eitaa logo
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
679 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2هزار ویدیو
89 فایل
در جـنگ نرم پای باور و ایمانمان که وسط باشد ساکت نخواهیم نشست✌️🏻... {خادمان کانال🌱} @valeh_135 @yazahra_83 @Montaghem_soleymani_82 شرایط تبادل و کپی↯ @shorot_13 حرفهاتون⇦ @Afsaranadmin
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ +بعدش چی؟ -هی زنگ میزد و تهدیدم می کرد گفت نمیزاره یه اب خوش از گلوم بره پایین منم بی توجهی کردم تا اینکه دیشب وقتی برام خواستگار اومده بود نمیدونم از کجا فهمید ولی اومد جلوی همه ابرو ریزی کرد😔 کوثر بابام شکست....خورد شد ....کمرش خم شد به چشمام دیدم +چیکار کردن بابات؟دعوات کردن سرش و به علامت نه تکون داد +نکنه کتکت زد🤕 -ای کاش کتکم زده بود کوثر.... ای کاش کشته بودم... ولی این کارو نمی کرد +چیکار کردن؟ -از دیشب باهام حرف نمیزنه.ِ... نگام نمی کنه....😔 امروز صبح به مامانم گفت بهم بگه به مهدی زنگ بزنم بیاد خواستگاریم +یا ابلفضل😱 خب بگو چجور ادمیه و نمیخوایش -گفتم ولی بابام گفت ابروی من و بردی حالام غلط کردی نخوای بخدا موندم چیکار کنم میدونم بامهدی بدبخت میشم😞 +بابات الان عصبین بزار یکم بگذره -من بابام و میشناسم کوثر حرفش یکیه خداش یکی +می خوای بیام با بابات حرف بزنم؟ -فایده نداره کوثر.... +الهی من فدات شم ابجی غصه نخور سرش و گذاشت روسینه م و از ته دل گریه کرد همون موقع گوشیش شروع کرد به زنگ زدن با ترس بهم خیره شد -مهدیه😱 +جواب بده بزار رو ایفون تماس و وصل کرد صدای کریه مهدی پخش شد -چطوری عشقممممم🤢 خوش گذشت دیشب؟ سادات با ترس بهم خیره شد ادامه داد... -من که بهت گفتم دوست دارم لامصب خودت نخواستی چرا این کار و باهام کردی زهرا؟ گوشی از زهرا گرفتم +زهرا رو دوست داری؟ -شما؟ +دوسش داری؟ -اره اندازه ی تموم دنیا ✍به قلم: ث.نیکوتدبیر 💫 @afsaranjangnarm_313 💫
✨ +دوسش نداری اگه داشتی دیشب اون بلارو سرش نمیاوردی😏 -نمیخواستم از دستش بدم😔 +زهرا دیگه به اون رابطه بر نمی گرده اگه به زور بخوای کنار خودت داشته باشیش بدون فقط جسمش کنارته!!! حالا بزار یه چیز دیگه بگم اگه واقعا زهرا رو دوست داری و عشقت واقعیه دست از سرش بردار این و گفتم گوشی و خاموش کردم بعدم زنگ زدم به مامان زهرا و اجازه ش و گرفتم و بعدم از مامان اجازه گرفتم و بردمش مشهد میدونستم الان فقط امام رضا میتونه ارومش کنه تو راه زهرا گریه می کرد و جیگر من و اتیش میزد😔 رسیدیم مشهد تقریبا ظهر شده بود اول رفتیم یه رستوران برای ناهار زهرا رفت و نشست و من رفتم غذا رو سفارش بدم بعد سفارش رفتم سر میز +کوثر پسرخاله ت داماد شده؟ -علی؟😳 -اره +نه چطور؟🤔 با چشماش به پشت سرم اشاره کرد برگشتنم همانا و چشم تو چشم شدن با علی همانا کنارش یه دختر با یه وضع افتضاح نشسته بود مهدی با ترس بهم خیره شده بود سرم و به نشونه ی تاسف تکون دادم و یه پوزخند زدم و روم و برگردوندم صدای اس ام اس گوشیم اومد میدونستم علیه پیام و باز کردم +به خدا اشتباه می کنی کوثر -برام مهم نیست لطفا دیگه مزاحمم نشید دلم نمیخواد جلوی خاله ابروتون و ببرم ناهار و سریع خوردیم و رفتیم حرم... ✍به قلم: ث.نیکوتدبیر 💫 @afsaranjangnarm_313 💫
🦋💚بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم💚🦋 🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛ يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِّ مُحَمَّدوَآلِهِ الطّاهِرين🕊 •°•🌸✨اَللّهُـمَّ‌ عَجـِّـل‌ لِوَلیِّــکَ‌ الفَـــرَج✨🌸•°• 🌺 @afsaranjangnarm_313 🌺
