@montazer Moallemanواجب فراموش شده 6.mp3
زمان:
حجم:
7.72M
استاد محمد شجاعی
@Ostad_Shojae
13.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌ نیازمند محتوای #طنز شما هستم 🙂
ارسال محتوا در ایتا به👇
@hamidaghassizadeh
✅ باشگاه تربیتی آسمان
📲 @agha30zadeh
دوستان عزیز ودغدغه مند سلام:
امروز برای گرفتن آزمایش چکاپ به مرکزبهداشت قائم ۵۰ مراجعه کردم اولا که پرسنل این مرکزدولتی همه بدحجاب بودن دوما خدمات برای آقایان جوان هم خانمهاانجام میدادند وازهمه مهمتر اینکه دریک اتاق خدمات نوار قلب برای خانم وآقا همزمان انجام میشد
ووقتی که ازمن خواستن مچ پایم را بالا بزنم جلوی نامحرمان ومن امتناع کردم منو مسخره کردن و هر هر خندیدن که ای وای اسلام به خطر افتاد وخودشون ومردم رو توجیه میکردن که درمسئله پزشکی دیگه محرم ونامحرم وجود نداره و اون سه تا خانمی که توی اتاق تست ریه ونوارقلب بودن چون دیدن که من به حجابم اهمیت میدم تا تونستن جلوی من از روحانیت بدگوئی و ازشعارهای زشتی که روی دیوار ارازل اوباش مینویسن طرفداری کردن... نمیدونم کسی ازشما این روزا اونجا رفته وضع روح وروانی پرسنلش داغونه فقط یکی ازخانومهای پرسنل که خدا خیرش بده ،وقتی دید من به حجابم اهمیت میدم گفت در روببندید ولی بقیه شون اصرارداشتن که درباید باز باشه...واقعا متاسفیم برای یک مرکز دولتی توی خیابان قائم سیدی با این پرسنل عقب مونده ذهنی وعقلیشون
❌پیام یک شهروند که به گفته اش اعتماد دارم👆
شماره تلفنی از این مرکز یا مسئولش یا مافوقاشون دارین؟
6.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸️ اقوام مجری اینترنشنال ، زراعتی،
از اولین روز #اغتشاشات در کمال آرامش در حال انجام دادن کار روزمره خودشون بودن، نه مورد بازخواست قرار گرفتن، نه مورد توهین موافقان نظام
ولی این داعشی مسلک ها چطور با مخالفان خودشون برخورد میکنند؟؟؟
#استاندارد_دوگانه
📲 @agha30zadeh
هدایت شده از مکتب تمدن ساز
#هم_اکنون
🔹 جلسه بانوان قمی متحصن، با تولیت آستان حضرت معصومه (س) و نمایندگی ولی فقیه شهر مقدس قم/آیت الله سعیدی
#بست_نشسته_ایم
#بیعت_با_ولی_فقیه
#حمایت_از_نظام
•┈•┈••✾•🌿🇮🇷🌿•✾••┈•┈•
🔗 اخبار محصنات را فقط در این کانال دنبال کنید.
@mohsanat_ir
حمید آقاسی زاده
داستانک #راحیلونرگس #قسمت_۹ 💚🍀...... ساعتی که گذشت پدر به مادر گفت قرار است فردا با آقا رفیع، ا
#داستانک
#راحیلونرگس
#قسمت_۱۰
💚🍀......
حرفهای من اثر داشت در همین حد که دلیل بازداشت پدر را بفهمیم...😢😢😔
رئیس کلانتری از من خواهش کرد که بیرون باشم تا جرم پدر را بگوید...
من هم قبول کردم و بیرون اتاق منتظر مادر شدم...
وقتی که مادر بیرون آمد رنگش پریده بود و روی صندلی های راهرو نشست و به من زمین زل زد، من که منتظر خبر بودم گفتم: مادر لطفا به من بگید چی شده من طاقت اون همه دلشوره و نگرانی رو داشتم الان هم همینطور، توروخدا به من بگید. مادر آرام گفت: پدر را بخاطر جابجایی مواد مخدر دستگیر کردند!😢😭
چشمانم از حیرت گرد شده بود و باورم نمی شد... ناگهان یاد بار سنگین پدر افتادم و قضیه را فهمیدم و به مادر گفتم: مادر اون بارهای امانتی! درسته؟!
مادر سری تکان داد و گفت بله دخترم! اشکهایش روی گونه هایش غلتید و ادامه داد: داخل اون باری که پدر بخاطر اونا جونش به خطر افتاد، مواد مخدر جاسازی شده بوده... آخه نمی دونم این چه بلایی بود به سرمون اومد اولش که خطر مرگ و گم شدنش حالاهم که نجات پیدا کرد این بلای دیگه...😔
بعد از مدتی رئیس کلانتری بیرون آمد و گفت: لطفا برید خونه! نگران نباشید ما تمام تلاشمون می کنیم که بی گناهی همسرتون اثبات بشه چون تقریبا مطمئنیم که همسر شما در این ماجرا تقصیری نداره ولی اشتباه ایشون اینه که ندانسته این امانتو قبول کرده و حالا تو دردسر افتاده... ولی اینجا بودن به صلاحتون نیست، اگر خبری بشه بهتون اطلاع میدیم!
بعد از کمی التماس و درخواست که هوای پدر را داشته باشند به خانه برگشتیم...😞😕
آنقدر بی حس و حال بودم که نمی توانستم کاری انجام دهم ولی به زور بلند شدم تا برای ناهار چیزی آماده کنم نرگس را هم صدا کردم تا برای مادر شربت گلاب ببرد تا کمی حالش جا بیاید.🙁
مدتی گذشت و زود هوا تاریک شد ناگهان در حیاط در زدند مادر سراسیمه به حیاط رفت من هم از پنجره نگاه می کردم دیدم که خاله مهتاب آمده مادر خود را بغل خاله انداخت و گریه می کرد... طفلک خاله یکهو هول کرد که چه شده! و مرتب می گفت خدامرگم بده دالکم چه شده ؟!😕😐
مادر متوجه فکر بد خاله شد و گفت: ابالفضلم را پلیس دستگیر کرده دیدی خاله چه به روزم اومده! نمی دونم چرا ابالفضل زد به این کار بدطالع؟!
خاله مهتاب هاج و واج بود و گفت: چه خبر شده... چرا دستگیر شده؟
مادر جریان را برای خاله تعریف کرد... و خاله را به خانه آورد.
همراه خاله بقچه ای بود! همانطور که گره اش را باز می کرد می گفت: مثلا براش آش دوغاوه پختم... طفلکم رو گرفتند... ای خدا بِستون آه بی گناهو از گناهکار! ای خدا خونه شون ویرون کن که این جَوونو اینجور آواره کردن...
😔😔
همینطور که درددل می کرد از آشپزخونه ظرف آورد و برامون آش کشید و گفت: بیاین تا گرمه بخورین، تا بعد ببینیم چه کنیم...🙂🙁😢
نویسنده : #خانوم_فیروزی📝
بہ باشگاه تربیتے آسمان بپیوندید
📲 @agha30zadeh