#منبرمجآزے 🎙|
ــــــــــــــــــــــــــــــ
#استاد_پناهیان🎤
-بروگریهکُن،التماسِخداکُن
بگونمیتونمازموقعیتِگناهفرارکُنم
اونقداینخُداکریمه،کهموقعیتِگناهوفراریمیده
توفَقطمیونِگریههاتبگو
-دیگهناندارمپاشم
بگومیخوامگناهنکنمآاا، زورمنمیرسه..!
معجزهمیکنہبراٺ"!🧡
-------•|📱 |•-------
@afsaranjangnarm_313
مَـقَّـرِمـان...⬅ اسلام...
گُـردانـمـان...⬅ تَشَیُع...
ما✋🏻
با بقیۂ سپاهی ها فرق داریم...!!!
لباسمان خاکی نیست...
ولی گاه خاکی میشود با غبار روزگار...🍃
لباس ما لباس حضرت زهراست (س)❤
مــا اسلحـه نداریم...❌
تربیت درست کودکانمان...✔
برای دفاع از حرم عمهٔ سادات...💚
تنها سلاح ماست...✊🏻
و چه بزرگوارانی که در مقابل سلاحمان تعظیم کرده اند...☺
ما میدان جنگ هم نداریم...
شاید عجیب باشد...😶
ولی در میدان #جنگنرم پرسه میزنیم...✌🏻🇮🇷
لباس چریکی نمیپوشیم ؛ چادرمان لباس رزم است...
تربیت کردن مدافع ها سلاح ماست...
همرزمانی همچون شیرزنان خرمشهر به ما درس ایستادگی میدهند...
راستی یادم نرود...🖐🏻
فرماندهی هم داریم که...
عمریست دخیلیم به ضریحی که ندارد...💚🍃
بهتر معرفی کنم...☺
ما دختران چادری...🌹
و مادران فرداییم...❤
ما...
سپاه زهــ(س)ــراییم...😍✌🏻
○━━⊰☆📱☆⊱━━○
@afsaranjangnarm_313
○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
•#انگیــــزشܨ🍉⃟✨
•••
نگران نباشید...
خدایـی ڪه آمار تڪ تڪ برگهاۍعالم را دارد
از احوال شما هم خبردار است!🍂🧡
•••
[براساس برداشتی ازآیه ۵۹ سوره انعام]
@afsaranjangnarm_313 💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📜 | #به_وقت_خاطره
🌹یادم هست با حسن باقری به تپة کوچکتری که پایین نبعه و دست خودمان بود رفتیم. من همیشه کلاهِ کشی بر سر میکشیدم، آن روز قبل از حرکت، حسن کلاه آهنی یکی از نیروها را از سرش برداشت و روی سر من گذاشت. گفتم: "لازم نیست، نمیخواهد."
گفت: "سرت کن."
🌹از بالای خاکریز خودمان رفتیم تا موقعیت عراقیها را نگاه کنیم. در همین حین یک تیر به کلاه من خورد که اگر حسن باقری آن را به زور سرم نمیگذاشت شهید شده بودم. همانجا به شوخی به من گفت: "دیگر جانت را مدیون منی."
🌹سپس با حالت جدی ادامه داد: "از این بهبعد، هر کدام از ما که زنده ماند یاد همدیگر بکنیم."
حسن معروف به داشتن دید نظامی بود. او در سختترین شرایط بهترین طرح را میداد. در آن زمان، بهلحاظ طراحی عملیات، نوع پدافند و آرایش نظامی در مقابل دشمن و موارد دیگر در اکثر مواقع با حسن باقری مشورت میکردیم. حسن به من خیلی محبت میکرد و دوستم داشت. هر وقت به محور ما میآمد، مرا صدا میزد و کنار دست خود مینشاند. من هم او را خیلی دوست داشتم.
•|خاطرهایازشهید💔حسنباقری🕊|•
🌴@afsaranjangnarm_313🌴
7.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السلام علی الحسین 😍🌱
{•🌴🌤•}
دلمنلڪزدهتاڪنجحرمگریهڪنم...
دوقدمروضهبخوانم،دوقدمگریهڪنم
برومسمتضریحۍڪهبهشتمآنجاست
برسمپیشنگارم،برسمگریهڪنم!♡(:
#با_صدای_حسین_خلجی
#بسیار_زیبا🎈✨
#استوری
🌙@afsaranjangnarm_313🌙
﷽
#حضرتعشق ♡
#قسمتسیهفتم🖇
بلژیت با پرستارا همکاری کرد و بالاخره وارد اتاق عمل شدند حدود 30 دقیقه ای از عمل میگذشت و من نگران بودم.
