eitaa logo
آقامحمودرضا
2هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
2.4هزار ویدیو
87 فایل
💠گرامیباد یاد ادمین کانال 🌷شهیدحاج مرتضی مسیب زاده ♻ ️تنها کانال رسمی منتسب به خانواده شهیدبیضائی ♻ دارای مجوز وکدشامد 1-1-3454-61-3-1 از وزارت ارشادوشورای عالی مجازی کشور ♻️ دارنده مقام نخست سومین جشنواره فضای مجازی کشور درسال۹۵
مشاهده در ایتا
دانلود
shabe-sevom-moharam93-karimi-mosibat-roghaye.mp3
9.73M
#روضه_حضرت_رقیه(س) حاج محمود کریمی @Agamahmoodreza
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ الْبَرَّ التَّقِيَّ الْإِمَامَ الْوَفِيَّ السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الرَّضِيُّ الزَّكِيُ ،السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ ▪️سلام بر تو اى ابا جعفر اى محمد بن على كه بزرگوار و پرهيزكار و پيشواى وفادارى سلام بر تو اى شخص پسنديده حق و پاك و منزه از هر عيب و نقص سلام بر تو اى ولى خدا.
🔰 اطلاع‌نگاشت | از شما راضی‌ام اما قانع نیستم... ☝️ هشت توصیه به سپاه 🔺️ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران، سپاهیان را فرزندان خود خواندند و افزودند: «[من از سپاه] صددرصد راضی‌ام، اما قانع نیستم، معتقدم خدای متعال استعدادی داده که میتوانید صد برابر این پیش بروید.» ۹۸/۷/۱۰ 👈 ایشان در ادامه، هشت توصیه برای استمرار حرکت رو به پیشرفت پاسداران انقلاب اسلامی بیان کردند که پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR این موارد را در این اطلاع‌نگاشت مرور می‌کند. 💻 @Khamenei_ir
🔴کیهان امروز: ▪️مردم هوشمند عراق فتنه سعودی-صهیونیستی را خنثی می کنند. ▪️رهبر انقلاب:نباید اجازه داد حقایق برجسته دفاع مقدس کهنه و فراموش شود. ▪️طرح مجلس برای اصلاح نظام بانکی شتابزده است. ▪️پلیس فرانسه در اعتراض به شرایط کاری به معترضان پیوست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴مجله آمریکایی تایم: آیت الله خامنه ای قدرتمندترین رهبر خاورمیانه است و ترامپ نمی تواند در برابر او پیروز شود. 🆔 @Agamahmoodreza
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴انتقاد آیت الله خاتمی به حذف نام #شهید از معابر: اگر کسی دانسته این کار را کرده باید محاکمه شود. غیرت دینیِ عاشورائیان‌اجازه سکوت نمی دهد.!! 🆔 @Agamahmoodreza
آقامحمودرضا
💠همرزم شهید روح الله قربانی: 🌷یک بار که دور هم نشسته بودیم و از آینده صحبت می‌کردیم گفتم: روح‌الله!