برای سلامتی و ظهور امام زمان (عج) دعا کنیم... ❤️ 😉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ❣دل دل جایزه نباشد☝️ در مسیری که تابلو ها همه نهان است دل می دهم تنها به یک مسیر وسلام🥀 چه مسیر و چه رهی هموارتر از صاحب الزمان🌸عج🌸 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 💚 @afsaranjangnarm_313 💚
دلنوشته یک جوان عراقی ✍📝 وقتی دست قطع شد،یک ماه بعد دست دادن برای کل عالم ممنوع شد. 🌷 @afsaranjangnarm_313 🌷
آهاے آقا پسری که به قصد گول زدن دختر مردم تیپ‌میزنی!!!!!طرف صحبتم با شماست شمایی که ... خوشگلے ؟ خوش هیڪلے ؟💪🏻 جذابے؟ خب خدا رو شڪر .... فتبارڪ الله احسن الخالقین .... ولےدلیل نمیشه سو استفاده ڪنےڪہ .... دخترا واست غش و ضعف میڪنن ؟؟ با یه نگاه عاشقت میشن ؟؟؟؟ بابا دست مریزاد ...گلےبه جمالت آقا پسر .. تو ڪہ واسه ناموس خودت سگ میشےواسه ناموس مردم گرگ نشو .... زندگےهمین یڪے دو ‌روز نیستااااا .... پس فردا بابا میشے ....دختر دار میشے .... به خودت بیا برادر من ...مرد باش .. هرکه باشد نظرش در پی ناموس کسی … پی ناموس وی افتد نظر بوالهوسی 😉 @afsaranjangnarm_313 😉
⁩♨️ احسنت به🌀🔰🔰 🔹احسنت به پسری که دختر خانوم با حجاب میبینه میگه ان شاءالله خوشبخت بشه...❤️✨ 🔸احسنت به دختری که سنگین و با شخصیت تو خیابون راه میره نشونه یه دختر ایرونیه...💐✨ 🔹احسنت به دخترای با حجاب که کسی نمیتونه بهش بی احترامی کنه...😍✨ 🔸احسنت به پسری که ناموس مردم ناموس خودشه سر به زیر راه میره...😌✨ 🔹احسنت به پسری که دختر آرایش کرده میبینه سرشو میندازه پایین چشماشو درویش میکنه...😑✨ 🔸احسنت به دختری که برای چادر بی بی فاطمه زهرا احترام قائله...😌✨ 🔹احسنت به پسری که سینش مهر سینه زنی حضرت ابوالفضل خورده...🏴✨ 🔸احسنت به پسرای غیرتی و دخترای با اصالت که با حجاب خیلی خشگلترن...💏✨🌹🌿 🌹 @afsaranjangnarm_313 🌹
مداحی آنلاین - شاه امروز آفریده شاهکار دیگری - حسین طاهری.mp3
4.4M
🌸 (ع) 💐شاه امروز آفریده شاهکار دیگری 💐احتیاجی نیست بعد از این به یار دیگری 🎤 👏 👌فوق زیبا
✨ احساس کردم زهرا سادات نیاز داره با خودش خلوت کنه باهم قرار گذاشتیم یک ساعت بعد جلوی کتابخونه ی استان قدس وارد حرم شدم دفه ی پیش که اومده بودم شونه به شونه ی محمد بودم😞 اخ که چقد دلم لک زده برای قدم زدن کنارش😔 نفس عمیق کشیدم سلام دادم و وارد شدم بعداز زیارت ضریح رفتم دارالحجه به یاد اون روز فهمیده بودم حسم به محمد یه حس زود گذر نبوده من... من واقعا عاشق شده بودم عاشق یه پسر سر به زیر و دوست داشتنی.... عاشق یه پسری که حرف زدنش بوی نجابت میداد😄 پسری که عجیب به دل میشست! به نیتش دو رکعت نماز زیارت خوندم و همونجا از ته ته دلم.... از اعماق وجودم وجود محمد و خواستم تو تک تک لحظاتم😍 به امام رضا گفتم اگه این عشق به صلاحمه یه نشونه ببینم نگاه به ساعت کردم یه ربع دیگه قرار داشتم با زهرا زیارت نامه رو گذاشتم سر جاش رفتم کتابخونه چند تا کتاب بخرم... وارد کتابخونه شدم مثل همیشه صدای مداحی بود که شنیده میشد اول از همه رفتم سراغ رمانای شهدایی کتاب قصه ی دلبری و دلتنگ نباش و برداشتم و چند کتابم برای کتابخونه ی مکتب کتابا زیاد بود و سنگین یکی شون از دستم افتاد خم شدم که بردارم بقیه م ریخت🤕 شروع کردم به جمع کردن که دیدم یه اقام اومد کنارم و شروع کرد به کمک به صورتش نگاه نکردم کتابارو جمع کردم بلند شدم اون اقاهه گفت +بفرمایید چقد صداش اشنا بود اشنا تر از هر اشنایی سرم و بالا اوردم که یهو.... ✍به قلم: ث.نیکو تدبیر 💫 @afsaranjangnarm_313 💫