💠شهید حسین امیدواری کاملا ساکت و با ادب و مهربون و دوست داشتنی بود، خیلی با تواضع بود و آرام صحبت میکرد.
اولین مرتبه ای که دیدمش به من گفت : شما سیدی؟
گفتم: آره .
گفت : من سیدها رو میبینم، تنم رعشه میگیره اونایی که سادات واقعی هستن نمیتونم تو چشماشون نگاه کنم.
یه وانت داشت قبل رفتنش به سوریه فروخت و پولش را به نیازمندا داد . بهش گفتن؛ حسین نفروش ضرر میکنی.
گفت شماها ضرر میکنید، من برگشتی برایم نیست... !
🌷حسین بچه فردوس یافت آباد بود.
یک مرتبه تو حوزه بسیجشون میگه من شهید میشم عکسمو بزنید اینجا... و محکم دستشو میکوبه به دیوار که هنوزم جاش هست ولی قاب عکسش رو گذاشتن روش. حسین خمپاره ۶۰زن یگان بود. نصف شبها میدیدم یهو نیست، غیبش زده. میدیدم میره تو تاریکی و پشت دیوار خرابهها نمازشب میخونه و گریه میکنه.
🌷داشتیم میرفتیم تو خط، مجید قربانخانی گفت: حسین انگشرتو بهم یادگاری بده،
حسین داد بهش گفت: نه به من وفا میکنه نه به تو. وفا هم نکرد...
🌷فرازی از وصیت نامه شهید حسین امیدواری:
«ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﻭ ﮔﺮﻭﻩ ﻧﺰﺩ ﺷﻤﺎ ﺗﺎ ﺭﻭﺯ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﻡ؛
1⃣ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ #ﭘﻮﭺﮔﺮﺍﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﮑﻪ ﺁﻥ ﻧﻨﮓ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﻭﺵ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩﺍﺭﻧﺪ، ﺩﺭﺻﺪﺩ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ ﺗﺎ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯿﻢ، ﺑﯽ ﻫﺪﻑ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﻨﺪ؛
ﻭ
2⃣ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ #ﻣﮑﺮ ﻭ #ﺭﯾﺎ ﺳﻌﯽ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻣﻨﺎﻓﻊ دﻧﯿﻮﯼ ، ﺭﻭﯼ ﺧﻮﻥ ﺷﻬﺪﺍ ﻣﻮﺝﺳﻮﺍﺭﯼ ﮐﻨﻨﺪ.»
🆔 @Agamahmoodreza