💠دوست شهید روح الله قربانی : 🍃🌸آخرین باری که روح‌الله رو دیدیم نشد خوب از هم خداحافظی کنیم. وقتی خبر شهادتش رو شنیدم حسرت خداحافظی درست و حسابی به دلم موند. خیلی ناراحت این موضوع بودم تا اینکه خوابش رو دیدم... خواب دیدم روح‌الله اومده، بهش گفتم روح‌الله تو مُرده بودی ما تشییع پیکرت شرکت کردیم. گفت :نه، من زنده‌ام، ببین. همدیگرو بغل کردیم. محکم بغلش کردم و از اینکه برگشته بود خوشحال بودم یکدفعه گفت: خب دیگه من باید برم! گفتم: روح‌الله من تازه پیدات کردم کجا میخوای بری؟ گفت: کلی مهمون دارم، همه منتظر من هستن باید برم. از خواب که بیدار شدم حالم خیلی خوب بود. گرمای آغوشش رو حس می‌کردم اما همش فکرم مشغول بود که کجا می‌خواست بره... 🍃🌸گوشیم رو که نگاه کردم دیدم برام پیام اومده هیئت یادبودی برای شهید قربانی با سخنرانی حاج آقا پناهیان و مداحی برادر هلالی برگزار میشود . شوکه شدم... حالا منظورش از مهمونایی که منتظرش بودند رو فهمیدم... به راستی که شهدا زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی می‌خورند.!! 🆔 @Agamahmoodreza
آقامحمودرضا
🔴بسم رب الشهدا والصدیقین 🌷پاسدار رشید سپاه اسلام "علی پيغامی خوشه مهر" ،شب گذشته حين انجام ماموريت
💠به نقل از یکی از فرماندهانِ شهید مدافع وطن علی پیغامی: 🌷علی به خیلی حساس بوده همیشه میگفت وقتی موقع اذان کاری انجام میدیم انگار اون کارابترِ ، پس باید اول نیازمند روبخونیم بعد به کارآمدن برسیم.... 🌷شب جمعه اولی که سرمزار مراسم زیارت عاشوراداشتیم مراسم کمی طول کشید و خورد به وقت نماز یکی از بچه ها اصرارکرد نماز رو همونجا به جماعت بخونیم منم مخالف بودم و میگفتم بریم مسجد، یهو اون بنده خداصفحه اینستاش رو باز کرد و یک قسمت از پیام هایی رو که باعلی رد و بدل کرده بود نشونم داد. تو اون پیام ها به علی گفته بود که کارهاش اصلا طبق خواسته اش پیش نمیره مشکلاتش زیاد شده علی بااطمینان خاطر همیشگی فقط یه سفارش کرده بود ، " رو اول وقت بخون کارهات درست میشه." !! 🆔 @Agamahmoodreza
🍃🌸مادربزرگوار شهید محمدرضا کاظمی زاده بر سر مزار فرزند شهیدش 👈همان شهیدی که پیغام شهید یوسف اللهی را به حاج حسین بادپا رساند و گفت : !!!! میگن حاج حسین بادپا روزهای آخر دست به دامن همین مادر شد که برایش دعا کند و چه زیبا این مادر رزق شهادت حاج حسین را از ارباب گرفت!! 🆔 @Agamahmoodreza روایت اینگونه است ...👇
آقامحمودرضا
🍃🌸مادربزرگوار شهید محمدرضا کاظمی زاده بر سر مزار فرزند شهیدش 👈همان شهیدی که پیغام شهید یوسف اللهی
💠 يكی از مسايلی كه در عمليات والفجر هشت دارای اهميت بود، جزر و مد آب دريا بود كه روی رود اروند نيز تاثير داشت. بچه‌ها برای اينكه ميزان جزر و مد را در ساعات و روزهای مختلف دقيقا اندازه گيری كنند يک ميله را نشانه گذاری كرده و كنار ساحل داخل آب فرو كرده بودند. اين ميله يک نگهبان داشت كه وظيفه‌ اش ثبت اندازه جزر و مد برحسب درجات نشانه گذاری شده بود. اهميت اين مساله در اين بود كه باید زمان عبور غواصان از اروند طوری تنظيم شود كه با زمان جزر آب تلاقی نكند. چون در آن صورت آب همه را به دريا میبرد. از طرفی در زمان مد چون آب برخلاف جهت رودخانه از سمت دريا حركت می كرد موجب می ‌شد تا دو نيروی رودخانه و مد دريا مقابل هم قرار بگيرند و آب حالت راكد پيدا كند و اين زمان برای عبور از اروند بسيار مناسب بود. اما اينكه اين اتفاق هر شب در چه ساعتی رخ ميی دهد و چه مدت طول می ‌كشد مطلبي بود كه می ‌بايست محاسبه شود و قابل پيش بينی باشد. 