#عقیق_شعر
شاه امروز آفریده شاهکار دیگری
احتیاجی نیست بعد از این به یار دیگری
لشکر ارباب میگیرد وقار دیگری
مرتضی باید بسازد ذوالفقار دیگری
بیشتر امشب شب خوشحالی سقا شده
چونکه حالا یک نفر مثل خودش پیدا شده
او برای زینب کبری رکاب آورده است
عمه زینب هم برای او نقاب آورده است
هدیه ای را هم برایش بوتراب آورده است
مرکبی در شان پیغمبر....عقاب آورده است
نیست جایی خوش قدو بالاتر از این آینه
ام لیلا تکیه زد بر جایگاه آمنه
از فراز خانه اش نور کرامت می گذشت
قدر او که هیچ قدش از قیامت می گذشت
غرق در ذات خدا بود از علامت می گذشت
بود در شانش ولیکن از امامت می گذشت
شیر دارد بی امان با شیر بازی می کند
تا که اکبر با عمو شمشیر بازی می کند
پهن کرد از دست خود بر خواهرش سجاده ای
بعد پیغمبر به او دل داده هر دل داده ای
ای فقیران سفره دارد ، سفره آماده ای
اوست آقا زاده ام آن هم چه آقا زاده ای
در مقام او جهانی بانگ یا هو می زند
وقت مدحش ناصرالدین شاه زانو می زند
وقت معراجش رسول و وقت خیبر مرتضی
بین خانه چون پیمبر ؛ بین لشکر مرتضی
سر ، رسول الله هست و هست پیکر مرتضی
نیمی از پیکر نبی و نیم دیگر مرتضی
دست هایش چون که بر هم سخت محکم می شود
باز هم عید غدیر خم مجسم می شود
مثل مادر آسمان ها را تماشا میکند
آسمان در گیسویش خورشید پیدا می کند
کیست این آقا که مارا نیز آقا می کند
خواهر کوچکترش هم کار زهرا می کند
صاحب بالاترین عنوان و منصب می شود
شانه ی او تکیه گاه عمه زینب می شود
کعبه از شش گوشه ارباب کم می آورد
نام او افلاک را زیر قدم می آورد
صحبت از شش گوشه شد ؛حرفی که غم می آورد
بازهم دارد مرا سمت حرم می آورد
هرچه باداباد من این روزها لیلایی ام
هرکه جایی را پسندد من که پایین پایی ام
مرهمی بعد ازتو برداغ پدر پیدا نشد
خواست برخیزد حسین بن علی از جا نشد
خواست جسمت را بگیرد در بغل اما نشد
آخرش هم پیکر تو در عبایش جا نشد
داد زد بابای پیرت ، آه زینب ، اکبرم..
ای جوانان بنی هاشم بیایید از حرم
#مجیدتال
#ولادت_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
ای که در سورۀ تبسم خود لطف «وَالشَّمس» و «وَالقَمَر» داری
نوری از آفتاب روشنتر، رویی از ماه خوبتر داری
تو کدامین گلی که دیدن، تو صلواتی محمدی دارد
چقدر بر بهشت چهرهٔ خود رنگ و بوی پیامبر داری
هجرتت از مدینه شد آغاز، مکه هم شاهد سلوک تو بود
کربلا، کوفه، شام حیراناند، تا کجاها سر سفر داری
باوری سرخ بود و جاری شد «اَوَلَسْنا عَلَی الحَق» از لب تو
چه غرور آفرین و بشکوه است مقصدی که تو در نظر داری
با لب تشنه بودی و میسوخت در تب کربلا پر جبریل
وقت معراج شد چه معراجی، ای که از زخم بال و پر داری
از میان تمام اهل جهان، عرشِ پایینِ پا نصیب تو شد
عشق میداند و ادب که چقدر شوق پابوسی پدر داری
شوق پابوسی تو را داریم، حسرت آن ضریح ششگوشه
گوشهچشمی، عنایتی، لطفی، تو که از حال ما خبر داری
در مدیح تو از مدایح تو، یا علی هر چه بیشتر گفتیم
با نگاهی پر از عطش دیدیم حُسن ناگفته بیشتر داری
#سیدمحمدجواد_شرافت
#ولادت_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
در شباهت به نظر نفسِ پیمبر شده است
بیجهت نیست که اسمش علی اکبر شده است
چه بگویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست
اکبر است و صفت اکبر، مخصوصِ خداست
حرکات و سکنات و وجناتش طاها
مادرش آمنه بودهست مگر یا لیلا؟
با همه، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد
این پیمبر چقدر تازه مسلمان دارد
ماه عالم شده از دیدن رویش سرمست
«پیرهنچاک و غزلخوان و صراحی در دست»
سنگ در دستش از اعجاز، قمر میگردد
گر به خورشید بگوید نرو، برمیگردد
جان علی، جسم نبی، جلوۀ کوثر بوده
سرّ لولاک، از اول علی اکبر بوده
هر زمان عطر حضورش به هوا برمیخواست
نفس پنج تن آل عبا برمیخواست
ذاتش آیینه در آیینه پیمبر گشته
بارها از شب معراجِ خودش برگشته...
بی نقاب آمدنش پیش عمو دیدنی است
به اباالفضل قسم قامت او دیدنی است
چه بگویم من از آن سروِ خرامانِ بهشت
حرف حق را قلم خواجۀ شیراز نوشت:
«شاه شمشادقدان، خسرو شیریندهنان
که به مژگان شکند قلب همه صفشکنان»
زلفش آنروز که در دست نسیم افتاده
سمت و سو داده به تحریر مؤذنزاده
کربلا هم عطشش چندبرابر شده بود
تشنۀ صوت اذان علی اکبر شده بود
أشهدُ أنّ... به این مرد ولی باید گفت
اشهدُ أنّ علی بعدِ علی باید گفت
جلوی چشم پدر، رد شدنش را عشق است
أشهدُ أنّ محمّد شدنش را عشق است
باد آورده به همراه، شمیم صلوات
میوزد بر سر کوی تو نسیم صلوات
ابر رحمت تویی و تشنۀ الطافِ تو دشت
مشک از چشمۀ چشمان تو پر برمیگشت
کیستی ای که پیمبر شدی از کل جهات
باز هم بر گل روی علی اکبر صلوات
چشم دنیا به تنت جامۀ احسان دیدهست
حسنی بودن تو بر چه کسی پوشیدهست؟...
میشود صید نگاهت دل میدان حتی
باز شد روی تو آغوش بیابان حتی
رفتی آنگونه که شد دشت پر از عطر تنت
کربلا رنگ گرفت از نفس پیرهنت
ذات تو گرچه خلاصه شدۀ پنج تن است
بعد تو دشت پر از عطر حسین و حسن است
بیشتر ریخت بهم رفتن تو قاسم را
کشت داغ تو جوانان بنیهاشم را
#مسعود_یوسف_پور
#ولادت_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
شیر، دارد بی امان باشیر بازی می کند
تا که اکبر با عمو شمشیر بازی می کند
#مجیدتال
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
...هر کوچه و هر خانهای از عطر، چو باغیست
در سینهٔ هر اهل دل و دلشده داغیست
آویخته بر سر درِ هر خانه چراغیست
بر هر لبی از موعد و موعود، سراغیست
از شوق، همه رو به سوی میکده دارند
یاری ز سفر، سوی وطن آمده دارند
کی یار سفر کردهٔ ما از سفر آید
بعد از شبِ دیجورِ محبان، سحر آید
از باب صفا، قبلهٔ ما کی به در آید
بیبال و پران را پر و بالی دگر آید
کی پرده گشاید ز رخ آن روی گشاده
کز رخ کند از اسب، دو صد شاه، پیاده
ای عطر بهشت از رخ تو ای گل نرگس
ای روشنی محفل و ای رونق مجلس
ای راز غمت درس مدرّس به مدارس
تو منعم کل هستی و ما فرقهٔ مفلِس
جز تو، به زمان نیست کسی مصلح و صاحب
یا مهدیِ بِن عسکری ای حاضر غائب!
