آقامحمودرضا
⭕️ #برای_علی_اکبر_علیه_السلام 🌷محمودرضا قد بلندی داشت. پیکرش توی تابوتی که در معراج شهدا برای تشییع
💠دکتر احمدرضابیضائی
🌷رفقاى هيأتى محمودرضا مى گفتند :
وقت نمى كرد همه ده شب محرم را هيأت بيايد اما #شب_روضه_على_اكبر (ع)، هر طورى بود مى آمد. اين مال روزهايى بود كه تمام وقتش در تهران وقف كارش و ميهمانانش (نيروهاى آموزشى از رزمندگان مقاومت) بود. اما محرم براى "محمودرضا" در سالهايى كه دوره دانشكده را مى گذراند (سالهاى ٨٢ تا ٨٦) جور ديگرى بود.
محمودرضا آن روزها مى رفت چيذر، هيأت "رزمندگان اسلام". يكبار عصر زنگ زد گفت: امشب مى آيى؟ گفتم: درس دارم تو برو. شب دوباره زنگ زد گفت: الان مى توانى بيايى يكجايى با هم برويم؟!
دوباره داشت جايى مى رفت هيأت. گفتم: الان؟ كجا؟ گفت: من دارم میروم "موج الحسين (ع)". نمى دانم كجا بود ولى بعدا گفت من هر جا بروم آخرش بايد بروم آنجا! دير وقت شروع مى شد ظاهرا. اينها غير از "مسجد ارک" و يكى دو جاى ديگر بود كه اگر وقت پيدا مى كرد مى رفت.
🌷دهه محرم اگر تبريز مى آمد با هم بوديم. در يكى از اين دفعات، وسط هيأت كارى پيش آمد، من بلند شدم و رفتم. وقتى برگشتم، اواخر مجلس بود؛ حلقه اى تشكيل شده بود و داشتند شور مى زدند. محمودرضا هم آن وسط بود. حالش اما يكجور خاصى بود و مثل اين بود كه روى هواست و روی زمین سینه نمیزند.!!!
🆔 @Agamahmoodreza