eitaa logo
' توشـھـیدنمےشـوی
190 دنبال‌کننده
314 عکس
72 ویدیو
0 فایل
﴾﷽﴿ ' اللھم عجل لولیک الفرج ‌「˼شیعه بہ دنیا آمده ایم کہ مؤثر در تحقق ظھور مولا (عج) باشیم . . .」🌿 〖شھیدمحمودرضابیضایۍ〗💚 نام مستعارشھیدِبزرگوار⇩ [حسین نصرتۍ] نامِ کتابِ شھید⇩ [تو شھید نمی شوۍ] 'یادشھداباذکرصلواٺ🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🌸چہ خوب گفت سیدمرتضی‌آوینے: حزب اللہ اهـل ولایت است و اهل ولایت بودن دشوار است😌 پایمردی میخواهد و وفادارے.✌️ آقاجان انی سلمٌ لمن سالمکم وحربٌ لمن حاربڪم❤️💕🌟 |●رهبرمـــــ سید علے😇🌸🍀●| @agamahmoodreza1392
🍃 +حاج‌آقاپناهیان‌میگفت: آقا صبح به عشق شما چشم باز میکنه این عشق فهمیدنے نیست...! بعدما صبح که چشم باز میکنیم بجایِ عرض ارادت به محضر آقا گوشیامونُ چک میکنیم! ⁉️ ♥️
🍃🌸محمودرضا و مرتضی بیشتر شبیه دوقلوها بودند،☺️😊 همه جا باهم بودند... و اگر قرار بود حرفی بینشان رد و بدل شود، ترکی باهم صحبت می کردند. شیرینی لهجه آذری محمودرضا و مرتضی از آن طعم هایی بود که بر دل می نشست.🍃🌟 ○•|📚کتاب رفیق مثل رسول، ص۸۹|○• @Agamahmoodreza @agamahmoodreza1392
💚☘بیا مرتضی بنشین مهمان ناخوانده‌ی ۱۴ خرداد .... بیا لحظه‌ای بر روی دنیا چشم‌هایمان را ببند ... این زرق و برقش نگاهمان را دزدیده مرتضی ... بیا کمی از خاطراتمان برایمان بگو .... بیا لحظه‌ای فراموش کنم چه بر سرمان آمده! آرزوهایی که دست و پایمان را چون زنجیر بسته است را آتش بزن ... بیا کوله‌ هایمان را خالی کن تا سنگینی اش ما را از مسیرتان پرت نکرده ... بیا دوباره به خانه برمان گردان ... 🍃🍃 بیا بنشین کنارم مرتضی مهمان ناخوانده‌ی امروزم خودت میزبانی کن چای بریز و فقط حرف بزن که با صدایت قند در دلم خودش آب می شود.... بیا و بگو هنوز دیر نیست ... گفتی چه خبر؟ گرچه دلم پر ز گلایه‌ست لب دوختم از غصه و گفتم خبری نیست.. دلتنگیم مرتضی جان💫🌱 #از_عشق_دل_نوشت💔 #چهارمین_سالگرد_شهادت🖤🌿❤️ #شهید_حاج_مرتضی_مسیب_زاده🌼🌟 @Agamahmoodreza @agamahmoodreza1392
🍃🌺دوستـــــان امـــــروز قصد داریݦ بہ مناسبت رحلت امام خمینے (ره) و سالگرد شہادت شہید مسیب زادھ‌♡‌{رفیق داداش💕} ختم صلوات برگزار کنیمـــ
تا الان تا صلواݓـ😍🦋 قبول باشہ ࢪفقـــــا 🌸 مے خوایم صلوات هاے خوندہ شدھ رو هدیہ کنیم براے 🍃🌼
