان‌های شهر سر زد و ماست خواست. ماست فروش که او را نشناخته بود پرسید : چه جور ماستی می‌خواهی ؟ ماست خوب یا ماست مختارالسلطنه ! وی شگفت‌زده از این دو گونه ماست پرسید. ماست فروش گفت: ماست خوب همان است که از شیر می‌گیرند و بدون آب است و با بهای دلخواه می‌فروشیم. ماست مختارالسلطنه همین تغار دوغ است که در جلوی دکان می‌بینی که یک سوم آن ماست و دو سوم دیگر آن آب است و به بهایی که مختارالسلطنه گفته می‌فروشیم. تو از کدام می‌خواهی؟! مختارالسلطنه دستور داد ماست فروش را جلوی دکانش وارونه از درختی آویزان کرده و بند تنبانش را دور کمر سفت ببندند. سپس تغار دوغ را از بالا در لنگه‌های تنبانش بریزند و آنقدر آویزان نگهش دارند تا همه آب‌هایی که به ماست افزوده از تنبان بیرون بچکد! چون دیگر فروشنده‌ها از این داستان آگاه شدند، همگی ماست‌ها را کیسه کردند!!! وقتى ميگن فلانى ماستشو كيسه كرده يعنى این... 💟@afsaranjangnarm_313💟
😭😭😭😭 الان از شهادت می گذره، الان که خیلیا دیگه اون ادم سابق نیستن و به قول خودشون شدن، الان که از ذهن هیچ کدوممون لحظه ای دور نمی شه، و الان که ... اره از شهادت میگذره. می بینید اینجا ست این رو نشون میده. مگه اعتقاد نداریم ‌که شون رو میدونن خب پس که میدونستن قراره بشن پس چرا تو هواپیما داشتن نماز می خوندن ⁉️⁉️⁉️⁉️⁉️ غیر از اینه که می خواستن رو بگن ؟ اگ ما واقعا، واقعا واقعا، خودمونو می دونیم خودمونو میدونیم و میگیم ، باید مثل ایشون نمازمونو وقت بخونیم ۱۳/فروردین/۹۹ 🤲@afsaranjangnarm_313🤲
✨ باز دوباره قرار شد که این دوتا برن باهم خرف بزنن خدا بخیر کنهههههههه😑 رفت تا دوساعت دیگه از شدت بیکاری به روبه رو خیره شده بودم که با سوال مامان گوشام تیز شد +محمد اقا تو مکتب مشغولن؟ -اره امروز و گفتیم نره بیاد همراهمون +پس با کوثر خانم ما همکارن -کوثر جان شماهم مکتبی پس؟ +بله محمد ازم پرسید +میشه بپرسم چه درسی اموزش میدید؟ -ادبیات +جسارت نباشه میشه بدونم چطوری به بچه ها آموزش میدید؟ چون از سال دیگه من هم باید ادبیات اموزش بدم روش تدریسم و توضیح دادم و براش چندتا کتاب اوردم درمورد تدریس بهتر تشکر کرد و شروع کرد به خوندنشون مامان گفت برم کمیل و زینب و صدا کنم بیان ناهار.... صداشون کردم اومدن بیرون سفره رو پهن کردیم وسط ناهار بودیم که صدای زنگ در اومد در و رفتم در و باز کنم دیدم علیه🤦🏼‍♀🤦🏼‍♀ اومد تو و بی توجه به نگاه پراز تعجب من سلام کرد و بدون تعارف اومد داخل +عهه خاله جون مهمون داشتید ببخشید بد موقع مزاحم شدم -نه خواهش می کنم خاله خیر باشه؟ +راستش اومدم دنبال کوثر جان بریم باهم دور بزنیم نگاهم افتاد به محمد سرش و انداخته بود پایین و دستاش مشت شده بود این دفه کمیل جوابش و داد +پسرخاله جان ما که باهم حرفامون زدیم -ولی اخه... +اخه نداره بیا فلن ناهار بخور بعدا باهم حرف میزنیم اوایل قبول نکرد ولی مامان خیلی اصرارش کرد و موند😑 ✍به قلم: ث.نیکوتدبیر 💫 @afasaranjangnarm_313 💫