🍃🌸بچه ‌های اطلاعات برای حل اين مساله راهی پيدا كردند. ميله‌ ای را نشانه گذاری كرده و كنار ساحل داخل آب فرو بردند. اين ميله سه داشت كه اندازه‌های مختلف را در لحظه ‌های متفاوت ثبت می ‌كردند. يكب از اين نگهبان‌ ها بود که خودش اينطور تعريف ميكرد👇 🍃دفترچه‌ ای به ما داده بودند كه هر پانزده دقيقه درجه روی ميله را ميی خوانديم و با تاريخ و ساعت در آن ثبت می كرديم. مدت دو ماه كار ما سه نفر فقط همين بود. آن شب خيلی خسته بودم، خوابم می ‌آمد. در آن نيمه ‌های شب نوبت پُست من بود. نگهبان قبل، بالای سرم آمد و بيدارم كرد و گفت: "حسين بلند شو نوبت نگهباني توست. " همانطور خواب آلود گفتم: فهميدم تو برو بخواب من الان بلند می شوم. نگهبان سر جای خودش رفت و خوابيد، به اين اميد كه من بيدار شده‌ ام و الان به سر پُستم خواهم رفت اما با خوابيدن او من هم خوابم برد. چند لحظه بعد يک دفعه از جا پريدم. به ساعتم نگاه كردم. بيست و پنج دقيقه گذشته بود. با عجله بلند شدم. نگاهی به بچه‌ ها انداختم. همه خواب بودند. و هم كه اهواز بودند. با خودم فكر كردم خب الحمدلله مثل اينكه كسی متوجه نشد. از سنگر بچه ‌ها تا ميله، فاصله چندانی نبود. سريع سر پُستم رفتم. دفترچه را برداشتم و با توجه به تجربيات قبل و با يادداشت های درون دفترچه بيست و پنج دقيقه ‌ای را كه خواب مانده بودم از خودم نوشتم. 🍃🌸روز بعد داخل محوطه قرارگاه بودم كه ديدم محمدرضا كاظمی با ماشين وارد شد و سريع و بدون توقف يک راست آمد طرف من. از ماشين پياده شده و مرا صدا زد. گفت: حسين بيا اينجا. جلو رفتم. بی مقدمه گفت: ! رنگم پريد. ! فهميدم كه قضيه از چه قرار است ولی اينكه او از كجا فهميده بود مهم بود. گفتم: چرا؟ حرف ديگری نبود بزنی؟ گفت: همين كه دارم به تو ميی گويم. گفتم: خب دليلش را بگو. گفت: خودت می ‌دانی. گفتم: من نمی ‌دانم تو بگو. گفت: تو ديشب نگهبان ميله بودی؟ درسته؟ گفتم: خب بله. گفت: بيست و پنج دقيقه خواب ماندی و از خودت دفترچه را نوشتی. آدمي كه ميی خواهد شهيد شود بايد و اش بيش از اينها باشد. حقش بود جای آن بيست و پنج دقيقه را خالی می ‌گذاشتی و می ‌نوشتی كه خواب بودم. گفتم: كی گفته؟ اصلا چنين خبری نيست. گفت: ديگر صحبت نكن. حالا دروغ هم می گويی. پس يقين داشته باش كه ديگر اصلا شهيد نمی ‌شوی. با ناراحتی سوار ماشين شد و به سراغ كار خودش رفت. با اين كارش حسابی مرا برد توی فكر. آخر چطور فهميده بود؟ آن شب كه همه خواب بودند و تازه اگر هم كسی متوجه من شده بود كه نميی توانست به محمدرضا كاظمی چيزی بگويد. چون او اهواز بود و به محض ورود با كسی حرف نزد و يک راست آمد سراغ من. و از همه اينها مهمتر چطور اين قدر دقيق ميی دانست كه من بيست و پنج دقيقه خواب بوده‌ ام... 🆔 @Agamahmoodreza