برای اینکه حداقل یه کمی هم خودم رو اروم کنم مدام داخل راهرو قدم رو میرفتم و بالا و پایین میکردم.
فک میکنم 15 دقیقه ای داخل راهرو راه رفتم تا بالاخره دکتر از اتاق اومد بیرون.
به سمت دکتر خیز برداشتم
- چیشد دکتر؟
●عملش خوب بود و رضایت بخش
یکی دو روز دیگه هم باید شیمی درمانی رو شروع کنیم.
- یکی دو روز دیگه؟
●اوهوم مشکلی داری؟
-نه نه اصلا
اگر هم مشکلی باشه حلش میکنم
●اوکی
♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧
-باستین واقعن نمیدونم چیکار کنم؛هرچی پول داشتم خرج هزینه بیمارستان و عمل شدش
_شرمنده بنوعا منم دستم خالیه
بنوعا
-هوم....؟
_به اون پیشنهاد من فک نکردی؟
-کدوم؟
_همون سفره و چندتا کلاسی که برات گفتم
-اممممم.....نه حقیقتش وقت نکردم اصلا بهش فک کنم
_ ببین بنوعا پول خوبی در ازاش میدن تازه میتونم صحبت کنم نصفشو بدن که خرج دوا درمون بلژیت کنی بقیشم بعد از اون سفر!
چطوره؟هوم؟
-دو روز بهم مهلت بده باستین
خبرت میکنم
✍🏻نویسنده:
#نفیسه و #نرجس
کپی تا پایان رمان و اعلام نویسنده ممنوع🚫
@afsaranjangnarm_313 📍
﷽
#حضرتعشق ♡
#قسمتسیهشتم🖇
پیشنهاد باستین پیشنهاد بدی نبود فقط باید سبک سنگین میکردم و با در نظر گرفت بعضی از شرایط قبول میکردم.
خیلی فکر کردم دو دل بودم.تصمیم گرفتم سری ب بلژیت بزنم ک بعد تصمیم نهایی رو بگیرم
- سلام بلژیت چطوری؟
*سلام نه
- دلم درد میکنه
*خوب میشی یکم باید صبر کنی
- تا کی بیمارستان میمونم
*یکم باید صبر کنی بلژیت....فقط یکم
استراحت کن من برم زود برمیگردم
دیدن این حال بلژیت من رو ترغیب میکرد به این که پیشنهاد باستین رو قبول کنم
♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧
- سلام باستین ....کجاییی پسر؟
_سلام.....شرکتم
- شرکت بمون.....دارم میام پیشت
_ باشه منتظرتم
خودم رو به باستین رسوندم.به دفتر باستین رسیدم که باز صدای منشیش اومد
■ هماهنگ نشده
به سمت منشی برگشتم و جوری که کلافگی و حرص معلوم باشه جواب دادم
- با خودشون هماهنگ کردم
و بعد بی توجه به منشی؛داخل دفتر باستین شدم.
- سلام
_سلام.....چه خبر از بلژیت
- بهتره....عملش کردن
_خب چیکارم داشتی؟
- اومدم پیشت تا بهت بگم......
✍🏻نویسنده:
#نفیسه و #نرجس
کپی تا پایان رمان و اعلام نویسنده ممنوع🚫
@afsaranjangnarm_313 📍
10.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•|💚🍃|•
*#استوری
+حاجآقاپناهیانمیگفت:
آقا *#امامزمـان* صبح
به عشق شما چشم باز میکنه
این عشق فهمیدنے نیست...!
بعدما صبح که چشم باز میکنیم
بجایِ عرض ارادت به محضر آقا
گوشیامونُ چک میکنیم!
*#زشته_نه؟*
اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج
@afsaranjangnarm_313🌿
1_146043816.mp3
10.09M
°•.🌱
جنگ نرم...6
حاج حسین یکتا(:✨💔
#سنگربہدوشان_سیدعلے💚
#نـحن_الغالبون✌️🏻
○━━⊰☆📱☆⊱━━○
@afsaranjangnarm_313
○━━⊰☆⚔☆⊱━━○