eitaa logo
آقامحمودرضا
2هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
2.5هزار ویدیو
87 فایل
💠گرامیباد یاد ادمین کانال 🌷شهیدحاج مرتضی مسیب زاده ♻ ️تنها کانال رسمی منتسب به خانواده شهیدبیضائی ♻ دارای مجوز وکدشامد 1-1-3454-61-3-1 از وزارت ارشادوشورای عالی مجازی کشور ♻️ دارنده مقام نخست سومین جشنواره فضای مجازی کشور درسال۹۵
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 امام جواد عليه السلام: 🍃🌸سه چيز، سبب رسيدن به رضوان خداي متعال مي باشد: ۱- نسبت به گناهان و خطاها، زياد استغفار كردن و اظهار ندامت کردن. ۲-اهل تواضع و فروتن بودن. ۳- صدقه و كارهاي خير بسيار انجام دادن. 🍃🌸قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : ثَلاثٌ يَبْلُغْنَ بِالْعَبْدِ رِضْوانَ اللّهِ: كَثْرَةُ الاْسْتِغْفارِ، وَ خَفْضِ الْجْانِبِ، وَ كَثْرَةِ الصَّدَقَةَ . 📚 کشف الغمه، ج۲، ص۳۴۹ 🆔 @Agamahmoodreza
17.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴انتشار برای اولین بار 🍃🌸 صحبت های جالب یک آقازاده مدافع حرم که 40 روز پیش به شهادت رسید ♦️شهید عبدالله زاده فرزند فرمانده سابق حفاظت اطلاعات ناجا 13 خرداد امسال در تدمر سوریه به شهادت رسید. 🆔 @Agamahmoodreza
◾‏یَا رَبِّ تَجاوَزْ عَنْ قَبِیحِ مَا عِنْدَنَا بِجَمِیلِ مَا عِنْدَکَ خدایا! به حقّ آن زیبایی‌های نزدت از زشتی‌های ما بگذر. 🆔 @Agamahmoodreza
💠شهید بهشتی : 🍃🌸در زندگی دنبال کسانی حرکت کنید که هر چه به جنبه های خصوصی تر زندگی ایشان نزدیک شوید تجلی ایمان را بیشتر می بینید. 🆔 @Agamahmoodreza
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴انتشار برای نخستین بار تصاویری دیده نشده از قلب اردوگاه گروهک منافقین به روایت باشگاه خبرنگاران جوان 🆔 @Agamahmoodreza
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠امام سجاد علیه اسلام: 🍃🌸 اگر کسی هدایت شود جای تعجب ندارد بلکه کسی که گمراه می شود تعجب دارد که با وجود رحمت واسعه الهی چگونه گمراه شده است ! 📚بحار الانوار، ج ۷۸، ص ۱۵۳ 🆔 @Agamahmoodreza
🔴 ناکامی عناصر ضد انقلاب در تجاوز به خاک کشور ◾روابط عمومی قرارگاه حمزه سیدالشهدا علیه السلام: ♦️هوشیاری رزمندگان قرارگاه حمزه سیدالشهدا علیه‌السلام، باعث شد تا عناصر ضد انقلاب که قصد ورود به کشور از مرزهای شهرستان مرزی اشنویه در آذربایجان غربی را داشتند ناکام بمانند. ♦️شامگاه دوشنبه 21 تیرماه 1400 تیمی از عناصر ضد انقلاب از منطقه مرزی شهرستان اشنویه قصد ورود به خاک کشورمان را داشتند که با هوشیاری رزمندگان این قرارگاه، ناکام ماندند. ♦️با اجرای آتش به موقع توسط رزمندگان قرارگاه حمزه سیدالشهدا علیه السلام، در درگیری با اعضای این تیم، عناصر ضد انقلاب از منطقه متواری شدند. 🆔 @Agamahmoodreza