😍🤗 🦋 |○•عشقـ بہ فرزند●○|💕🦋 |○•قسمت دوازدهمـــــ2⃣1⃣☘○•| 🌸عشق «محمودرضا» به دخترش، مثل عشق همه‌ی پدر‌ها به دخترشان بود، اما محمودرضا پُز دخترش را زیاد می‌داد.😍😇 ☘🌺 یک‌بار در شہرڪ شهید محلاتے قرار گذاشته بودیم. آمد دنبالم و راه افتادیم سمت اسلامشہر. توی راه گفت: کوثر را برده آتلیہ و ازش عکس گرفته.📸 مرتب درباره‌ ماجرای آن روز و عکاسی رفتنشان گفت. 😃🤗 وقتی رسیدیم اسلامشهر، جلوی یکی از دستگاه‌های خودپرداز نگه داشت.  پیاده شد. رفت پول گرفت و آمد، تا نشست توی ماشین گفت: «اصلا بگذار عکس‌ها را نشانت بدهم😉😄» ماشین را خاموش کرد. لپ‌تاپشـ💻 را از کیفش بیرون آورد و عکس‌های کوثر را یکی‌یکی نشانم داد.💞🌈🌸☘ درباره بعضی هایشان خیلی توضیح داد و با دیدن بعضی هایشان هم می‌زد زیر خنده😁. شبـ🌌ـے که برای استقبال از پیکر محمودرضا رفتیم اسلامشہر، در منزل پدرخانمش جلسه‌ای بود، چند نفر از مسئولان یگانی که محمودرضا در آن مشغول خدمت بود هم آن‌جا حاضر بودند. یکی از همان برادران به من گفت: «محمودرضا رفتنش این دفعه، با دفعات قبل فرق داشت. خیلی عارفانه رفت🌠🌿.» فضای جلسه، سنگین بود، برای همین ادامه ندادم. 😔بعد از جلسه با چند نفر و آن برادر بزرگوار مسئول رفتیم محل کار محمودرضا.  توی ماشینـ🚘، قضیه عارفانہ رفتن محمودرضا را از ایشان پرسیدم. گفت: وقتی داشت می‌رفت، پیش من هم آمد و گفت :| فلانی این دفعه از ♡کوثر ‌♡دل بریده‌ام و می‌رومـ💫✨🌱😞...| دیگر مثل همیشه شوخی و بگوبخند نمی‌کرد و حالش متفاوت بود.🙃💚 راوے:احمد رۻا بیۻایے 🌿 @agamahmoodreza1392
🔸 از آیت الله بهجت(ره) سوال شد: 🔹چه کنیم که نماز صبحمان قضا‌نشود؟ فرمودند: کسی که باقی نماز هایش را در اول وقت بخواند خداوند او را برای نماز صبح بیدار خواهد کرد.
°•••••••🌳🌪°••••⇩☆↻ ♥️🍀 📝🖇|•°♡ ... ڪاࢪے ڪݩ اےشھید!..😔✋🏻 بعضے وقټ‌ها دࢪ گࢪد و غباࢪ ایݩ دنیا🌊 چہ ڪنم..!💔 مࢪا جدا ڪݩ از زمیݩ..!🌍 دسټم ࢪا بگیࢪ..!🤲🏻 مےخواهم دࢪ دنیاے ٺُ🌸 آࢪام بگیࢪم...!🙃 . • 🦋🌹 🌸🌺 ° °••••|•°∞↻☂🌊°• @agamahmoodreza1392
✍مرحوم دولابی : لازم نیست از زندگی ببُری و خلوت کنی. اگر هر شب یک ربع فکر کنی، کم کم همه‌ی وقت‌هایت را می‌گیرد و به هر کاری مشغول باشی، دائماً فکر خدا هستی و ایـن فکر مانع کارهای دنیوی‌ات هم نخواهد بود. یاد خدا این نیست که انـسان درهـا را بـه روی خودش ببندد. همان یک ربع خلوت و تفکّر در مورد این‌که کجا بوده‌ای و الآن کجا هستی و نهایتاً به کجا خواهی رفت، کافی است. 📚مصباح‌الهدی، ص ۴۳۰ 💗 @agamahmoodreza1392💗🌸
"خواب مادر شهید" درد فراق و دوری احمد برایم رنج‌آور شده بود😔 و گاهی سخنان اطرافیان بر دردم می‌افزود؛ تا این‌که شبی در عالم رویا، احمد را در کنار بانویی پوشیه زده، خوشحال و سبکبار دیدم. آن خانم علت بی‌تابی را جویا شد و خطاب به من گفت: فرزندت در جوار من و در قرار دارد🌱 و در همان لحظه با دستان خود، قلب سوزان مرا لمس کرد❤️از آن پس آرامش و طمأنینه بر من غالب شد و قلبم التیام یافت.😍 به روایت مادر شهید مدافع حرم احمد مکّیان🌷