به هم میریزد این آشوبها وقتی جهان را
غبارآلود میبینی تمام آسمان را
چه فرقی میكند؟ در هر كجای نقشه باشی
فلسطین مثل بغضی از تو میگیرد امان را
دل این سنگها را اشك شاید... نه، بعید است
دل ما را به درد آورد ، امّا دیگران را... !
و حالا چند جای نقشه طوفانیست، ابریست
و حالا بیشتر این مردم بیخانمان را...
میان دود و خاكستر رها میبینی، ایكاش
زمین قدری فرومیبرد غمهای زمان را
خیالت جمع! روزی میرسد، مردی میآید
که میگیرد از این نامردها تیر و كمان را
چهقدر این روزها داغند سرخطّ خبرها
خبرهایی كه آتش میزنند آتشفشان را
چه فرقی میكند؟ لبنان، یمن، بحرین، وقتی
خبر لرزانده از آن سو تن نصف جهان را
#شعر
#فلسطین
#غزه
#طوفان_الاقصی
#عس_ازنا
غزلی بهار یه ای به حضور تقدیم می نمایم:
اسفند رفت و فصل بهاران شروع شد
لبخندگل به بوسه ی باران شروع شد
زد روسری به یکسو، بر شانه های عشق
از ابر گیس شرشر باران شروع شد
گاه سحر ، به محفل عالم ، به وقت عشق
تسبیح حق، به صوت هزاران شروع شد
مستی شروع گشت و چو آب بقا رسید
دلدادگی به وقت خماران شروع شد
گل کرد اذان عشق به گلدسته های شهر
گاه وضو گرفتن یاران شروع شد
از ما ببرد دل که چنین عاشقیم ومست
وقتی نماز پیر جماران شروع شد
رندی بگفت: عشق به صحرای جمکران
وز سینه های مردم ایران شروع شد؟!
سیدعلمدار ابوطالبی نژاد
#شعر