°|🌱❤️
چه بگویم از اوضاع اینجا؛ تاریخ دوباره تکرار شده و این بار ابناء ابوسفیان و آل سفیان بار دیگر آلالله را محاصره کردهاند؛ هم مرقد مطهر خانم زینب کبری و هم مرقد مطهر دردانه اهل بیت، رقیه (سلام الله علیهما).
ولی این بار تن به اسارت آلالله نخواهیم داد چرا که به قول امام (ره) مردم ما از مردم زمان رسول الله بهترند.
#براے_داداش_محمودرضا
#وصیتنامه
🌼🌿 @agamahmoodreza1392
••🖇🌳🌱
#براے_داداش_محمودرضا
#براے_ڪوثر
دلم گرفتھ اے شھید
لبریز بغضم این روزا
هیچڪی نمی فهمھ منو
خستم از این حال و هـوا💔🥀...
#داداش_محمودرضا💚
#براے_دل_هاے_خسته_دعاکن_داداش
پ.ن: این عڪس مربوط به اسفند پارسال تولد کوثر خانمه خیلی عکس قشنگیهه:)))💛🌸
#براے_داداش_محمودرضا☘
#براے_ڪوثر🌸
استادعلیرضاپناهیان:
ڪم نیستن شھدای مدافع حرمے کہ از عزیزانشون گذشتند...
شھید مدافع حرمے از همین جنوب تھران.. وقتے بین رزمنده ها مے رفت هم بہ او مے گفتند از دختر ڪوچولوت جہ خبر؟!
مے دونستن بہ دخترش علاقہ داره!
دوست داشت خدا بهش دخترے بده و اسمش رو بذاره #ڪوثر:))
ازدواج کرد و خدا اون دختر رو به او داد.
روزے کہ براے اخرین بار رفتہ بود بهش گفتن: از ڪوثرت چہ خبر!
گفتہ بود دیگہ از ڪوثرم سوال نکنید من از #ڪوثرم عبور کردم ...!:)🥀
معاملہ کردم با خدا...
#شادے_روحشون_صلوات💚
#داداش
#نازدانھ_شھید
#ڪوثر_خانم🎈💛
|•°🌱🌻
@agamahmoodreza1392
هدایت شده از ' توشـھـیدنمےشـوی
°•|♥️🌵🌸|•°☆
••⇩۞؎
☔️🗝|•°
#براے_داداش_محمودرضا😍🌸
▓♡ #تو_شہید_نمے_شوے ♡ ▓
|○•قسمت سیزدهمـ3⃣1⃣📝🌺○•|
🌿احمدࢪۻا بیۻایے|برادر شہید|
💫بعد از اینکہ در سال ۱۳۸۲ بہ عۻویت سپاه درآمد، از تبریز رفت.
یڪے از بہانہ هایے ڪہ آن موقع براے برگشتن محمودرۻا بہ تبریز وجود داشت؛وصلتش با خانواده تبریزے و بہ تبعِ آن ،انتقال ڪارش بہ تبریز بود.
علے رغم اصرارهاے ما ایچ گـاھ بہ ایݩ ڪار تݩ نداد.
🌥🍃در صحبت هاے مفصّلے ڪہ آن اوایݪ با همـ مے کردیم معتقد بود برگشتنش بہ تبریز،مساوے با ڪوچڪ شدن مأموریتش است.
🌿🌼چون از اول در فڪر پیوستن بہ نہۻت جہانے اسلام بود، بعد از اینڪـہ این فرصت را بہ دست آورد،بہ ڪار با بسیجے هاے جہان اسلامـ افتخار مے کرد.اصلاً ایݩ ترڪیب 《 نہۻت جهانےِ اسلام》را من از محمود رۻا یاد گرفتم و آن را اولین بار از زباݩ او شنیدم.
☔️🌛حاۻر نبود آمدن بہ تبریز را با چنین فرصتے عوۻ ڪند.ماندن در تہران برایش بہ معنے ماندن در میانۂ میدان و برگشتن بہ تبریز ،بہ معنے پشت میزنشینے و از دست دادت فرصت خدمتے بود ڪہ براے آݩ، نیروے قدس را انتخاب ڪرده بود.