📣 امور بانوان اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس استان البرز برگزار می کند: 🔰 کرسی آزاد اندیشی مجازی《به رنگ صدف》 🔹 با محوریت عفاف و حجاب و پاسخ به شبهات 🎤 با بیان شیوای سرکار خانم اسلامی نیا، پژوهشگر حوزه عفاف و حجاب 🔸 زمان: یکشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۰ ساعت ۱۰ صبح لینک ورود👇 🌐 https://engage.shatel.com/b/cwp-83q-cfs-fa2
◾روز پشیمانی از اعتماد به کدخدا 🆔 @Agamahmoodreza
💠برای محمودرضا / صد و هفتاد و نه 🌷 حالا این منم که به او و گوشه چشمش در تنهایی روز قیامت احتیاج مبرم دارم... کاش مرا هم آنروز قاطی آدم حساب کند ...👇👇
هدایت شده از برای محمودرضا
💠 برای محمودرضا / صد و هفتاد و نه ◾احمدرضا بیضائی: 🌷اوایل دهه هشتاد بود که هر دویمان تقریبا همزمان از تبریز رفتیم؛ من، «مهر» سال هشتاد و دو و محمودرضا «بهمن» همان سال. محمودرضا برای گذراندن آموزشهای دوره پاسداری در دانشگاه امام حسین (ع)، و من برای ادامه تحصیل در دانشگاه تهران زندگی دانشجویی را سال هشتاد و دو در تهران شروع کردیم. آن روزها من امکان تماس با محمودرضا را نداشتم اما محمودرضا گاهی با خوابگاه تماس می‌گرفت و تلفنی از اوضاع و احوال هم باخبر می‌شدیم و اگر وقت داشت، قراری می‌گذاشتیم و همدیگر را می‌دیدیم. موبایل نداشتیم و تماس‌های گاه و بیگاهی که محمودرضا با خوابگاه می‌گرفت، تنها راه ارتباطی‌مان بود. یکبار زنگ زد و بی‌مقدمه با صدایی آرام گفت: «احمد! من بیمارستانم.» انتظار چنین تماسی را نداشتم؛ با نگرانی پرسیدم: «بیمارستان چرا؟ چی شده؟» گفت: «کسی نفهمه من اینجام، خب؟!» دوباره پرسیدم: «چی شده؟» گفت: «پرش داشتیم؛ موقع فرود با چتر، خوردم زمین و انگشت شست پام شکست.» گفتم: «فقط انگشتت شکسته؟» گفت: «آره!؛ فقط شست پام!» پرسیدم: «کدوم بیمارستانی؟» گفت: «بقیة‌ الله (عج)... اگر میتوانی بیا». گفتم: «الان راه می‌افتم.» بعد دوباره تکرار کرد: «کسی ندونه ها من اینجام!» منظورش این بود که پدر یا مادر در تبریز ندانند که اتفاقی برایش افتاده. 🌷وقتی وارد اتاقی که بستری بود شدم، مسخره‌بازیش گل کرد؛ ولی من یواشکی دلم برایش سوخت. محمودرضا ته‌تغاری خانه‌مان بود و همیشه توی خانه لوسش کرده بودیم. من، حالا هم که یاد آن روز و آن انگشت باند پیچی شده می‌افتم باز دلم برایش می‌سوزد! بعد از شهادتش بود که یکی از همسنگرهایش برایم تعریف کرد که انگشتی که آن روز شکسته بود، ربطی به پرش با چتر نداشته و موقع انجام تمرینات کاراته شکسته بوده!! وقتی حقیقت را فهمیدم، هم خنده‌ام گرفت، هم حالم گرفته شد. محمودرضا آن روز پشت تلفن حقیقت را به من نگفته بود و دقیقا به همین خاطر توانسته بود مرا بکشاند بیمارستان! لابد می‌دانسته که اگر بگوید انگشتش توی باشگاه شکسته، من همانجا پشت تلفن دو تا حرف مسخره بارش می‌کنم و سر و ته قضیه را با «لوس نشو؛ طوریت نشده»، هم می‌آورم. حالم گرفته شد وقتی فهمیدم که محمودرضا آن روز در تنهایی‌اش به من احتیاج داشت و با بزرگ کردن حادثه مرا به بیمارستان کشانده بود! حالا این منم که به او و گوشه چشمش در تنهایی روز قیامت احتیاج مبرم دارم... کاش مرا هم آنروز قاطی آدم حساب کند.