💠سردار شهید حاج حسین بادپا جانباز ۷۰٪ و از فرماندهان و یادگاران جنگ تحمیلی بودند که به توصیه سردار سلیمانی خدمت مادر شهید محمدرضا کاظمی رفتند و خواستند برای شهادت ایشان دعا کنند! 🌷سرانجام ایشان در اول اردیبهشت سال ۹۴ به همراه همرزمش حاج هادی کجباف در عملیاتی در منطقه بصری الحریر استان درعا به شهادت رسید و پیکر مطهرش هنوز به وطن بازنگشت. 🆔 @Agamahmoodreza
🍃🌸... تا چند روز ذهنم درگير اين مساله بود. هرچه فكر می كردم كه او از كجا ممكن است قضيه را فهميده باشد راه به جايی نميبردم. بالاخره يکروز محمدرضا كاظمی را صدا زدم و گفتم: چند دقيقه بيا كارت دارم. گفت: چيه؟ گفتم: راجع به مطلب آن روز می خواستم صحبت كنم. گفت: چی می خوای بگی. گفتم: حقيقتش را بخوای، تو آن روز درست می گفتی، من خواب مانده بودم ولی باور كن عمدی نبود. نگهبان بيدارم كرد ولی چون خيلی خسته بودم خودم هم نفهميدم كه چطور شد خوابم برد. گفت: تو كه آن روز گفتی خواب نمانده بودی، میخواستی مرا به شک بيندازی؟ گفتم: آن روز می ‌خواستم كتمان كنم ولی وقتی ديدم تو آن قدر محكم و با اطمينان حرف می زنی فهميدم كه بايد حتما خبری باشد. ميی خواهم بدانم تو از كجا فهميدی؟؟ گفت: ديگر كاری به اين كارها نداشته باش. فقط بدان كه . گفتم: تو را به خدا به من بگو. باور كن چند روزی است كه اين مطلب ذهنم را به خود مشغول كرده است. مكثی كرد و با ترديد گفت: خيلی خُب حالا كه اين قدر اصرار می كنی می ‌گويم ولی بايد قول بدهی زود نروی و به همه بگويی. لااقل تا موقعی كه ما زنده ‌ايم. گفتم: هرچه تو بگويی! 👈گفت: من و حسين يوسف الهی توی قرارگاه شهيد كازرونی اهواز داخل سنگر خواب بوديم. نصف شب حسين مرا از خواب بيدار كرد و گفت: محمدرضا! حسين الان سر پُست خوابش برده و كسی نيست كه جزر و مد آب را اندازه بگيرد. همين الان بلند شو برو سراغش. من هم چون مطمئن بودم حسين دروغ نمی گويد و بی حساب حرفی نمی زند بلند شدم كه بيايم اينجا. وقتی كه خواستم راه بيفتم دوباره آمد و گفت: محمدرضا به حسين بگو تو شهيد نمی شوی. حالا فهميدی چرا اين قدر با اطمينان صحبت كردم. وقتی اسم حسين يوسف الهی را شنيدم ديگر همه چيز دستگيرم شد. او را خوب می شناختم. باور كردم كه ديگر شهيد نمی شوم. 🆔 @Agamahmoodreza
(ع) در خانه غریب و خارج از خانه غریب ای جان به فدای تو غریب ابن غریب 🆔 @Agamahmoodreza
Mahmoud Karimi - Mage Yadam Mire (128).mp3
9.66M
| حاج محمود کریمی شهــادت امـام حسن مجـتبـی (ع) مگه یادم میره من بودم و یه گلِ پر پر مگه یادم میره من بودم و کوچه ی غم ها @Agamahmoodreza
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعالَمينَ. اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الشَّهيدُ الصِّدّيقُ .اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِي وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ . ▪️سلام بر تو اى فرزند پيامبر خدا پروردگار جهانيان، سلام بر تو اى شهيد راست گفتار.سلام بر تو اى ابا محمد حسن بن على و رحمت خدا و بركات او.