تو در پی خود، قافله در قافله داری
در سلسلهٔ زلف، دو صد سلسله داری
با آنکه خود از منتظرانت گله داری
سوگند به آن اشک که در نافله داری
با یک نگه خود مس ما را تو طلا کن
آن چشم که روی تو ببیند تو عطا کن
ای گمشدهٔ مردم عالم به کجایی؟
کی از مه رخسارهٔ خود پرده گشایی؟
ما ریزهخوریم و تو ولینعمت مایی
هر جمعه همه چشم به راهیم بیایی
یک پرتو از آن چاردهم لمعه نیامد
بیش از ده و یک قرن شد، آن جمعه نیامد...
بشکسته ببین سنگ گنه بال و پر از ما
کس نیست در این قافله، واماندهتر از ما
ما بیخبریم از تو و تو باخبر از ما
ما منتظِر و خونْ دلت ای منتظَر از ما
ما شبزدهایم و تو همان صبح سپیدی
تنها تو پناهی، تو نویدی، تو امیدی
عشق ابدی و ازلی با تو بیاید
شادی ز جهان رفته، ولی با تو بیاید
آرامش بینالمللی با تو بیاید
ای عِدلِ علی! عَدلِ علی با تو بیاید
عمریست که در بوتهٔ عشقت بهگدازیم
هر کس به کسی نازد و ما هم به تو نازیم
هرچند که ما بهرهور از فیض حضوریم
داریم حضور تو و مشتاق ظهوریم
نزدیک تو بر مایی و ماییم که دوریم
با دیدهٔ آلوده چه بینیم؟ که کوریم
در کوه و بیابان ز چه رو دربدری تو؟
هم منتظِر مایی و هم منتظَری تو...
#علی_انسانی
✅ @ShereHeyat
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
فرشته سوی زمین با شتاب آمده است
که باز هم قلمم را خطاب آمده است
خطاب آمده در چشم چشمه ی شعبان
دوباره ماهی مضمون ناب آمده است
خطاب آمده وقت گدایی دلهاست
چرا که حضرت عالیجناب آمده است
اگر قیامتِ امشب نبود بی لبخند
یقین می آمد، یوم الحساب آمده است
از این خبر شده شیرین دهان قند امشب
که آخرین نمک بوتراب آمده است
اگر غلط نکنم جمع سیزده گل سرخ
اگر درست بگویم گلاب آمده است
از آخرین خُم خود سر گشوده خدا
بیاورید پیاله شراب آمده است
برای اهل خدا رحمت خداوندی
و بر اهالی شیطان عذاب آمده است
کسی که مقصد یا من مجیبُ مضطر ماست
به یاری دل پر اضطراب آمده است
من از فراز «و خزّانُ العلم» فهمیدم
سؤال های جهان را جواب آمده است
چنین که چشم زمین روشن است معلوم است
از آسمان پسر آفتاب آمده است
میان کوچه مان بوی یار می آید
گلی رسیده که با او بهار می آید
خبر رسیده کسی از تبار باران ها
رسد به داد دل خشکسالی جان ها
خبر رسیده که طوفان به پا شود وقتی
نسیم آمدنش می رسد به ایوان ها
خبر رسیده که وقتی رسید می شِکُفد
گل از گل همه ی خارهای گلدان ها
خبر رسیده که روزی ز مشرق کعبه
دوباره سر بزند آفتاب ایمان ها
خبر رسیده که با آیه های چشمانش
پس از ظهور کنند استخاره قرآن ها
خبر رسیده ولی ما هنوز هم خوابیم
شبیه مرده ای افتاده در خیابان ها
عوض شده است زمانه چنانکه مجنون هم
به خانه خفته و لیلاست در بیابان ها
اگر نیاز ببیند بدون ناز آید
چنانکه آب گوارا به کام عطشان ها
به جای خوردن نامش به کوچه ی دلمان