🌈☀️یادم هست یڪ بار ڪہ خیلے سخت گرفتم و تا صبح با او بحث ڪردم ،خیلے قاطع بہ من گفت:《مݩ پشت میز بروم مے میرم!》.
🌊🌾بعد از اینڪہ در تہران تشڪیل خانواده داد،در جوابِ برادرے ڪہ بہ او پیشنہاد ڪرده بود خانواده اش را بردارد و برود تبریز زندگے ڪند،گفته بود:
☁️《 #تو_شہید_نمے_شوے 》☁️
•°↻
۞توشہید نمے شوے:)
۞تو شہید نمے شوے:)
🥀🍁●●••°
|○●🌏🎈↻؎🦋○●|
🌸🌱 @agamahmoosreza1392
#براے_داداش_محمودرضا🌿
🍃🌸 محمودرضا قد بلندی داشت. پیکرش در تابوتی که در معراج شهدا برای تشییع آماده شده بود جا نگرفت. رفتند تابوت دیگری بیاورند.
رفقایش در این فاصله نشستند بالای سرش، یکی از بچه ها خواست که روضه بخواند، گفت: "محمودرضا دهه محرم گاهی که کارش زیاد بود، همه ده شب را نمی توانست هیئت بیاید، اما شب روضه علی اکبر(ع) حتما می آمد و دم علی علی می گرفت".
این را که گفت نتوانست ادامه بدهد و زد زیر گریه.
📚 تو شهید نمیشوی، ص ۱۱۰
#شھید_محمودرضا_بیضایۍ
#صلواٺ
|°•🌿🎈💛
@agamahmoodreza1392
' توشـھـیدنمےشـوی
#براے_داداش_محمودرضا🌿 🍃🌸 محمودرضا قد بلندی داشت. پیکرش در تابوتی که در معراج شهدا برای تشییع آماده
سلام و نـور:)🦋
رفقا براے خوندن خاطرات #شہید_بیضایۍ🌻
هشتگ #براے_داداش_محمودرضا
رو دنبال ڪنید🌿🌸
ممنوݩ ڪہ همراهمونید:)🥀🌱
#التماس_دعاے_فرج🌙
منتظر نظرات و انتقاداتتوݩ هستیم🎈
💛♡↯••
https://harfeto.timefriend.net/16156514075313
#براے_داداش_محمودرضا🌿♥️
`ما شھید بیضایۍ را حسین صدا می زدیم و کم سن و سال ترین اعضا به حساب می آمد...
او آدم عجیبی بود و به غیر از رفتارے ڪہ این شخصیت ڪاریزماتیک را برجستہ تر می ڪرد ، در ڪارهایش بسیار جدے بود و برای ما ایرانے ها نمادی از حسن باقرے بود....
من از قبل بہ دوستان خود مےگفتم ڪہ قطعا آقاے بیضایۍ در آینده آدم بزرگے خواهد شد و مے تواند به فرمانده بزرگے در این عرصہ ها تبدیل شود و تخصص هاے ویژه اے داشت و تدریس هم مے ڪرد و شاگردان قوے زیادے داشت....
اگر من بخواهم خود را جاے ایشان بگذارم ، خیلی سخت است ڪہ دخترے دو سالہ داشتہ باشم و از آن دل بڪنم .
🌱راو؎: دوست و همرزم شهید
•<|💛🖇🦋
@agamahmoodreza1392
@HOSSEINNOSRAT
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#براے_ڪوثر💛
#براے_داداش_محمودرضا🌿
دخترش را خیلے دوست داشت طورے ڪہ هر روز به دوستانش که دختر داشتند زنگ میزد و میگفت دخترم اینقدر -با دست نشان میدهد- بزرگ شده:)) وقتی به پدرم زنگ میزد همهاش از ڪوثر میگفت. خیلے دوستش داشت. بار آخر موقع رفتن به یڪے از دوستانش گفتہ بود
«این بار دیگر از ڪوثرم بریدم»...
یڪے از دفعاتے ڪہ برگشتہ بود بہ من گفت ڪہ بعضے وقتها در تیررس تڪفیریها گیر مے افتیم و گاهے مجبور شدهام که این مسیر را بدوم. مثلا از پشت یک دیوار تا دیوار دیگر مسافتے را بدوم؛ میگفت در آن مسافت چند متری ڪوثر میآید جلوے چشمانم. اینها را مےگفت تا بہ من بفھماند ڪہ اینجورے و با وابستگے ها مثل وابستگے به فرزند نمےشود شھید شد.
🌱بھ روایت برادر شھید
`|•°🌸🌼🎈
@agamahmoodreza1392
#براے_داداش_محمودرضا🌸🍃
وقتے پیکرش را داخل قبر گذاشتم، از طرف همسر معززش گفتند محمودرضا سفارش کرده چفیهاے کہ از آقا گرفتہ با او دفن شود، جا خوردم نمے دانستم از آقا چفیہ گرفتہ، رفتند چفیہ را از داخل ماشین آوردند، مانده بودم چہ بگویم...💔
بہ نقل از برادر شهید
8.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم رب الشهید🌱
#برای_داداش_محمودرضا✨
🌿دکتر احمدرضا بیضایی :
🌻محمودرضا ، همیشه چشمهایش سرخ و بدنش خسته بود....
تا آنجایی که میدانم آن شبی که فردایش شهید شد را هم تا صبح نخوابیده بود.
میگفت: بارها شده پشت فرمان مسیری را در تهران میروم و چند دقیقه بعد میبینم که دوباره همان مسیر را دارم میروم و بعد میفهمم پشت فرمان خوابم برده بود.
بدون اغراق میگویم؛ بسیار پرکار بود.
آنجا هم تا جایی که شنیدم وضعیتش همینطور بود.
#شھید_محمودرضا_بیضایی
🌸🌥'''
@agamahmoodreza1392
#براے_داداش_محمودرضا🌿
میگفت: به هیچکس اجازه نده پشت سر آقا حرف بزند
خودش این طور بود
دیده بودم وقتی کسی حرف نامربوطی درباره آقا میزد اخم هایش می رفت توی هم
اگر با بحث می توانست جواب طرف را بدهد جواب میداد
و گرنه بلند میشد و می رفت...
#شھید_محمودرضا_بیضایی
🌱| @agamahmoodreza1392
#براے_داداش_محمودرضا 🌿
احمدرضا بیضایی(بردار شہید):
🌷 میگفت:
خیلی به امام زمان(ع) ارادت داشت.
ازین ارادتای خشک و خالی که فقط بشینی بگی «آقاجان کی میای دورت بگردم» نه!
دنبال آمادگی بود
دنبال آماده سازی بود
دنبال آگاهی بود.
میگفت:
همون اولای دوره آموزشی با چند تا از بچه ها دوره های مهدویت راه انداخته بود در مورد علایم آخرالزمان و آیات و روایات در مورد امام زمان و از اینجور مسایل صحبت میکردن،البته جلساتشون زیاد طول نکشید چون یکی از فرماندهاشون فهمیده بود و بهشون گفته بود که تعطیلش کنن. محمودرضا هم راحت پذیرفته بود.
خودش میگفت تو اینجور جلسات اگه استاد نداشته باشی احتمال به انحراف کشیده شدن و مراد و مرید بازیای الکی زیاده.
(تجربه اش رو هم داشت.)
اما همش دنبال مطالعه درباره حضرت و شرایط ظهور و آمادگی برای ظهور بود.
این رو از نامه ی معروفی که برای خانومش تو ماههای آخر نوشته بود میشد کامل دید.
میگفت:
خلاصه اینکه انتظار محمود، یه انتظار واقعی بود. نمیخوام الکی محمود رو گندش کنم یا حالا که شهید شده مقدس بازی در بیارم،نه. محمود واقعا دغدغه امام زمانش رو داشت. واقعا داشت سعی میکرد آماده باشه. واقعا فرمایشات حضرت آقا و اطاعت از دستوراتشون رو در راستای ظهور و تمرینی برای ظهور میدید ...
|•`🌱☁️
@agamahmoodreza1392