🔰 لوح | اگر داعش بازگردد... 🔻 رهبرانقلاب در دیدار فرماندهان سپاه: 🔹️ همّت جوانان مؤمن، #داعش را نابود کرد؛ حالا میگویند بکلّی از بین نرفتند، دوباره‌ هم بیایند همان است؛ «اِن عَادَتِ العَقرَبُ عُدنَا لَها»؛ عقرب را با کفش زد له کرد، گفت اگر دوباره هم بیاید دوباره همین کفش دستم است، باز هم میزنم. ۹۸/۷/۱۰ 💻 @Khamenei_ir
🔴کیهان امروز: ▪️شوق حضور در راهپیمایی اربعین حسینی امسال بیشتر از همیشه. ▪️لغو امتیاز ۱۲هزار شرکت صوری در مناطق آزاد. ▪️عراقی ها شاخ فتنه آمریکایی_صعودی را شکستند دعوت نخست وزیر به اصلاحات فراگیر. ▪️ایران به سامانه پدافند گنبدی دست یافت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
موعظه ونصیحت ماندگار علیه السلام 💠جُناده می گوید در آخرین لحظات عمر امام حسن مجتبی علیه السلام، بر ایشان وارد شدم و گفتم: ای پسر پیغمبر، مرا موعظه ای کن؛ بگذارید توشه ای بگیرم. حضرت فرمود: 🍃🌸ای جناده آماده سفر آخرتت باش؛ زاد و توشه ات را قبل از آنکه عمرت به سر آید و بخواهی کوچ کنی، تهیه کن. بدان که تو دنبال دنیا هستی، و مرگ به دنبال تو است. غم و اندوه روزی که نیامده است را بر روزی که هستی میفکن. بدان که بیش از آنچه را که قُوت تو است که از آن بهره می گیری، هرچه از اموال دنیا جمع کنی خزینه دار دیگری هستی. 🍃🌸ای جناده، در حلال دنیا حساب است و در حرام دنیا عقاب است و در شبهاتش عتاب است. پس از ذلّت معصیت خدا خارج شو و به عزّت طاعت الهی پناه ببر. 📚 بحارالأنوار، ج44، ص138 🆔 @Agamahmoodreza
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد رفیعی؛ شجاعت امام حسن علیه السلام 🆔 @Agamahmoodreza
آقامحمودرضا
💠پدر گفت: برای #محمودرضا مشکلی پیش آمده و باید بروم تهران . همسرش کیف کوچکش را آماده کرد و راهی ترم
🍃🌸پدر عزیزانش را دید.شیون دخترش را و در اسلامشهر عروس و کوثرش را،کوثری که مظلومانه ترین اشکهای دنیا مال او بود.همه آمدند،احمدرضا هم شکسته ،خسته ، تنها. دوستان محمودرضا آمدند. کمی گریه کردند، روضه خواندن ،اما وقت ،وقت حرفهای مهم بود #شهید_را_کجا_دفن_کنیم ؟؟ پدر میخواست او را به تبریز بیاورد ،به خانه اشان؛اما چند نفر اصرار داشتن او حتما در تهران و بهشت زهرا (س) دفن شود . میگفتن شاید تأثیر این شهید در تبریز مثل تهران نباشد.این بار پدر محکم ایستاده بود. "باید ببرمش ، ببرمش تبریز ." صبح فردا رفت و محمودرضایش را دید ،در تشییع باشکوهی که مردم اسلامشهر برگزار کردندحاضر شد. 🌷پدر هنوز نمی دانست محمودرضا کجا بود؟چکار کرده؟چرا شهید شد؟چرا به او نگفت و به جنگ رفت؟اما میدید که همه مردم صدای او را شنیده اند‌.گویی شهر را تعطیل کردند برای بدرقه او.برای قدر دانی از مجاهد و مبارز جبهه مقاومت اسلامی. 🌷پدر غمگین تر و مهربان‌تر و بگذار بگویم مردتر از آن بود که اجازه دهدشهادت محمودرضا را کس دیگه به مادرش خبر دهد.پیکر به تبریز رسید و در فرودگاه تبریز استقبال پرشور مردم همه را غافلگیر کرد.اما مادر هنوز خبر نداشت. پدر گفت خودم می‌گویم. با خودش فکر کرد شاید خبر را طوری بدهند که حال مادرش خراب شود ، شاید چیزی بگوید که عده ای سوء استفاده کنند.در کل خانواده آنها محمودرضا نخستین سپاهی،نخستین رزمنده،و نخستین شهید بود.!! از سویی فکرمیکرد چرا مادرش زودتربفهمد؟ چرابیشتر گریه کند؟خودم میگویم با هم گریه میکنیم.به خانه رسیدهمسرش آرام بودمثل همیشه،اما اینباردلش آماده خبر بود.. #ادامه_دارد.. 🆔 @Agamahmoodreza