فقط شده است «ولی عصر» نام میدان ها
دعای عهد نرفته ز یادمان اما
نمانده است کسی روی عهد و پیمان ها
اگر چه با دل شیعه کنار می آید
نکردم آنچه ز ما انتظار می آید
دعا برای ظهورش دعایمان شده است
تمام آرزوی ربّنایمان شده است
قسم به «یابن الانوار ظاهره» نورش
میان ظلمت شب روشنایمان شده است
برای آشتی با خدا و توبه ی مان
چقدر واسطه و آشنایمان شده است
بیا به سمت ظهورش کمی قدم بزنیم
که انتظار فقط ادعایمان شده است
همیشه در وسط جنگِ کشتی و طوفان
به سمت ساحل حق ناخدایمان شده است
همیشه آخر خط با نگاه رحمت خود
عوض کننده ی حال و هوایمان شده است
همانکه باعث خونگریه های او هستیم
همیشه باعث لبخندهایمان شده است
دوباره نیمه ی شعبان و افضل الاعمال
زیارت حرم کربلایمان شده است
بیا دوباره برای حسین گریه کنیم
بیا که ناله ی او همنوایمان شده است
چقدر با من و تو گریه کرده بر جدّش
چقدر همنفس های هایمان شده است
#محسن_عربخالقی
#ولادت_حضرت_صاحب_الزمان_عج
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
من کیستم بجز دو سه خط شعر ناتمام
یک روح بی اراده و یک مستی مدام
ای آنکه آسمان و زمین در مدار توست
روی تو صبح روشن و موی تو رنگ شام
من دوست دارمت به همان شکل کودکی
بی تاب و بی قرار ظهورم علی الدوام
ابروی توست عروهی وثقای اهل بیت
گیسوی توست در دل من حبل لانفصام
پژمرده ام بدون تو یا ایها الربیع
در غربتم بدون تو یا ایهاالامام
از من بگیر غیر خودت هر چه هست را
حتی همین کلام و همین شعر ناتمام
از تو تورا ندیدم و با تو نزیستم
فهم شما کجا و من ساده ی عوام
دارم امید آنکه جوابی دهی مرا
هر صبح جمعه گر به شما میدهم سلام
بی امتحان برای خودت انتخاب کن
وقتی نمانده در عملم رنگ اهتمام
از دوری شماست غریبیم در جهان
مارا هدف گرفت اگر انگشت اتهام
غزه حلب عراق، تو را می زند صدا
عجل علی ظهورک صمصام انتقام
#سیده_فرشته_حسینی
#شعر_انتظار
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
اگر چه غايبى، امّا حضورِ تو پيداست
چه غيبتىست؟ كه عطرِ عبور تو پيداست
مقام گلشنِ اشراق، نافهخيز از توست
بلى! شفاعت انسان به رستخيز از توست...
تو كيستى كه قيامت، قيامتِ كبراست
تو كيستى كه قيامت ز قامتت پيداست
تو كيستى كه «يدالله» در تنت جارىست
زبان قاطع شمشير عدل تو كارىست
نگاه منتظرانت هنوز مانده به راه
سپيد شد ز فراق تو سنگفرشِ پگاه
خدا به دست تو دادهست عدل عالم را
سپرده نيز به دستت حساب آدم را
ز هر چه هست به گيتى، سرآمدت خوانند
تويى كه قائم آل محمدت خوانند
ولادتت نه فقط آبرو به شعبان داد
كه در ضمير تمامى مردگان جان داد
اَلا ستارۀ موعودِ گرم و عالمتاب!
به دشت تيرۀ هستى چو آفتاب بتاب
بتاب و ظلمت ظلم زمانه را بردار
ز گردههاى بشر تازيانه را بردار
#غلامرضا_شکوهی
#ولادت_امام_زمان_عج
🔹عقیق شعر
@aghighpoem