#عقیق_شعر
امانتاست هر آیه که از تو جا مانده
که آشنا سخنش نزد آشنا مانده
تبر به دوش شکستی تمام بتها را
تو وارثی به هرآنچه از انبیا مانده
به دوش میکشد اکنون رسالتت را عشق
بهار رفته و باغ اقاقیا مانده
قدم به راه تو صبحی نهادهاست که او
از ازدحام شب و تیرگی جدا مانده
پس از غروب تو، خورشید شب شکن! افسوس
چه غربتی به دلِ تنگِ سایهها مانده
اگرچه رفتهای اما نبستهای در را
و نور میخزد از لای در که وامانده
شکست نیست در این کشتیِ پُر از طوفان
هزار شکر که قاموس ناخدا مانده
هنوز نقش تو بر لوح جان و دل باقیاست
به ذهنِ آینهها جلوهی خدا مانده
و از کرامتِ چشمت تنفسِ صُبحیم
تو ای به خال لب دوست مبتلا مانده!
پرندهایم که پر باز کردهایم ای ماه
به شوق عطرِ حضورت که در هوا مانده
خدا کند همه سلمانِ راهِ تو باشیم
هزار راهِ نرفته به دوشِ ما مانده
همیشه خوبترینها کنارِ خوباناند
کنار عکسِ شما عکسِ جانفدا مانده
به هرکه گفت چه شد قصهی تو؟ میگوییم
هنوز قسمتِ اصلیِ ماجرا مانده...
#امام_خمینی_رحمه_الله_علیه
#رحلت
#الهه_سلطانی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem