#عقیق_شعر
ابریست کوچه کوچه، دل من... خدا کند،
نمنم، غزل ببارد و طوفان به پا کند
حسّی غریب در قلَمَم بغض کرده است
چیزی نمانده پشت غزل را دوتا کند
مضمون داغ و واژه و مقتل بیاورید
شاید که بغض شعر مرا گریه وا کند
با واژههای از رمق افتاده آمدم
میخواست این غزل به شما اقتدا کند
حالا اجازه هست شما را از این به بعد
این شعر سینه سوخته، مادر صدا کند؟
مادر! دوباره کودک بیتاب قصهات...
تا اینکه لای لای تو با او چهها کند
یادش بهخیر مادرم از کودکی مرا
میبرد تکیه تکیه که نذر شما کند
یادم نمیرود که مرا فاطمیهها
میبرد با حسین شما آشنا کند
در کوچههای سینهزنی نوحهخوان شدم
تا داغ سینۀ تو مرا مبتلا کند
مادر! دوباره زخم شما را سرودهام
باید غزل دوباره به عهدش وفا کند:
یک شهر، خشم و کینه، در آن کوچه... مانده بود،
دست تو را چگونه ز مولا جدا کند
باور نمیکنم که رمق داشت دست تو
مجبور شد که دست علی را رها کند...
تو روی خاک بودی و درگیر خار بود،
چشمی که خاک را به نظر کیمیا کند
نفرین نکن، اجازه بده اشک دیدهات
این خاک معصیتزده را کربلا کند
زخمی که تو نشان علی هم ندادهای
چیزی نمانده سر به روی نیزه وا کند
باید شبانه داغ علی را به خاک برد
نگذار روز، راز تو را برملا کند...
گفتند فاطمیه کدام است؟ کوچه چیست؟
افسانه باشد این همه؛ گفتم خدا کند
::
با بغض، مردی آمد از این کوچهها گذشت
میرفت تا برای ظهورش دعا کند
از کوچهها گذشت... و باران شروع شد
پایان شعر بود که طوفان شروع شد
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#شهادت
#حسن_بیاتانی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
عاشق شدهست دانه به دانه هزار بار
دلخون و سینهچاک و برافروخته «انار»
فریاد بیصداست ترکهای پیکرش
از بسکه خورده خونِ دل از دست روزگار
پاشیده رنگ سرخ به پیراهنِ خزان
بسته حنا به پینۀ دستان شاخسار
در سرزمین گرم، انار آتشین شود
یاقوت را میآورد آتشفشان به بار
با دست خود به حوصله پنهان نموده است
یک دانه از بهشت در او آفریدگار
آن میوهای که ساخته تسبیحی از خودش
شُکر است بر زبانش، فی اللیل و النهار
آن میوهای که فاطمه آن را طلب نمود
چون باب میل اوست شد این میوه تاجدار
آن بانویی که نام خودش شعر مطلق است
در وصفش استعاره نیاید به هیچ کار
نامی که داده است به زن قیمتی دگر
نامی که داده است به مردان هم اعتبار
آن نام را میآورم، اما نه بیوضو
دل را به آب میزنم، اما نه بیگدار
جبر آن زمان که پشت در خانهاش نشست
برخاست آن قیامت عظمی به اختیار
رفت آنچنان که از نفس افتاد جبرئیل
گویی محمد است به معراج رهسپار
شد عرصهگاه تنگ، ولی ماند پشت در
چون ماندن علی به اُحد ماند، استوار
برگشت زخم خورده، ولی فاتح نبرد
چون بازگشت حمزه از آشوب کارزار
در خون خضاب شد تن یاران بعد از او
آنها که نام «فاطمه» را میزنند جار
من از کدام یک بنویسم که بودهاند
حَجّاجها به ورطۀ تاریخ بیشمار
آنها که با غرور نوشتند ساختیم
دریاچههای احمری از خونِ این تبار
از کربلا به واقعۀ فَخ رسیدهایم
از عمق ناگوارترینها به ناگوار
محمود غزنوی به عداوت مگر نساخت
از استخوان فاطمیان چوبههای دار
بوسهل زوزنی به شرارت هنوز هم
محکوم میکند حسنک را به سنگسار
در لُمعَةُ الدَّمِشقِیَه جاریست همچنان
خون شهید اول و ثانی چون آبشار
عثمانیان به مذهب بس که تاختند
در سبزهزار چالدران سرخ شد غبار
اما هنوز هم به تأسی ز فاطمه
نام علیست روی لبِ شیعه آشکار
بیت از هلالی جُغتایی نشسته است
از آن شهید شیعه به ذهنم به یادگار:
«جان خواهم از خدا نه یکی، بلکه صدهزار
تا صدهزار بار بمیرم برای یار»
فرق است، فرق فاحشی از حرف تا عمل
راه است، راه بیحدی از شعر تا شعار
اینک مدافعان حرم شعلهپرورند
تا در بیاورند از آن دودمان دمار
با تیغ آبدیدهای از نوع اعتقاد
با اعتقاد محکمی از جنس ذوالفقار
زهراست مادر من و من بیقرار او
آن نام را میآورم آری به افتخار
آن بانویی که وقت تشرف به رستخیز
پیغمبران پیاده میآیند و او سوار
فریاد میزنند که سر خَم کنید، هان!
تا از صراط بگذرد آیات سجدهدار
هرجا نگاه میکنم آنجا مزار اوست
پنهان و آشکار چنان ذات کردگار
اینها که گفتهایم یکی بود از هزار
اما هنوز شیعه، مصمم، امیدوار...
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#شهادت
#سیدحمیدرضا_برقعی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
موسسه فرهنگی عقیق منتشر می کند
مجموعه صوتی #صدای_رثا
مرثیه خوانی شاعران در عزای مادر سادات
با شعر خوانی
#مجید_لشگری
#محسن_رضوانی
#حسنا_محمد_زاده
#عمار_موحد
#فائزه_زرافشان
به زودی از صفحات #عقیق
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
منصوره و راضیّه و مرضیّه و زهرا
معصومه و نوریّه و صدّیقۀ کبری
حنّانه و هانیّه و ریحانه و کوثر
انسیّه و حوریّه و انسیّۀ حَورا
اینها همگی فاطمه هستند ولی نیست
محبوبیت فاطمه محدود به اینها
مادر که نه! بالاتر از اُمُّ الحَسنِین است
دختر که نه! بالاتر از آن، اُم اَبیها
فردوس برین، باغ بهشت است به صورت
فردوس برین خانۀ زهراست به معنا
پیچیده در آن عطر «بِه» و «یاس» و «گل سرخ»
بیرون زده از پنجرهاش شاخۀ طوبی
روزی که بخندد همۀ شهر بهاریست
آن شب که بگرید شب عالم شب یلدا
آن شب که بگرید همۀ شهر بگریند
آن شب که بگرید...چه میآید سر مولا؟
از روی لب مادرمان فاطمه چندیست
لبخند فراری شده کاری بکن اَسما
کاری بکن اَسما که پریشان شده مادر
درد است سراپا و سکوت است سراسر
این هیزمِ تر چیست که در آتش آن سوخت
یک مرتبه هم مادر و هم دختر و همسر
در سوخت، ولی مانده به یادم که محمد
یک مرتبه بیاذن نشد وارد از این در
من خواب بدی دیدهام اَسما، چه بگویم؟
دور کمرش شال عزا بست پیمبر
از عطر «بِه» و «یاس» و «گل سرخ» در این شهر
خالیست مشام همه، کافور بیاور...
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#شهادت
#محمدحسین_ملکیان
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
تن خاكی چه تصور ز دل و جان دارد؟
مگر این راه پر از حادثه پایان دارد؟
در بهاران مشو از یاد حقیقت غافل
جلوۀ اوست همه، آنچه گلستان دارد
سینه را آینۀ باغ شقایق كردهست
خاطراتی كه دل از داغ شهیدان دارد
صبح جمعه دل ما هم نفس باد صبا
شكوه از فُرقت آن زلف پریشان دارد
جان ما لحظه به لحظه ز غمش سوخته است
چشم ما ثانیه در ثانیه باران دارد
آری این راه، به پایان نرسیدهست هنوز
راه عشق است بسی آتش سوزان دارد...
راه ما راه جهاد است، ره بیداریست
امت واحده! برخیز كه وقت یاریست
این همان راه خدا، راه فنا، راه بقاست
راه زهرا و علی، راه شهیدان خداست
این همان عهد ازل، عهد خدا با همه بود
كه وفادارترین فرد به آن فاطمه بود
همه دیدند شجاعانه به مسجد رو كرد
آری آن بانوی فرزانه به مسجد رو كرد
چشم پر ابر، ولی جلوۀ خورشیدی داشت
در پی غصب فدک، خطبۀ توحیدی داشت...
از خدا گفت و سپس نعمت بیپایانش
وای از آن دل كه اطاعت نكند فرمانش
خطبه میخواند و از آن نعمت برتر میگفت
آری آن روز ز الطاف پیمبر میگفت
گاه از امت و گاهی ز امامت میگفت
گاهی از سختی فردای قیامت میگفت
گفت مردم! نشده آتش دل، سرد هنوز
نگذشتهست ز داغ پدرم چندین روز
آه، لب بستن از این غم ز توان بیرون است
خواهم آرام نشینم! چه كنم؟ دل خون است!
همتی داشت در آن روز به اثبات علی
عزم آن یار خلاصه به همین نیست ولی
رفت در پشت در و سوخت به شوق مولا
شعلهها بر جگر افروخت به شوق مولا
با همان زخم جگرسوز برون زد، آری
معركه گرم جنون بود، به خون زد، آری
رفت دنبال علی تا كه علی را نبرند
دست بر جامۀ مولا... كه علی را نبرند
رفت در معركۀ خون و مصاف شمشیر
وای من بازوی زهرا و غلاف شمشیر
ناله زد ناله، از این ناله چهها باید كرد
آری این نالۀ زهراست، حیا باید كرد...
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#شهادت
#جواد_محمدزمانی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معیّن می شود تکلیف محشر با ترازویت ...
#صدای_رثا بخش اول
شعر خوانی #حسنا_محمدزاده
در رثای #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
https://aghigh.ir/fa/news/124718
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
موضوعهای پیشنهادی کنگره:
- شهدا و ایثارگران
- مادران و همسران معظم شهدا و بانوان عاشورایی
- سبک زندگی در مکتب فاطمی
- شهدای امنیت، نخبگان علمی و جهاد تبیین
- شهید حاج قاسم سلیمانی و شهدای مدافع حرم
- فرهنگ شهادت و ایثار، رسالت امروز و افق آینده
- شهدا و ایثارگران استان قزوین
بخشهای فراخوان:
بخش اصلی: شاعران سراسر ایران بزرگ
بخش بینالملل: شاعران سایر کشورها در زبانهای انگلیسی، عربی و اردو
بخش ویژه: شاعران خانواده شهدا و ایثارگران
بخشهای قالبی اشعار:
۱- کلاسیک
۲- نو و نیمایی
۳- سرود، ترانه و تصنیف
۴- ذهن و زبان کودک و نوجوان
جوایز بخش اصلی:
برگزیدگان اول هر قالب شعری: ۱۰میلیون تومان
برگزیدگان دوم هر قالب شعری: ۶میلیون تومان
برگزیدگان سوم هر قالب شعری: ۴ میلیون تومان
جوایز تقدیری:
دبيرخانه کنگره به منظور قدردانی از شاعران شرکتکننده و تشویق به حضور حداكثري در اين رويداد بزرگ علاوه بر جوايز اصلی، از ۱۶ نفر از شاعران (هر بخش چهار نفر) با تقدیم مبلغ دو میلیون تومان تقدیر خواهد کرد.
جوایز بخش بینالملل:
از دو اثر برگزیده در هر زبان مجموعا شش اثر تقدیر شایسته بهعمل خواهد آمد.
جوایز بخش ویژه:
از چهار اثر برگزیده این بخش با تقدیم مبلغ سه میلیون تومان تقدیر بهعمل خواهد آمد.
شرایط عمومی شرکت در فراخوان:
- تکمیل فرم و ارسال اثر به معنای پذیرش تمامی شرایط و مقررات این کنگره خواهد بود.
- در ارزیابی آثار، اولویت با آثاری است که در کنگرههای مشابه برگزیده نشده باشند.
- شرکت در این کنگره برای همگان آزاد بوده و محدودیت سنی و جغرافیایی ندارد.
- دریافت آثار از طریق پست الکترونیکی c.p.isaar@gmail.com و شماره ۰۹۳۰۰۳۵۳۹۰۳ در پیامرسانهای ایتا، سروش و روبیکا امکانپذیر است.
- از نظر برگزار کننده، ارسال کننده اثر مالک اثر شناخته میشود. هرگونه مسئولیت پاسخگویی به پیامدهای حقوقی ناشی از آن با ارسال کننده اثر خواهد بود.
- ارسال کننده اثر با شرکت در این کنگره حق هرگونه استفاده از اثر ارسالی را با حفظ حقوق معنوی ارسال کننده به دبیرخانه کنگره بینالمللی شعر ایثار واگذار میکند.
- در تمامی بخشهای کنگره، همه آثار راه یافته به مرحله نهایی، گواهی شرکت دریافت خواهند کرد؛ همچنین آثار برگزیده و شایسته تقدیر، در مجموعه منتخب کنگره منتشر خواهند شد.
شرايط اختصاصي:
- شاعران محترم، میتوانند در هر بخش، حداکثر 5 اثر به دبیرخانه کنگره ارسال کنند.
- دبیرخانه کنگره، امکان برگزیده شدن همزمان در دو بخش اصلی و ویژه را متناسب با کیفیت آثار شرکتکنندگان، به رسمیت میشناسد.
- موضوع آثار باید مربوط به محورهای کنگره باشند. آثار غیرمرتبط در ارزیابی مقدماتی از داوری کنار گذاشته خواهند شد.
- قید عنوان اثر به همراه بخش مربوط به فراخوان، در فایل ارسالی ضروری است.
- آثار ارسالی باید در فرمت ورد (word) ارسال شوند. از ارسال فایل به صورت، عکس، دستنوشته یا PDF خودداری نمایید.
گاهشمار کنگره:
مهلت ارسال آثار: ۱۴۰۱/۱۱/۱۵
مشاهده فراخوان سایت نوید شاهد به نشانی www.navideshahed.com یا www.isaar.ir
مراسم اختتامیه کنگره: نهم اسفند ماه ۱۴۰۱
#مجمع_شعرای_آئینی_کمیت_قزوین
@mkomeit
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
زنی از خاک، از خورشید، از دریا، قدیمیتر
زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمیتر
زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمیتر
زنی از نیّت پیدایِش دنیا، قدیمیتر
که قبل از قصۀ «قالوا بلی» این زن بلی گفتهست
نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفتهست
ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه
به سوی جانمازش میرود سلانه سلانه
شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه
از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه ریحانه
نشاند آن دانه را در آسمان با گریه آبش داد
زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش داد
زنی آنسان که خورشید است سرگرم مصابیحش
که باران نام او را میستاید در تواشیحش
جهان آرایه دارد از شگفتیهای تلمیحش
جهان این شاهمقصودی که روشن شد ز تسبیحش
ازل مبهوت فردایش، ازل حیران دیروزش
ندانمهای عالم ثبت شد در لوح محفوظش
چه بنویسم از آن بیابتدا، بیانتها، زهرا
ازل زهرا، ابد زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا
شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا
چه میفهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا!
مرا در سایۀ خود بُرد و جوهر ریخت در شعرم
رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم
مدام او وصله میزد، وصلۀ دیگر بر آن چادر
که جبرائیل میبندد دخیل پر بر آن چادر
ستون آسمانها میگذارد سر بر آن چادر
تیمّم میکند هر روز پیغمبر بر آن چادر
همان چادر که مأوای علی در کوچهها بودهست
کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بودهست
غمی در جان زهرا میشود تکرار در تکرار
صدای گریه میآید به گوشش از در و دیوار
تمام آسمانها میشود روی سرش آوار
که دارد در وجودش روضه میخواند کسی انگار
برایش روضه میخواند صدایی در دل باران
که یا أماه! أنا المظلوم، أنا المقتول، أنا العطشان
خدا را ناگهان در جلوهای دیگر نشان دادند
که خوبِ آفرینش را به زهرا ارمغان دادند
صدای کودکش آمد، تمام عرش جان دادند
ملائک یک به یک گهوارۀ او را تکان دادند
صدای گریه آمد، مادرم میسوخت در باران
برای کودک خود پیرُهن میدوخت در باران
وصیت کرد مادر، آسمان بیوقفه میبارید
حسینم هر کجا خُفته، قدم آرام بردارید!
تن او را به دست ابری از آغوش بسپارید
جهان تشنهست، بالای سر او آب بگذارید
زمان رفتنش فرمود: میبخشید مادر را
کفنهایم یکی کم بود، میبخشید مادر را
بمیرم بسته میشد آن نگاه آهسته آهسته
به چشم ما جهان میشد سیاه آهسته آهسته
صدای روضه میافتد به راه آهسته آهسته
زنی آمد به سوی قتلگاه آهسته آهسته
بُنَّیَ تشنهای مادر برایت آب آورده...
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#شهادت
#سیدحمیدرضا_برقعی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
#بخش_دوم
👇👇
https://aghigh.ir/fa/news/124730
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
ای وای از آن حدیث به دفتر نیامده
ای وای از آن شروع به آخر نیامده
ای وای از آن یقین به باور نیامده
ای وای از آن مزار کبوتر نیامده
ای وای از آنکه رفته و دیگر نیامده
ای دل حدیث دختر طاها شنیدهای؟
یَرضی شنیدهای لِرضاها شنیدهای؟
هنگامۀ نماز دعاها شنیدهای؟
حتی تَوَرَّمَت قَدَماها شنیدهای؟
أمّن یُجیب این همه مضطر نیامده
یاللعجب، فصلّ لربّک ولادتش
واحیرتا لِیُذهِبَ عنکم شرافتش
طوبی لهُم وَ حُسن مَآب است مدحتش
جبریل با تمام بزرگی و رتبتش
از عهدۀ ستایش او برنیامده
اما چه سود حرمت قرآن شکسته شد
یکباره قلب سورۀ انسان شکسته شد
در را زدند و حرمت مهمان شکسته شد
نان ریخت، سفره سوخت، نمکدان شکسته شد
فصل غریبی تو چرا سر نیامده؟
زهرا هنوز گریۀ بیگاه میکند
مولا هنوز سر به دل چاه میکند
پاییز ادعای أنا الله میکند
صبح بهار از آمدن اکراه میکند
آیا هنوز وقت مقرّر نیامده؟
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#شهادت
#مهدی_جهاندار
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
چرا باید خروش اشک هایت بی صدا باشد؟
ببار ای آسمان من که رازم بر ملا باشد
ببار ای آسمان مرتضی! هم روز و هم شب را
که تنها گریهی تو یار تنهایی ما باشد
چرا از چادرت باید بفهمم حال و روزت را؟
چرا همراز تو دیگر نباید مرتضی باشد
چرا این قدر رو میگیری از من آفتاب من؟
نمی خواهی ببینم گوشه چشم تو را؟ باشد
مخوان ای زندگی من دعای مرگ را دیگر
مخواه ای آشنایم غربتم را از خدا! باشد؟
تو باید سالهای سال ماه خانه ام باشی
و باید سایه ات روی سر این طفلها باشد
صدای در؛ نگاه کودکان خیره به سوی تو
صدای در؛ ولی ای کاش این بار آشنا باشد
بریز آب روان اسماء ولی آهسته آهسته
به طفلانم بگو تا گریههاشان بی صدا باشد
ولی در زیر پیراهن عجب داغی خدای من
همین؟ می خواستی آتش بگیرم با وفا؟ باشد
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#شهادت
#رضا_یزدانی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقل زَمخشری است که روزی ابولهب
یک سنگ ریزه جانب احمد روانه کرد ...
#صدای_رثا بخش دوم
شعر خوانی #محسن_رضوانی در رثای #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
https://aghigh.ir/fa/news/124734
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
رسید صاعقه و شیشۀ گلاب شکست
شب از در آمد و پهلوی آفتاب شکست
چه شعله بود که از شش جهت به باغ افتاد
چه زمهریر، که در چشم غنچه خواب شکست
ورق ورق نفَسِ آیههای قرآن سوخت
حریم امن دعاهای مستجاب شکست
چقدر غمزده پرسید: «بهتری مادر؟»
چقدر قلب حسن بعد این جواب شکست
برای اینکه سر غم به چاه بگذارد
شکست، قامت نخلِ ابوتراب شکست
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#شهادت
#فائزه_زرافشان
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
33.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آتشی هستم که در آغوش خاکستر نشستم ...
#صدای_رثا بخش سوم
شعر خوانی #مجید_لشگری در رثای #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
از شبنم اشک گونههامان تر بود
تشییع جنازۀ گلی پرپر بود
از منبر دستها که بالا میرفت
در صحن حسینیۀ دل، محشر بود
#تشییع_شهدا
#علیرضا_قزوه
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا علی گفتیم هر دم ، هر زمان یا فاطمه ...
شعرخوانی #مرتضی_حیدری_آل_کثیر
در عصر شعر فاطمی #عقیق
این برنامه به همت آستان مقدس حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام و موسسه فرهنگی عقیق ۲۷ آذرماه در تالار شیخ صدوق آن حرم مطهر برگزار شد
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
دلی که سوخت با حال خراب آتش نمیگیرد
که این میخانه با جوش شراب آتش نمیگیرد
خس و خاشاک آوردند دریا را بسوزانند
حرامی ها نمی فهمند آب آتش نمیگیرد
اگر آتش گرفت این در به گرمای وجود توست
کدامین چوب پیش آفتاب آتش نمیگیرد
سر دست علی با اشک چشمان حسن تر شد
اگر از شرم زهرا این طناب آتش نمیگیرد
اگر قرآن جهنم را روایت میکند یعنی
به این آتش نوشتن ها کتاب آتش نمیگیرد
زمانی کعبه را آتش زدند و همچنان قبله است
اگر چادر بسوزد که حجاب آتش نمیگیرد
شرار آتش جان کویر از دوری دریاست
گر ام الماء باشد بوتراب آتش نمیگیرد
دلت را مشت مشت انگار در دستاس میریزی
دلش سنگ است اگر این آسیاب آتش نمیگرد
در این بستر از این پهلو به آن پهلو تو میسوزی
تو میسوزی چرا این رختخواب آتش نمیگیرد
چرا دائم گل نیلوفرت در غنچه میماند
چرا رویت کبود است و نقاب آتش نمیگیرد
تو که میسوختی محسن عجب آغوش گرمی داشت
از این غم هیچ کس مثل رباب آتش نمیگیرد
سلام انبیا بر تو جواب روشنی دارد
پس ابراهیم وقتی شد مجاب آتش نمیگیرد
به زودی زمزمی از حجر اسماعیل میجوشد
امید هاجر از سعی سراب آتش نمیگیرد
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#شهادت
#محمد_زارعی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لیله القدری که می گویند در این خانه است
#صدای_رثا بخش چهارم
شعر خوانی #فائزه_زرافشان در رثای #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
https://aghigh.ir/fa/news/124762
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
لیله القدری که میگویند در این خانه است
لیله القدر است و خورشید همین کاشانه است
این که زیر دست و پا ماندهاست یاسی از بهشت
این که افتاده است در آتش پر پروانه است
شهر زیر ابر سنگین ملامت خم شده
شب به شب تابوت خورشیدی به روی شانه است
هر دوشنبه مویه برمیخیزد از دیوارها
هر دوشنبه خانهها گویی پریشانخانه است
بر زمین افتادی و از چشمم افتاد این جهان
بعد از این، دنیا برایم سر به سر ویرانه است
با غبار چادرت دارد تیمم میکند
مرحبا بر دل، که او عاقلترین دیوانه است
از کجا معلوم باشم سالها در روضهات؟
شاید این چای بهشتی آخرین پیمانه است
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#شهادت
#صدای_رثا
#فائزه_زرافشان
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
صدای لرزش مسجد به چشم میآمد
چه میگذشت که رحمت به خشم میآمد
چه مسجدی که مصلای ناسپاسیها...
چه مسجدی که رکبخوردۀ سیاسیها...
و منبری که پس از مصطفی مجسمه بود
و پنج وعده به جای نماز، همهمه بود
زنی صدای قیام زمانه شد آن روز
خِمار بست و به مسجد روانه شد آن روز
رسید و آه کشید و حماسه برپا کرد
رسید و لب به سخن باز کرد، غوغا کرد
که آیه آیۀ اعجاز در کلامش بود
و بعد حمدِ خداوند، اینچنین فرمود:
قسم به امر خدا آن ارادۀ ابدی
منم که فاطمهام، نیست مثل من احدی
فَإنَّکُم تَجِدُنَّ محمّداً نَسَبی
و لا یَکونُ أباکُم و قد یکونُ أبِی
مرور میکنم از روزهای تیره و تار
تمام واقعه را ای مهاجرین! انصار!
در آن زمانه که حرفی نبود از اسلام
برهنه بودنتان بود جامۀ احرام
در آن زمانه که گنداب نوش میکردید
سرِ طعام، نزاعِ وحوش میکردید
در آن زمانه که انسان نبود جز نسیان
شب سیاه بشر بود و زوزۀ عصیان
طلوع کرد در آن مُردگی سِراج حیات
أبِی مُحَمَّدٍ المُصطفی، لَهُ الصّلوات
همان که بود شب و روز مهربانِ شما
جواب راسخ دشنام دشمنانِ شما
امان نداد به غارتگران قافلهها
لجام زد به دهان چموش غائلهها
مگر که آیۀ آرامش و سکینه نبود؟!
مگر که مایۀ امنیت مدینه نبود؟!
دوباره بر سر حُکمش بگو و مگو کردید
به جاهلیتِ دیروز خویش رو کردید..
نشستهاید به حکم قیام برخیزید
سیوف بدر و احد از نیام برخیزید
مگر که قبضۀ شمشیرتان شکسته شده؟
مگر که مرکبتان از نبرد خسته شده؟
که با سکوت شما رحلت نبی طی شد
و در سقیفهتان مرکب علی پِی شد
به مرگ میگذرد ماجرا پس از پدرم
دلم گرفته از این طعنهها پس از پدرم
پدر! مپرس چرا اینقدر شکسته شدم؟
پدر! مرا ببر از این زمانه خسته شدم!
لطافت سخنان تو را نمیشنوم
صدایِ «فاطمه جانِ» تو را نمیشنوم
فَقَد فَقَدتُکَ فَقدَ السّماءِ رَحمَتَها
فَلیتَ قبلَکَ کانَ المَماتِ صادَفَنا
چه کرد خطبۀ او با مدینۀ نیرنگ!
چه فایده نرود میخ آهنین در سنگ!
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#شهادت
#محمدمهدی_خانمحمدی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem